جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام
به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد
رفیق نیمهراهی چون مرا در خواب نوشین دید
به لالای جرس آهنگ کوچ کاروانی کرد
قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری
چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد
شراب ارغوانی چاره رخسار زردم نیست
بنازم سیلی گردون که چهرم ارغوانی کرد
کمانابروی من چون تیر رفت و چرخ چوگانی
به زیر بار غم بالای چون تیرم کمانی کرد
فلک را ترکش از تیر اینقدر دانم که خالی ماند
دگر با این دل خونین چه گویم آنچه دانی کرد
هنوز از آبشار دیده دامان رشک دریا بود
که ما را سینه آتشفشان آتشفشانی کرد
چه بود ار باز میگشتی به روز من توانایی
که خود دیدی چهها با روزگارم ناتوانی کرد
به خون دل چو من میریختم در جام میخواران
فغان زآن نرگس مستی که با من سرگرانی کرد
جوانی کردن ای دل شیوه جانانه بود اما
جوانی هم پی جانان شد و با ما جوانی کرد
عزیزان ماه من تا در محاق چاه هجران شد
غم آن یوسف ثانی مرا یعقوب ثانی کرد
جوانی خود مرا تنها امید زندگانی بود
دگر من با چه امیدی توانم زندگانی کرد
جوانان در بهار عمر یاد از شهریار آرید
که عمری در گلستان جوانی نغمهخوانی کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حسرت و وداع با دوران جوانی خود میپردازد. او از گذشت زمان و آفتهای زندگی که بر سرنوشتش سایه افکنده، سخن میگوید و احساس میکند که جوانیاش به پایان رسیده و با غم و اندوه درونی مواجه است. او به یاد رفاقتها و لحظات خوش گذشتهاش میافتد و از سختیهای زندگی و غم جدایی از عزیزانش میگوید. همچنین، شاعر به ناکامیها و قدرت قضا و قدر اشاره میکند و در نهایت ابراز ناامیدی از آیندهاش میکند. او جوانی را تنها امید زندگی میداند که اکنون در هجران و فقدان عزیزانش به نظر میرسد از دست رفته است.
هوش مصنوعی: جوانی با من وداع کرد و این وداع برای همیشه بود، و من نیز به حسرت وداع جوانی میزنم.
هوش مصنوعی: بهار عمر من به پایان رسید و روزگار به من کاری کرد که همچون بادی که به درختان سرو و گلهای سمن آسیب میزند، مرا تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: دوست نیمهراه وقتی مرا در خواب با حال خوش و زیبا دید، تصمیم گرفت تا با صدا و نغمهای شبیه زنگ جرس، به سمت سفر و کوچ کاروان برود.
هوش مصنوعی: عشق و دوری از معشوق سرنوشت مقدری است و من نمیدانم چه چارهای برای این سرنوشت میتوانم بیابم.
هوش مصنوعی: شراب قرمز برای بهبود رنگ پوست زرد من کاری نمیکند. اما من به قدرت سرنوشت که چهرهام را به رنگ قرمز درآورد، افتخار میکنم.
هوش مصنوعی: ابروی کمانی من مانند تیری به سمت هدف رفته است و چرخِ بلندگویی که بر اثر بار غم بر دوش دارم، به مانند کمانی شده که مرا به تیر انداخته است.
هوش مصنوعی: میدانم که آسمان از این تیرها خالی شده است، اما با این دل زرد و خونگرفته چه بگویم؟ آنچه تو میدانی، خود کرده است.
هوش مصنوعی: هنوز از چشمهایش زیباییاش به دریا میماند، که احساسات درون ما را مثل آتشفشان زنده کرد.
هوش مصنوعی: اگر به روزی که من در آن بودم برمیگشتی، چه میشد؟ تو خود شاهد بودی که روزگار با من چه کارها کرده و چقدر ناتوانم کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی به دل خود زجر و اندوه میریختم و در کنار میخواران مینشستم، فریاد میزدم از آن چشمهای مستی که با من بازی میکرد.
هوش مصنوعی: ای دل، جوانی کردن روش زیبایی بود، اما جوانی نیز به پیروی از محبوب گذشت و با ما جوانی کرد.
هوش مصنوعی: دوستان و عزیزانم، زمانی که من از عشق دور شدم و در غم فراق آن معشوق به سر بردم، این دلbroken به یاد یعقوبی افتادم که به خاطر فراق یوسف دچار درد و اندوه شد.
هوش مصنوعی: میگوید در جوانی، تنها چیزی که به من امید میداد، خود جوانیام بود؛ حالا که آن را ندارم، دیگر با چه انگیزهای میتوانم به زندگی ادامه دهم؟
هوش مصنوعی: جوانان در اوج جوانی باید یاد و خاطرهی یک شخصیت بزرگ را زنده نگه دارند، کسی که سالها در زمان جوانیاش در میان گلها و زیباییهای زندگی آوازخوانی و لذت بردن از زندگی کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.