مریم در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۵۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
با تشکر از سایت خیلی خوبتون اگه صلاح دونستین این ابیات را اصلاح و اضافه کنین.
بیت 38: گر زاد ره مکه توشه است به هر شهری
تو زاد مداین بر تحفه ز پی شروان
بیت 39: هر کس برد از مکه سبحه ز گل حمزه
پس تو ز مداین بر تسبیح گل سلمان
متن صحیح شعر همراه معنی کلمه به کلمه و معنی کلی در سایت بانک مقالات تخصصی ادبی استاد سپهوند.
آذردیماهی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:
درود بر همه عزیزان و رهروان راه روشنایی
خوشبختانه در دنیای کنونی اثبات شده که دریافت و کشف حقایق موجود { که همگی از ازل بوده و تا ابد هستند اما دسترسی به آنها در طول حیات بشر و پله به پله و بواسطه تفکر و عشق تک تک انسانها اتفاق می افتد} از 2 طریق میسر است یکی تحصیل و سالها تلاش و کوشش است و دیگری الهام و اشراق و بیکباره درک نمودن آنچه که شخص نسبت به آن اشتیاق دارد.{ و با کمی تحقیق در زندگی تمام پیامبران قدیم و جدید در میابیم که پیشرفت علم و هنر در هر روزگار بواسطه الهام و بر پله عشق بوده و سپس در آزمایشگاه و بر پله عقل اثبات گشته}
پس نداشتن دانش آکادمیک نمی تواند دلیل بر بی سوادی باشد و اگر هم چنین است من افتخار می کنم که بی سوادی هستم که شعر مولانا را درک می کنم. { و میدانید که قبل از درک هر موضوعی 2 پله دیگر وجود دارد و اول شناخت است که صرف مطلع شدن است، دوم فهم موضوع است که شناخت ظاهری و استنباط عقلانی هر شخص است (همان چیزی که فلاسفه و زاهدان ظاهر پرست در آن میمانند و جرات عبور از آن ندارند چون تمام ابهت و افتخار خود را بواسطه تفسیرهای شخصی و تاکید بر آن استوار کرده و به "من" رسیده اند و گمان میکنند اگر این حباب شکسته شود آنها نیز دیگر نخواهند بود)، سوم درک حقیقت وجودی موضوع است که آنهم شخصی است اما وصف آن در بیان نمی گنجد و احساسی است که قابل توصیف نیست}
مگر نه اینکه حضرت مولانا نیز به شاعری علاقه نداشته اما اشعار بر او الهام میشده؟ مگر نه اینکه هر کسی از ظن خود شد یار او؟
چه پندار بیهوده ایست که چون دیگران مارا می شناسند و ما سالهاعمر خود را درپی مطلبی گذاشتیم پس نسبت به دیگران محق تر هستیم، (البته مرتبه ی بدست آمده مهم است و جایگاه محترم) اما حق رای و نظر یگانه است و کسی بر کسی ارجحیت ندارد که اگر چنین باشد هرگز پیشرفتی در هیچ زمینه ای برای بشر میسر نمی شد و همگان مجبور بودند به علم گذشتگان اکتفا کنند.
پس نترسید از نقد شدن، نترسید از محو شدن، نترسید از گسسته شدن افکار و اعتقادات و تعصب ها:
محو میباید نه نحو اینجا بدان + گر تو محوی بیخطر در آب ران
آب دریا مرده را بر سر نهد + ور بود زنده ز دریا کی رهد
چون بمردی تو ز اوصاف بشر + بحر اسرارت نهد بر فرق سر
دوستتان دارم اگرچه نظرمان متفاوت است
از همه عزیزان پوزش می طلبم اگر باعث مکدر شدن افکار و اعصابشان شدم.
از همه عزیزان تمنا دارم اندیشه هایمان را بدور از هرگونه تعصب مرور کرده و با دنیای حقیقی سنجش نماییم.
رقیه فیضی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۴:
با سلام
به نظر من تنها وقتی میتونیم با کردگار باشیم که کردگار بشویم چون در غیر این صورت ناقص هستیم و هر چیزی از کردگار بفهمیم ناقص است.
شایان در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۳۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:
خیام راجع به بهشت نقد در عرفان صحبت میکنه..
تا کلاس اول رو نری به دوم نمی رسی
تا دیپلم نگیری دانشگاه نمیری
بابا حال تو این اولی رو حسابشو برس.. بعد برو پی اون..
ساز شنیدن صداش از دور خوش هست اما وقتی دستش میگیری میبینی بابا حالا حالا کار داری..
مصاحبه استاد طاهری بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری:
پیوند به وبگاه بیرونی
ق.س در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۳۲ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱۷ - التمثیل لقوم ینظرون بعین الاحوال «مُناظِرَة الوَلَدِ مَعَ الوالِد»:
آقا ما نبودیم... اصلا بیا بگرد... :-)
نیلوفر در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳:
در دیوان شمس تبریزیِ تصحیح فضل الله گرکانی، بیت ششم، مصرع دوم مول شدم آمده است.
بیت پنجم مصرع دوم هم آمده:
«پیش رخ زندگیش کشته و افکنده شدم»
که از لحاظ معنا به نظر درست تر از «پیش رخ زنده کنش» می آید.
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۱۰ - تفسیر آیت وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ:
هیبت باز است بر کبک نجیب ! بسیار زیباست یعنی شکوه و فر فراخوان خداوند را پاکان و بر کشیدگان می دانند نه مردمنماهای نا مردم !
رضا از شیراز در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۱۰ - تفسیر آیت وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ:
بی نوا را همه می دانیم ولی به نوا یا بنوا را شوربختانه کسی به کار نمی برد ولی علت این نا کاربری آشکار است ! نوا معنی آهنگ ، مال ، سامان و نظم می دهد پس بنوا یعنی پولدار مرتب و آهنگین !
تفکر در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:
البته این شعر یا سروده ای که در پائین آورده شده، بر وزن و قافیه های شعر قدیمی نیست، ولی چون در مورد موش و گربه است و بنظرم جالب آمد که در این جا به نظر برسد:
موش با هوش
..
آورده اند که موشی ز گربه ای ترسید
ز ترس ِ گربه ، به گوشه ای نهان به دوید
گربه گفتا به موش ، چرا ز ِ من هراسانی
مگر محبت من را به ضعیفان ، نمی دانی؟
گفت گربه را موش ، ای وجودت تا ابد تهدید
کدام موش ز چنگ تو ، به مهر تو به رهید؟
.
عمّ و خال و پسر عمو ، خاله
همه دارند ز دست ِ جور تو ناله
ز ِ هرکدام پسری ، پدری ، برادر را
به چنگال تیز ، شکمت داده ای ماوا
ما به خانه ، به انبار ، یا به گندم زار
ز ِ دست ِ تو و باز و شاهین ، مانده ایم نزار
.
ز ِ صاحب خانه ، گندم و گردو وُ پنیر
به نهان خورده ایم ، کرده ایم شکم را سیر
چون پرده ای از گوشت به ما نمایان شد
نگاه ِ طمع تو و باز ، بما دوباره تابان شد
.
ما به چنگ و دندان ، دیواره ها خراشیدیم
راه های ورود و خروج ، به انبار تراشیدیم
ز ِ هر کدام از اتاقهای این خانه
نقبی زده ایم ، که می رود به کاشانه
چو بانوی خانه ، به گوشه ای ، یکی مان دید
ز ِ ترس ِ زنانه ، جیغ صغیری به کشید
هراسان شدند مرد ِ خانه ، پسر ، دختر
سوی مادر به جیغ صغیر ، حاضرند در بَر
یکی جاروو ، دگر لنگه کفش ، به دنبالند
که خانم خانه ، به مرگ ما بیاسایند
اگر ز ِ دست آنان ، به کوششی رها گشتیم
تازه به فکر ِ چنگ و دندانِ تو ، مبتلا گشتیم
.
تو به آسایش و رفاه ، بجای ِ گرم و نرم مقام داری
نگه به چپ و راست ، که چه سان ما را به چنگ آری
وجود ِ ما ز ِ سعی و تلاش است و مورد ِ تهدید
مفت خوری و بیکاری یه ترا ، چه می توان نامید؟
ز ِ صبح تا به شب به گوشه ای در لَم
پاس نداری ز ِ صاحب ِ خانه ، به بیش یا کم
سگ بیچاره ، شب تا به صبح بیدار
به عوعو و گوش و نگاه ، خانه را پاسدار
به احترام ِ صاحب خانه به پا خیزد
به نزدیک شد ِ آنها ، توّجه اش بیامیزد
به وفاداری اش ، چپ و راست دُم تکان داده
اگر چه استخوانی بدون گوشت ، پیش بنهاده
.
تو چه کردی به صاحب ِ خانه به جز پرخاش
چنگ زدی به دست ِ همگان و ، دادی تو خراش
بَر مخدّه و مبل ِ نرم و راحتی یه او
لَم داده ای و چو جای ِ خود به خواهد ، می کشی ابرو
چو ز ِ بد عهدی و گربه صفتی یه تو خبر دارند
ز ِ بی مهری یه تو ، کنار رفته و خود نیازارند
.
محبت و مهر ِ تو ، به من از آن باشد
که خون ز ِ سینه و گردنم برون پاشد
نقش تو ، به سان ِ آخوند محل به مردم بود
کزایشان هدیه گرفت و دروغشان به نمود
تمام ِ عمر به نمایش ، کرده قیام و سجود
اندکی سخن و کار ِ او به کسان ، ندارد سود
ز حق ِامام دادن و پاک کردن ِ مال ، گفته زیاد
ز سهم زکوة و دفع بلا به آن ، می کند ارشاد
.
صبح تا به شب ز کار مردم به گفت و شنود
که مال مردم ، بنام خدا ، چگونه توان به ربود
به گوشه ای به نشسته و مدام میوو گوید
به کنایه به این ، سخن از خدمت ِ دیگری گوید
چنان نگاه به مردم و هدیه شان کرده مدام
که می گذرم ز ِ کم بودن هدیه و ، می کنم اکرام
به لبخندی که این ، بزرگی ز ِ من است که می خندم
فقط ، این پوزخند ِ کریمانه را ، بر این گناه بندم
.
که شرم داری ز ِ من ِ والامقام و ، پیشکشی چنین کوچک
بار دیگر بیاد داری و نیاوری ، خمس مال ِ خود اندک
خانه و باغ و بچه و همسر و ماشین
ز ِ جیب دیگران و وقف و هدیه دارد او وُ ، همین
بر فریب ِ مردمان ، به باغ ِ بهشت و حوری اش کوشد
سخنگوی ِ خدا و ، رابط ِ بهشت شده ، مردمان دوشد
مثل ِ گربه ، که به گردش به دیگر خانه ها به رَوَد
به هر خانه برای ِ روضه و ، بدنبال صیغه و زن ِ بی آقا ، به رَوَد
.
راحت و امن ِ من ، به دووری ز ِ تو ، چو دووری یه مردم ز ِ ملّا بوود
آن که دوور ز ِ ملّا و آخوند به سَر آورده است ، نمودست سود
..
سوز
29 تیر 1389 - 21.07.2010
ناشناس در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲:
زاهد جان درست می فرمایید اما چند چیز کمی ذهن انسان را مشغول می کند یکی اینکه چرا دانیال نبی وزیر بارگاه هخامنشیان شد ؟ و دیگر اینکه زردشت پیامبر چرا در دربار گشتاسپ وزیر شد ؟ و دیگر اینکه چرا از این 124000 پیامبر و بخصوص 5 پیامبر بزرگ تنها نمونه نبی اکرم ص( روحی له الفدا ء) و نیز موسی کلیم الله حکومت کرده اند ؟ و میدانیم عیسی شبیه دریوزه گران زیسته و نوح پسر خود را در فرمان نداشته است و ابراهیم خلیل هم حکومتی نداشته است . 123998 نفر گویا حکومت نداشته اند ! لطفا مفرمایید که از کجا می دانم حکومت نکرده اند و گرنه می گویم از همان جایی که شما معتقدید 124000پیامبر آمده است .و نیز تقیه هم مطمئن هستم در کار نبوده است .
ناشناس در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳:
سعدی می فرماید به ازروی زیباست اوازخوش که این حظ نفس است وان قوت روح ایادربیت دوم منظور حافظ ازاین که می گویند ازحسن خوشتراست اواز خوش نیست
ناشناس در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵:
باتوجه به نذر ونهیم دراول واخرمصراع اول بیت دوم ظاهرا درکشیم بادلق در مصراع دوم مناسب تراست خاصه این که به اب درمیکشند وازاب برمی کشند ودوکلمه ی نذر ونهیم بانون شروع میشودودلق ودرکشیم هم بادال شروع می شود
zahed در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲:
شگفتا از سعدی! گو اینکه دیدگاه سکولاریستی داشته لذا علم را مخصوص پیامبران و حکومت را مخصوص فرعونیان دانسته. اما باید دانست که همهی فرعونها طاغوت بودند، یعنی حق حکومت نداشتند تا اینکه بخواهند آن را به ارث بگذارند. هم علم مخصوص پیامبران است و هم حکومت. در طول تاریخ هر پیامبری که شرایط برای او فراهم بوده حکومت تشکیل داده است.
ناشناس در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹:
نظرمن این است در بیت بیاکه لعل سوزن چشم صحیح است
شایان در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۵۱:
خیلی حرف داره این دوبیت
پیشنهاد میکنم با چشم بسته خونده بشه
آذردیماهی در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکسـت
من مـیـــان جســـمها جــان دیـــدهام
درد را افکنـــده درمـان دیـــدهام
دیــــدهام بــر شـــاخهها احـســـاســها
میتپــد دل در شمیــــم یاسها
زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت
گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
میتواند زشــت هم زیبا شــود
حال من، در شهر احسـاسم گم است
حال من، عشق تمام مردم است!
زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــحهـا، لبـخندهـا، آوازهـــا
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:
درود بر جناب حنیفه نژاد برای نگارش درست هیز گروهی با لغزش آن را حیز می نویسند که همان که حنیفه نژاد گرامی آورده اند درست است ، تنها یک نکته افزون کنم که معنی ناییده ای ( منفی) هم دارد و ان نامرد و پست است .
آفتاب در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
رَمَد : درد چشم
آذردیماهی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولیّ التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی: