امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
البته سهیل جان بیشترین دلبستگی را به فارسی ترکان عثمانی داشته اند که زبان رسمی امپراتوری قدرتمند و با شکوه شان هم فارسی بوده و این حقیقتی است که نمی شود نادیده گرفت . اما من نگفته ام همه فارسی سخن می گفته اند بعدها به جبر زبانهای دیگر اختیار کرده اند . می دانم زبان ترکی ریشه آلتایی دارد مانند مغولی و ایغوری و قزاقی و فارسی هم هندی اروپایی است مانند فرانسه و انگلیسی و المانی و روسی و البته همه زبانها زیبایی خودشان را دارند. و من هم از آذری بیشترین لذت را می برم خصوصا وقتی دوستان جوان مرد و پاک نهادم به آن گپ می زنند و نیز برای اینکه زبان پاره ای از میهن همه ماست . وانگهی سی درسد از خود ترکیه به کردی سخن می گویند که زبانی ایرانی است و این یعنی فرهنگ ما بیشتر از این ها با هم آمیخته است .
حامد در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۸:
بیت سوم لابد له صحیح است
ونیز در بیت پنجم فبه معترفونا به جای فیه
علی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴:
ببخشید که اینجا مینویسم اما چرا خیامتون فیلتر شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من نمیدونستم کجا باید سوالم رو بپرسم ، اگه کاری از دست من برمیاد بفرمایید انجام میدم
سهیل در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
آقای امین کیخا خیلی ممنون از نظر شما... همه میدونیم تمام مردم جهان به زبان فارسی صحبت میکردند و بعدها زبانهای دیگر را بنا به جبر انتخاب کرده اند.......!!!ریشه زبان ترکی و فارسی بکلی متفاوت از هم است و بکار بردن لفظ گویش برای زبان غنی ترکی آذربایجان کاملا اشتباه است.
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:
آزر جان سپاس برای آزرمداری و میانه روی شما
آذردیماهی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:
جناب کیخا متشکرم از طرز بیانتان
و از زیبایی نوشته های شما بسیار می آموزم
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
ازکجا آمده آمدنم بهر چه بود؟
بکجا میروم آخر بنمایی وطنم؟
یاشار در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:
این شعر رو در آلبوم گریه بید محمد رضا لطفی بشنوید. شاهکاری بی همتا در موسیقی اصیل ایرانیست.
مسعود عبدلی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۱۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰:
با سلام. این غزل بسیار زیبا را که بنده برای اولین بار از آقای ملک مسعودی خواننده خوش صدا در برنامه دستان شنیدم، حرف دل همه هنرمندان دل سوخته و عاشق است که عمری را در راه هنر و عشق ورزیدن به آن صرف کرده اند و متاًسفانه هیچکس قدر هنرشان را نمیداند و همه چیز را مسایل مادی در بر گرفته است! هنر و هنرمندی، فقط پول در آوردن و مادیات و آنهایی که بویی از هنر و احساس نبرده اند!... عاشق و اهل هنر
محمدامین مروتی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۴ - فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته:
علائم شیخ واصل
یکی از اصول اعتقادات اهل تصوف این بوده که سالک بدون پیر نمی تواند قدم از قدم بردارد و اگر بخواهد چنین کند، خواه ناخواه به ولایت شیطان در خواهد آمد و نیش و آزارش به خلائق خواهد رسید:
هر که بی سر او بجنبد ، دُم بود جُنبشِ او ، جنبشِ کژدم بود
حتی در این مقوله تا بدانجا پیش رفته اند که گفته اند اشتباه فرضی پیر از صواب خود سالک برایش مفیدتر است. لذا مرید باید در برابرمراد به کلی از خود سلب اختیار کند؛ چنان که مرده در دستان و پنجه غسال. اگر مراد دستور خلاف عقل و اخلاق و حتی خلاف شرع هم بدو کرد باید سمعا و طاعتا بپذیرد. حافظ می گوید:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود زِ راه و رسم منزل ها
دلیل اهل تصوف یکی آن بوده که پیر و مراد مسیر را طی کرده و می داند که تجلیات ناری و نوری(رحمانی و شیطانی) بر سر راه سالک چیست و چگونه می توان از اختلاط آن ها حذر کرد. دلیل دیگر این بوده که پیر به منبعی به نام کشف و شهود دسترسی دارد و دچار اشتباه نمی شود. این استدلالات(حداقل دلیل نخست)به لحاظ نظری درست می نماید اما در مقام عمل شیطان و نفسانیت، دست روی دست نمی گذارند و کار را به پیدایش شیخان جاهل و پیران گمراهی می رساند که در عصر حافظ به وفور یافت می شدند و خود مولانا هم از لافزنی های آنان به تنگ آمده بود و می گفت:
ای بسا ابلیس آدم روی هست پس به هر دستی نباید داد دست
و:
لاف شیخی در جهان انداخته خویشتن را بایزیدی ساخته
این ماجرا به قدری حاد می شود که تئوری لزوم پیر، کم کم در برهه هایی جایش را به اویسی گری- یعنی عدم لزوم پیر- می دهد. از این جاست که لزوم اندیشیدن معیارهایی برای تشخیص شیخ واصل و آن که سخنان اهل تصوف حقیقی را برخود بسته ضرورت می یابد. مولوی هم که بین آموزه های گذشته اهل تصوف و وضعیت نامطلوب مدعیان تصوف ناهماهنگی می بیند ، در جای جای مثنوی سخنان بعضا مختلف و حتی متضادی در این باب می گوید ولی از خلال همه این سخنان می توان معیارهای قابل قبولی را برای حل مسئله از خلال کلام او استخراج و صورت بندی کرد.
مولانا در دفتر پنجم تحت عنوان "فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته" ، می کوشد این معیارها را تبیین کند و سه معیار مهم برای این تشخیص به دست می دهد. یکی آن که شیخ واصل از خود نور و انرژی و گرما دارد. به قول معروف هم به دل می نشیند و هم ذهن را قانع. هم دلت به او آرام می گیرد و هم خلجان های ذهنیت را تسکین می دهد. عقل سالک را سرکوب نمی کند، بلکه بدان نور می تاباند. این نور علاوه بر روشنی ذهن، گرما و انرژی و مستی هم به سالک می دهد و سوم در مورد مریدان متعالی تر، سخنان شان روی اهل لجاج و عناد هم تاثیر مثبت دارد:
شیخ نورانی ز ره آگه کند با سخن هم نور را همره کند
جهد کن تا مست و نورانی شوی تا حدیثت را شود نورش روی
علم اندر نور چون فَرغَرده شد پس ز علمت، نور یابد قوم لَد
هر چه گویی باشد آن هم نورناک که آسمان هرگز نبارد غیر پاک
آسمان شو ابر شو باران ببار ناودان بارش کند نبود به کار
آب اندر ناودان عاریتیست آب اندر ابر و دریا فطرتیست
فکر و اندیشهست مثل ناودان وحی و مکشوفست ابر و آسمان
آب باران باغ صد رنگ آورد ناودان همسایه در جنگ آورد
پس شیخ واصل مانند آب باران است که دریافت هایش عاریتی نیست و حاصل سیر و سلوک خود اوست. در حالی که شیخ ناواصل حرف بزرگان را می زند بی آن که خود تجربه ای شخصی از آن ها داشته باشد. در نتیجه حرفش بی اثر است و سالکان را هم گمراه می کند و بلکه مانند ناودان پر سر و صدا، مردمان را به جنگ می اندازد. در حالی که حاصل کار شیخ واصل باغ سبز و صد رنگ و پر از صلح و صفاست که حتی اهل ستیز و ناحق را هم مجاب می کند. یعنی معیار سوم این است که حاصل کار وصول؛ وحدت است و حاصل کار شیخ نا واصل فرقه سازی و جنگ و دعوا های بیشتر.
در جای دیگر و در دفتر اول همین معیارها را در این دو بیت معروف خلاصه می کند:
کار مردان، روشنی و گرمی است کار دونان ، حیله و بی شرمی است
ای بسا ابلیس آدم روی هست پس به هر دستی نباید داد دست
که روشنی همان اقناع عقلی و ذهنی و گرمی هم انرژی و گرمایی است که از مراد به مرید می رسد. نقد صریح مولانا به تقلید به بهانه اطاعت از پیر در ابیات معروفش و داستان "خر برفت و خر برفت" آمده که بیانیه ای در نقد تصوف مقلدانه به شمار می رود:
صد دلیل آرد مقلد در بیان از قیاسی گوید آن را نه از عیان
آن مقلد صد دلیل و صد بیان در زبان آرد ندارد هیچ جان
چونک گوینده ندارد جان و فر گفت او را کی بود برگ و ثمر
میکند گستاخ مردم را به راه او به جان لرزانترست از برگ کاه
پس حدیثش گرچه بس با فر بود در حدیثش لرزه هم مُضمر بود
و:
آن کــه او از پــرده ی تـقـلید جَست او به نــور حــق ببیند، آنچه هســت
جهد کن تا پیر عــقـل و دیــن شوی تا چو عــقــل کل، تو باطن بین ش
نام در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
به همه خسته نباشید می گویم ، من می گویم که زیبایی شعر حافظ بلندتر از آن است که روی یک انسان پست چون "یزید" صحبت کرد. شعر با لطف و شیرینی خاصی گفته شده. به به من از آن حظ میبرم ولی وقت نام یزید ملعون را می بینم لذتم سقوط می کند و به یاد آن جبار خونخوار می افتم.
حافظ با هیچ گروهی و با هیچ رنگی نساخته که خود گفته: غلام همت آنم که زیر چرخ کبود .. زهرکه رنگ تعلق پذیرد آزادم... من فکر می کنم حافظ در این غزلش اشعار رندانۀ دارد که باید روی آن صحبت کرد.
همچنان توضیحات محترمیکه در خصوص صرف و نحو صحبت کرد من تا جای مخالف هستم. ما نباید در پی این باشیم که یکزبان را با زبان دیگر کوشش کنیم که قرابتی تحمیلی دهیم. عربی یک زبان جامع است و در شعر اول از لحاظ معنی که ایشان کردن نیز موافق نیستم. ببینید کلمه اول که " الا " است معنی زیادی را افاده می کند و نیز ضمیر " ها " در ناولها که همان ضمیر اشاره به طرف کاسه است را نیز باید در نظر گرفت، این درست است که بعضی کلمات عربی در زبان فارسی هست اما این به دین معنی نیست که ما میتوانیم به راحتی عربی را ترجمه کنیم. امید که آزرده خاطر نشوند. والسلام
محمدامین مروتی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۴ - فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته:
علائم شیخ واصل
یکی از اصول اعتقادات اهل تصوف این بوده که سالک بدون پیر نمی تواند قدم از قدم بردارد و اگر بخواهد چنین کند، خواه ناخواه به ولایت شیطان در خواهد آمد و نیش و آزارش به خلائق خواهد رسید:
هر که بی سر او بجنبد ، دُم بود جُنبشِ او ، جنبشِ کژدم بود
حتی در این مقوله تا بدانجا پیش رفته اند که گفته اند اشتباه فرضی پیر از صواب خود سالک برایش مفیدتر است. لذا مرید باید در برابرمراد به کلی از خود سلب اختیار کند؛ چنان که مرده در دستان و پنجه غسال. اگر مراد دستور خلاف عقل و اخلاق و حتی خلاف شرع هم بدو کرد باید سمعا و طاعتا بپذیرد. حافظ می گوید:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود زِ راه و رسم منزل ها
دلیل اهل تصوف یکی آن بوده که پیر و مراد مسیر را طی کرده و می داند که تجلیات ناری و نوری(رحمانی و شیطانی) بر سر راه سالک چیست و چگونه می توان از اختلاط آن ها حذر کرد. دلیل دیگر این بوده که پیر به منبعی به نام کشف و شهود دسترسی دارد و دچار اشتباه نمی شود. این استدلالات(حداقل دلیل نخست)به لحاظ نظری درست می نماید اما در مقام عمل شیطان و نفسانیت، دست روی دست نمی گذارند و کار را به پیدایش شیخان جاهل و پیران گمراهی می رساند که در عصر حافظ به وفور یافت می شدند و خود مولانا هم از لافزنی های آنان به تنگ آمده بود و می گفت:
ای بسا ابلیس آدم روی هست پس به هر دستی نباید داد دست
و:
لاف شیخی در جهان انداخته خویشتن را بایزیدی ساخته
این ماجرا به قدری حاد می شود که تئوری لزوم پیر، کم کم در برهه هایی جایش را به اویسی گری- یعنی عدم لزوم پیر- می دهد. از این جاست که لزوم اندیشیدن معیارهایی برای تشخیص شیخ واصل و آن که سخنان اهل تصوف حقیقی را برخود بسته ضرورت می یابد. مولوی هم که بین آموزه های گذشته اهل تصوف و وضعیت نامطلوب مدعیان تصوف ناهماهنگی می بیند ، در جای جای مثنوی سخنان بعضا مختلف و حتی متضادی در این باب می گوید ولی از خلال همه این سخنان می توان معیارهای قابل قبولی را برای حل مسئله از خلال کلام او استخراج و صورت بندی کرد.
مولانا در دفتر پنجم تحت عنوان "فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته" ، می کوشد این معیارها را تبیین کند و سه معیار مهم برای این تشخیص به دست می دهد. یکی آن که شیخ واصل از خود نور و انرژی و گرما دارد. به قول معروف هم به دل می نشیند و هم ذهن را قانع. هم دلت به او آرام می گیرد و هم خلجان های ذهنیت را تسکین می دهد. عقل سالک را سرکوب نمی کند، بلکه بدان نور می تاباند. این نور علاوه بر روشنی ذهن، گرما و انرژی و مستی هم به سالک می دهد و سوم د%D
سیّد حسین در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۶:
امیر جان، آن بیت از غزل دیگری است با این مطلع:
آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک
شنگینک و منگینک سربسته به زرینک
بیات در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۴۷ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی » بخش ۱۰ - و خیر جلیس فی الزمان کتاب:
بقدر الکد تکتسب المعالی
تاوتک در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۳ - تفسیر این خبر مصطفی علیه السلام کی للقران ظهر و بطن و لبطنه بطن الی سبعة ابطن:
در بیت آخر به نظر بنده هم عم و خال عمو و دایی رسیدند و پس از مرا جعه به تصحیح زعفرنصیری معنی بیت را اینگونه دیدم:
هرکس عمو و دایی یی دارد که سالیان دراز با او زندگی کرده اند اما از احوال درونی او ذره ای آگاه نیستند
تاوتک در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:
استادخوبم من بدون فیلتر شکن بر اولین رباعی حاشیه ای برایتان نوشتم شما هم امتحان بفرمایید احتمالا مشکل برطرف شده باشد
تاوتک در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:
استاد کهتر نوازم درود بخش خیام تارنما در دو سربرگ رباعیات خیام و ترانه های خیام(صادق هدایت)کاملا قابل دسترس است .با پوزش به خاطر تاخیر در پاسخ
غلامحسین آتشی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۰۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵:
این غزل عطار نیشابوری برگرفته از آیه 172 سوره اعراف7
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ ﴿172﴾
وحدیث قدسی خمّرت طینة آدم بیدیّ أربعین صباحاً گل آدم را به دستان خویش چهل پگاه سرشتم.
وحدیث نبوی مَن اَخلَصَ لِللّه اَربعینَ صباحاً جَرَت یَنابیلَ الحِکمه مَن قَلبهِ اِلی لِسانه
میباشد.
مصطفی قلاوند در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:
منقول است به هنگامی که منصور بر دار میشد گروهی دیگر که آنان نیز بر دار میشدند وی را به برگشتن از رای و استغاثه تحریک کردند که از رای خود بر گرددو جان خود برهد.به نظر حقیر مفهوم اینست که همانند کسانی که بر دار منصور را از رسیدن به مراد خود برمیداشتند و اغوایش میکردند ایشان (سمن بویان دلفریب) نیز به هنگامی که حافظ را به درگاه ربوبیت میخوانند وی را ا از رسیدن به مراد اغواء نمایند...یا حق
غلامحسین آتشی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۴۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:
مصرع اول بیت پنجم با وزن هماهنگ نیست.
حامد در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۵: