گنجور

 
فیض کاشانی

یا من هو اقرب بی من حبل وریدی

فی حبک فارقت قریبی و بعیدی

کندم دل از اغیار و بدادم به تو ای یار

زان روی که قفل دل ما را تو کلیدی

من سافر لاید له زاد بلاغ

الا سفری عندک زادی و مزیدی

انعامک قدتم و احسانک قدغم

عصیانک یا رب بنا غیر سدیدی

ان نحن عصینا فیه معترفو نا

غفرانک یا رب لنا غیر بعیدی

تو دوختی آن را که بیهوده بریدیم

هم دوختهٔ بیهدهٔ ما تو دریدی

چون خواهش تو خواهش ما را نگذارد

خواهی به تو دادیم کن آن را که مزیدی

زیر قدم تو شد خاک سر فیض

تا بشنود از تو شهدایی و عبیدی