محسن عبدی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۰۷ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » حکایت صعوه » حکایت صعوه:
موسی(ع) با صحنه درگیری یکی از پیروانش با فردی از قطبیان مواجه شد. آنکه از پیروانش بود از او درخواست کمک کرد، موسی با مشت ضربهای بر مرد قبطی زد که منجر به مرگ او شد.
محسن عبدی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » حکایت بوتیمار » گفتگوی مرد دیدهور با دریا:
جامه ماتم در قدیم ظاهرا کبود و نیلی بوده است نه سیاه
محمد جوکار در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۰ در پاسخ به ... دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:
درود بر شما
متاسفانه برخی از دوستان در تشخیص قالب شعرهای حضرت مولانا به بیراهه می روند و در سایت گنجور نیز این اشتباه در تشخیص قالب ها دیده می شود .
بطور مثال شعر " مستان سلامت می کنند " در قالب ترجیع بند سروده شده و اصولا غزل محسوب نمی شود .
چنانچه بشکل زیر نگارش شود بهتر می توانیم به قالب این شعر پی ببریم :رندان سلامت میکنند
جان را غلامت میکنند
مستی ز جامت میکنندمستان سلامت میکنند
در عشق گشتم فاشتر
وز همگنان قلاشتر
وز دلبران خوش باشتر
مستان سلامت میکنند
غوغای روحانی نگر
سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر
مستان سلامت میکنند
افسون مرا گوید کسی
توبه ز من جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی
مستان سلامت میکنند
ای آرزوی آرزو
آن پرده را بردار زو
من کس نمیدانم جز او
مستان سلامت میکنند
ای ابر خوشباران بیا
وی مستی یاران بیا
وی شاهِ طراران بیا
مستان سلامت میکنند
حیران کن و بیرنج کن
ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن
مستان سلامت میکنند
شهری ز تو زیر و زبر
هم بیخبر هم باخبر
وی از تو دل صاحبنظر
مستان سلامت میکنند
آن میر مهرو را بگو
وان چشم جادو را بگو
وان شاه خوشخو را بگو
مستان سلامت میکنند
آن میر غوغا را بگو
وان شور و سودا را بگو
وان سرو خضرا را بگو
مستان سلامت میکنند
آن جا که یک باخویش نیست
یک مست آنجا بیش نیست
آن جا طریق و کیش نیست
مستان سلامت میکنند
آن جان بیچون را بگو
وان دام مجنون را بگو
وان دُرّ مکنون را بگو
مستان سلامت میکنند
آن دام آدم را بگو
وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم را بگو
مستان سلامت میکنند
آن بحر مینا را بگو
وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو
مستان سلامت میکنند
آن توبهسوزم را بگو
وان خرقهدوزم را بگو
وان نورِ روزم را بگو
مستان سلامت میکنند
آن عید قربان را بگو
وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو
مستان سلامت میکنند
ای شه حسامالدین ما
ای فخر جمله اولیا
ای از تو جانها آشنا
مستان سلامت میکنند
سپاسگزارم
علی میراحمدی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
ما تعاریف بسیاری از خاقانی و شعر او از اساتید ادبیات شنیده و میشنویم و به نظر میرسد شعر خاقانی ،شعری است که بیشتر در همان قلمرو فهم و درک اساتید زبان و ادبیات مانده است و نتوانسته به سطح ارتباط با دیگر مخاطبان زبان فارسی برسد.
بسیاری از همین اساتید خاقانی را جزو بزرگترین شاعران ادبیات فارسی میدانند اما شعر و شاعری که نتواند بین عموم مردم یک جامعه و در حافظه فرهنگی آنان جایی باز کند هرچقدر هم از نظر صنایع ادبی و شعری در سطح بالایی قرار داشته باشد بازهم شعر و شاعر موفقی قلمداد نمیشود.
به نظر میرسد بهترین شعر خاقانی همین قصیده باشد و شاید تنها همین قصیده از خاقانی ارزش خواندن و به یاد سپردن داشته باشد.
رضا شعبانی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۱۴ در پاسخ به M Kh دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳:
منظورتون چیه؟
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح خاقان اعظم جلال الدین شروان شاه اخستان:
1–«سهیکی» عبارت بوده از بادهای که چندی آن را میجوشاندند تا حجمش یک سوم شود. <لعتنامه دهخدا>
بنابراین و به استناد نسخۀ علی عبدالرسولی، شکل درست مصرع دوم از بیت شماره 5 چنین است:
«یک دم سهیکی میخور با یار به صبح اندر»
2–با توجه به منابع زیر، آمدن سه تا یک را در بازی نرد و هنگام انداختن سه طاس «زخم سه یک» میگفتهاند.
2-1–... احتیاطها کرد و بینداخت تا سهشش زند، سهیک برآمد. عظیم طیْره شد و از طبع برفت و جای آن بود و آن غضب به درجهای کشید که هر ساعت دست به تیغ میکرد و ندیمان چون برگ بر درخت همی لرزیدند که پادشاه بود و کودک بود و مقمور به چنان زخمی... <چهارمقالۀ نظامی عروضی، بخش 8 حکایت شش>.
2-2–«مقامر را سه شش میباید، ولیکن سه یک میآید» <گلستان سعدی، باب هشتم، حکمت 99>
با چنین زمینهای، اکنون معنی بیت شماره 5 روشن میشود:
«اگر میخواهی سهیکِ تو سهشش شود (=بخت به تو رو کند)، دمی در بامدادان و با یار، سهیکی بنوش»
یادآوری:-خاقانی در بیت دیگری از همین ترجیعات، اصطلاح «زخم سهشش» را نیز به کار برده است.
*با بهره گیری از نگرش سیستمی، از احتمال بروز خطا در کار پژوهشی بکاهیم.
ali solgi در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۳:
مولانا طریقه صحیح ودرست ارتباط باخداوند را درمثنوی به وضوح بیان کرده و باتکیه بر پیامبر وکتاب قران وتفشیر درست قران واصل ایمان وروش صحیح اخلاص درایمان ونماز کاملا شیوه درست رابرای دوری از شیطان وحرکت به سمت نور انسان رابه شوق میاورد وکاری میکند که به درک وفهم اینکه خداوند راطوری پرستش کنی که هرلحظه از اوغافل شوی کاملا به وضوح مشخص میکند ایادراین لحظه باخداوند همسوویکی هستی یاباشیطان وذهن هم هویت شدگی ها وبت پرست شدی
فرشته پورابراهیمی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:
عجب داستان عاشقانه ی زیبایی بود! هر مصرع و بیتی ازین حکایت خیلی دلنشین بود! چقدر شگفت انگیزه که این نوشته ی عاشقانه و دلنشین از همون سعدی هست که در فصلهای قبلی گلستان دیدیم چطور با مهارت کامل از سیاست و قناعت و اخلاق و عقل و علم سخن میگفت و الان اینطور داره با زبان احساس حرف میزنه و دل آدم با خوندنشون قنج میره! واقعا شگفت انگیزه
امیررضا نیک خو در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۱۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵ - هجران کشیده ام:
من بی تو دست از این سرو سامان کشیده ام...
دکتر صحافیان در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵:
ای پشمینهپوش از بوستان حال خوش، گلی بچین و این دلق وصله بر وصله را به خار بده و دور بینداز! پس از آن زهد خشکت را به شراب گوارا ارزانی کن!(خانلری: زهد تلخ- ایهام: خواری مرقع- قرار دادن خار در مرقع جهت مزید ریاضت)
۲- گزافهها و ادعاهای کرامت و شطحهای خداگونه را با آهنگ موزون چنگ کنار بگذار! تسبیح و لباس فاخرت را به ساقی و شرابش ببخش!(طیلسان: لباسی فاخر در ابتدا مخصوص یهودیان و مسیحیان و بعدها ردای قاضی و خطیب و ...)
۳- و اما زهد ناخوشایند را که معشوق و ساقی به هیچ میانگارند در حلقه( اشاره به حلقه زاهدان و صوفیان) گلها به نسیم بهاری ببخش و رها شو!
۴- ای سالار عاشقان(ایهام: حضرت حق)شراب سرخ رهزنم شد(و این سخنان بر زبانم جاری شد- راز عشقم فاش شد) به فرورفتگی زیبای چانه معشوق از خون من درگذر!
۵- پروردگارا! در موسم بهار از خطایم گذشت کن! و از این ماجرا و دعوی به موزونی سرو جویبار گذشت کن!(ایهام: معشوق چون سرو- این۵ بیت دارای طنز میباشد)
۶- ای پیر و مراد که به سرچشمه دلخواهت رسیدهای، از این دریا قطرهای به من خاکنشین هدیه کن!(تضاد آب و خاک)
۷- به سپاس اینکه روی معشوقان ندیدهای تا به درد عشق گرفتار آیی، از ما به بخشایش خداوندی گذر کن!
۸- ساقیا! چون پادشاه شراب صبحگاه، مینوشد، بگو تا جام طلاییاش را به حافظ شب زندهدار ببخشاید(تضاد صبح و شب، عبادت و میخواری)
آرامش و پرواز روح
کوروش در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۹ - باز دادن شاه گنجنامه را به آن فقیر کی بگیر ما از سر این برخاستیم:
طب جملهٔ عقلها منقوش اوست
روی جمله دلبران روپوش اوست
مصرع اول یعنی چه ؟
کوروش در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۸ - نومید شدن آن پادشاه از یافتن آن گنج و ملول شدن او از طلب آن:
نادر افتد اهل این ماخولیا
منتظر که روید از آهن گیا
مصرع اول یعنی چه ؟
کوروش در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۷ - فاش شدن خبر این گنج و رسیدن به گوش پادشاه:
بوک بختت بر کند زین کان غطا
ای شه پیروزجنگ و دزگشا
مصرع اول یعنی چه ؟
کوروش در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۶ - تمامی قصهٔ آن فقیر و نشان جای آن گنج:
پشت با وی کن تو رو در قبله آر
وانگهان از قوس تیری بر گذار
چرا به جای در قوس گفته از قوس ؟
کوروش در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۵ - قصهٔ آن گنجنامه کی پهلوی قبهای روی به قبله کن و تیر در کمان نه بینداز آنجا کی افتد گنجست:
تا بدانی که آسمانهای سمی
هست عکس مدرکات آدمی
یعنی چه ؟
کوروش در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۵ - قصهٔ آن گنجنامه کی پهلوی قبهای روی به قبله کن و تیر در کمان نه بینداز آنجا کی افتد گنجست:
کانک میجستی ز چرخ با نهیب
سر بر آوردستت ای موسی ز جیب
بانهیب یعنی چه ؟
کوروش در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۵ - قصهٔ آن گنجنامه کی پهلوی قبهای روی به قبله کن و تیر در کمان نه بینداز آنجا کی افتد گنجست:
ور بخوانی صد صحف بی سکتهای
بی قدر یادت نماند نکتهای
منظور از سکته و قدر چیست ؟
دکتر حافظ رهنورد در ۱ ماه قبل، شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
بیشک شکستن تابوهای مذهبی و ایستادن در برابر ریا از شاخصههای غزلهای رند عافیت سوز خواجه حافظ است.
در این غزل نیز در دو بیت به شکلی مستقیم بر این تابوها میشورد؛ بهعبارتی برای سرپیچی و یا اهمال در انجام اعمال مستحب که این اعمال نماد متشرعین و سختگیران مذهبیست، عذر بدتر از گناه میآورد؛ و این نیست بهجز رندی او
در بیتی دلیل از هم گسیختن تسبیح و به فراخور آن ترک ذکر را عشقبازی با معشوق زمینی میآورد و در بیتی دیگر کار را از این هم پیشتر میبرد؛ در شب قدر که زهاد و متشرعین در حال العفو گفتنند، او از شب قبلش بهرسم ثلاثهی غسّاله مِی زده و صبوحیاش که آخرین مرحلهی ثلاثه است همراه میشود با عشقبازی با یاری که سر زده از در میرسد و هوس عشقبازی و مستی، راوی را از شب قدر و باقی ماجرا بازمیدارد.
اساس دیوان خواجه مبارزه است با اعتقادات خشک و زاهدین اهل ریا
علی شیرزادی در ۱ ماه قبل، شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۵۲ در پاسخ به سپند عیار دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
بله ترکان در ادبیات فارسی به عنوان نماد زیبایی به کار رفتهاند. البته آن زمان چیزی به نام ترک ایرانی نداشتیم یا ترک آذربایجانی. چون زبان ترکی به تدریج در آذربایجان جانشین زبان آذری شد.
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح خاقان اعظم جلال الدین شروان شاه اخستان: