گنجور

حاشیه‌ها

آذردیماهی در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳:

جناب امین کیخا
بازهم با حسن برخورد خود مرا خجل نمودید.
براستی که حقیقت را می گویید. شما نیک تر می دانید که مثنوی در زمان حمله مغولان سروده شد اما یک کلمه دشنام و بد دهنی به دشمنان هرگز در آن دیده نمی شود-
من نیز هرگز بدنبال کشاکش نیستم، و مرتبه استاد را مهم می دانم که بسیار دقایق عمر خود را در این راه سپری کرده اند-
حرف من این است: به نظر همدیگر احترام بگذاریم، نظر خود را حجت ندانیم، هیچگاه هیچکس پیدا نخواهد شد که به یقین بتواند بگوید نظر من با نظر مولانا یکیست مگر آنکه عینا شرائط او را بدست آورده باشد،
در این جهان همه چیز تابع قانون نسبیت است. هیچ چیز ثابت نیست الا ذات مقدس پروردگار.
این اشعار جزئی از فرهنگ ایران است، و درک آنها برای یک ایرانی نیاز به تحصیلات آکادمیک و تسلط به زبانهای عربی و انگلیسی و آلمانی ندارد مگر اینکه از فرهنگ خود دور مانده باشد یا اینکه کلا قصدش بررسی علمی بوده و دنبال فهم مطلب باشد و بخواهد معنی لغات را تک به تک بررسی و سپس تفکر نماید.
اینها همه در جای خودش نیکوست.
اما بر پله ای که هزاران هزار نفر همچون من از روی آن به مطلب مینگرند حضرت مولانا خطاب به عقلیون می فرماید:
" پای استدلالیان چوبین بود+پای چوبین سخت بی تمکین بود"
ضمن اینکه اولین مطلبی که همان خارجیها در شروع صحبت به ما می آموزند اینکه بگویید " نظر من این است" چون آنها دریافته اند که برای اظهار نظر راجع به هر مطلبی به تعداد نفرات روی زمین فرصت هست.
اما متاسفانه ما تا بجایی می رسیم، بندگی خدارا هم از یاد میبریم.
با این روند نابخردانه که پیش گرفته ایم می توان کفت اگر خود جناب مولانا نیز هم اکنون ظاهر شود و بگوید منظورم چنین بوده، بر او اشکال بگیریم که نه یادت نمی آید، اینچنین است که ما می گوییم. و بدتر از او جناب حافظ که بعد از حدود شرعی که زده می شود به جرم می خواری به زندان ابد محکوم است اگر اعدامش نکنیم.

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:

ستاره جان درود به شما و به شمس و مانده دوستان من چون تنها واژه می خوانم و از بر می کنم آری حافظ انچه که نوشته شگفت است ببین مثلا نوا یعنی آهنگ یعنی نظم و سامان و نیز مال و پول پس بینوا یعنی بی پول نا اهنگین و نا منظم که البته در فارسی ما بیشتر بی نوای تهی دست را به کار می بریم و اگر کمی بیندیشیم بانوا را کم و بیش هیچ کس به کار نمی برد بانوا یعنی آهنگین پولدار و سامانمند و منظم اما حافظ این کار را می کند ! حالا کلمه بنوا یا بانوا را جستجو کن تا ببینی چگونه و چه زیبا حافظ واژه دان بوده است .
اما رویهمرفته خواجه دلیل سرفرازی اش و فراگیری کتابش به نگاه من کلی گویی است یعنی هر کسی از ظن خودش یار حافظ می شود مثلا بسیار در پرده به مذهبش اشاره می کند بطوری که کسی از سخنان او دلگیر نمی شود بویژه در زمانی که مردم حاضرند دل و قلوه عزیزان همدیگر را بخاطر اختلافات مذهبی گاز بگیرند و یادشان رفته که کلمه یگانگی پروردگار پاک و تعالی است که بنیاد دینداری است .
البته شیوایی و ترازی سخن حافظ و رمزو رازگونه بودنش نیز نوشته هایش را شورمند می کند البته تا نکته دان عشق نباشد کسی همه حافظ را درک نمی کند ! امروز اگر فردوسی با شاهکار بیمانندش فارسی را برای ما حفظ کرده است اما این دیوان حافظ است که بر سر خوان نوروز است زیرا بوی همه ملت ایران را می دهد هم بوی پیر مغان و هم دین اسلام و هم مردممان با همه جداستانی هایشان . گرمگفتاری نکنم که فروتنی و نرمدلی شما ست که ستودنی است . و من جز در مورد وازگان نباید سخن بگویم که گنجور مهستان است جای بزرگان و مهان .

غلامحسین آتشی در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱ - دیباچه:

احد درمیم احمد گشت ظاهر
دراین دور اول آمد عین آخر
زاحمد تااحد یک میم فرقست
جهانی اندر آن یک میم غرقست
بواسطه آیات (1اخلاص)و(6 صف)شکی نیست احد واحمد اسما مبارک باری تعالی وحظرت محمد است .اما رمز در میم نهفته است. حرف میم در حروف ابجد عدد چهل یا اربعین است.و از قداست خاصی برخوردار است.شعر اشاره به مراتب چهل گانه موجودات ومحل تجلی حقیقت محمدی است واز مرتبه 1 عقل کل ،قلم یاام الکتاب روح اعظم یا حقیت محمدی (ص).شروع و به 40-انسان کامل باز یعنی حضرت ختمی مرتبت پایان می یابد"هم او اول هم او آخردر این کار"(برای مطالعه دقیقتر به هزارگنج تالیف دکتر حسن امین لو مراجعه شود)
2-رمز دوم دایره وحلقه ای بودن میم است حلقه خاصیتهایی را داراست:1- محیط ومحاط شدن داردیعنی در بر گرفتن 2-حلقه وقتی درست میشود که نقطه آخر یک خط بر روئ نقطه اول قرارگیرد یعنی یکی شود.قبل از آن کمان است حلقه نیست.(هم او اول هم او اخر )
3 -جای شدن (ظرفیت اشیاء بزرگ در در اشیاء کوچک امکان پذیر است مثل غرق شدن خورشید یا آسمان در یک برکه یا کاسه آب بواسطه انعکاس انوار آن یا ساختمان بزرگ در لنز یا چشم 1 سانتی .بواسطه این انوار است که خدا وند می فرماید من در آسمانهاوزمید (جهان)جای نمیگیرم ولی در قلب مومن جای میگیرم.
بواسطه آیات واحادیث معتبر قدسی ونبوی واشعار زیبای عرفا وشعرا باز پرده از اسرار عدد چهل که جهانی درش غرق است بر میدارد:
1 در قرآن در چهار مورد به اربعین اشاره شده بشرح زیر
1-وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ﴿51بقره﴾
2وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّی إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَی وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿15احقاف﴾
3قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الأَرْضِ فَلاَ تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ ﴿26مائده﴾
4وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَی لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ﴿142اعراف﴾
که بطور خلاصه حاکی از خلوص ،صاف شدن،بلوغ وتکامل انسان است
2 حدیث قدسی خمرت طینه(ت)آدم بیدی اربعین صباها (کتاب عوارف المعارف شیخ شهاب الدین سهروردی )
عطار میفرماید:
دوست چهل بامداد در گل ما داشت دست
تا چو گل از دست دوست دست به دست آمدیم
د ست درافکند یار بر سر دریای عشق
تا ز پی چل صباح جمله به شست آمدیم
3- حدیث نبوی : قال رسول الله: مَن اَخلَصَ لِله اَربعینَ صباحاً جَرَت یَنابیع الحِکمه مَن قَلبهِ اِلی لِسانه
کسی که چهل شبانه روز با اخلاص عمل کند، خداوند چشمه‏های حکمت را در قلب او می‏جوشاند و بر قلم و زبانش جاری می‏کند
حضرت حافظ میفرماید:
سحر گه رهرویی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
09122339116

سید امیر در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸:

سلام
به نظر می رسد بعضی ابیات به اغلاط و افتادگی و مشکلات وزنی دچار است فی المثل:
بیت4: هر کس که دید چهره او «پس» نشد خراب
بیت 5: هر مومنی که زآتش او با خبر «نبود»

رضا در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۶:۱۳ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸:

متاسفانه در کامنت قبلی کلمهء مصرع به اشتباه مسرع نوشته شد
از مسئولان عزیز سایت خواهشمندم این مورد رو نیز در کامنت بنده تصحیح فرمایند
با تشکر
رضا

رضا در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۵:۵۸ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸:

سلام
کلمهء ننای نی از مسرع دوم بیت اول قاعدتا باید نای نی باشد
لطفا درصورت لزوم تصحیح شود

حامد در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۴:

در بیت سوم کروبیان ببین صحیح است

حامد در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۵:

در بیت اخر بی یادت صحیح است

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:

البته سهیل جان بیشترین دلبستگی را به فارسی ترکان عثمانی داشته اند که زبان رسمی امپراتوری قدرتمند و با شکوه شان هم فارسی بوده و این حقیقتی است که نمی شود نادیده گرفت . اما من نگفته ام همه فارسی سخن می گفته اند بعدها به جبر زبانهای دیگر اختیار کرده اند . می دانم زبان ترکی ریشه آلتایی دارد مانند مغولی و ایغوری و قزاقی و فارسی هم هندی اروپایی است مانند فرانسه و انگلیسی و المانی و روسی و البته همه زبانها زیبایی خودشان را دارند. و من هم از آذری بیشترین لذت را می برم خصوصا وقتی دوستان جوان مرد و پاک نهادم به آن گپ می زنند و نیز برای اینکه زبان پاره ای از میهن همه ماست . وانگهی سی درسد از خود ترکیه به کردی سخن می گویند که زبانی ایرانی است و این یعنی فرهنگ ما بیشتر از این ها با هم آمیخته است .

حامد در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۸:

بیت سوم لابد له صحیح است
ونیز در بیت پنجم فبه معترفونا به جای فیه

علی در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴:

ببخشید که اینجا مینویسم اما چرا خیامتون فیلتر شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من نمیدونستم کجا باید سوالم رو بپرسم ، اگه کاری از دست من برمیاد بفرمایید انجام میدم

سهیل در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:

آقای امین کیخا خیلی ممنون از نظر شما... همه میدونیم تمام مردم جهان به زبان فارسی صحبت میکردند و بعدها زبانهای دیگر را بنا به جبر انتخاب کرده اند.......!!!ریشه زبان ترکی و فارسی بکلی متفاوت از هم است و بکار بردن لفظ گویش برای زبان غنی ترکی آذربایجان کاملا اشتباه است.

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:

آزر جان سپاس برای آزرمداری و میانه روی شما

آذردیماهی در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:

جناب کیخا متشکرم از طرز بیانتان
و از زیبایی نوشته های شما بسیار می آموزم
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
ازکجا آمده آمدنم بهر چه بود؟
بکجا میروم آخر بنمایی وطنم؟

یاشار در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:

این شعر رو در آلبوم گریه بید محمد رضا لطفی بشنوید. شاهکاری بی همتا در موسیقی اصیل ایرانیست.

مسعود عبدلی در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۱۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰:

با سلام. این غزل بسیار زیبا را که بنده برای اولین بار از آقای ملک مسعودی خواننده خوش صدا در برنامه دستان شنیدم، حرف دل همه هنرمندان دل سوخته و عاشق است که عمری را در راه هنر و عشق ورزیدن به آن صرف کرده اند و متاًسفانه هیچکس قدر هنرشان را نمیداند و همه چیز را مسایل مادی در بر گرفته است! هنر و هنرمندی، فقط پول در آوردن و مادیات و آنهایی که بویی از هنر و احساس نبرده اند!... عاشق و اهل هنر

محمدامین مروتی در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۴ - فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته:

علائم شیخ واصل
یکی از اصول اعتقادات اهل تصوف این بوده که سالک بدون پیر نمی تواند قدم از قدم بردارد و اگر بخواهد چنین کند، خواه ناخواه به ولایت شیطان در خواهد آمد و نیش و آزارش به خلائق خواهد رسید:
هر که بی سر او بجنبد ، دُم بود جُنبشِ او ، جنبشِ کژدم بود
حتی در این مقوله تا بدانجا پیش رفته اند که گفته اند اشتباه فرضی پیر از صواب خود سالک برایش مفیدتر است. لذا مرید باید در برابرمراد به کلی از خود سلب اختیار کند؛ چنان که مرده در دستان و پنجه غسال. اگر مراد دستور خلاف عقل و اخلاق و حتی خلاف شرع هم بدو کرد باید سمعا و طاعتا بپذیرد. حافظ می گوید:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود زِ راه و رسم منزل ها
دلیل اهل تصوف یکی آن بوده که پیر و مراد مسیر را طی کرده و می داند که تجلیات ناری و نوری(رحمانی و شیطانی) بر سر راه سالک چیست و چگونه می توان از اختلاط آن ها حذر کرد. دلیل دیگر این بوده که پیر به منبعی به نام کشف و شهود دسترسی دارد و دچار اشتباه نمی شود. این استدلالات(حداقل دلیل نخست)به لحاظ نظری درست می نماید اما در مقام عمل شیطان و نفسانیت، دست روی دست نمی گذارند و کار را به پیدایش شیخان جاهل و پیران گمراهی می رساند که در عصر حافظ به وفور یافت می شدند و خود مولانا هم از لافزنی های آنان به تنگ آمده بود و می گفت:
ای بسا ابلیس آدم روی هست پس به هر دستی نباید داد دست
و:
لاف شیخی در جهان انداخته خویشتن را بایزیدی ساخته
این ماجرا به قدری حاد می شود که تئوری لزوم پیر، کم کم در برهه هایی جایش را به اویسی گری- یعنی عدم لزوم پیر- می دهد. از این جاست که لزوم اندیشیدن معیارهایی برای تشخیص شیخ واصل و آن که سخنان اهل تصوف حقیقی را برخود بسته ضرورت می یابد. مولوی هم که بین آموزه های گذشته اهل تصوف و وضعیت نامطلوب مدعیان تصوف ناهماهنگی می بیند ، در جای جای مثنوی سخنان بعضا مختلف و حتی متضادی در این باب می گوید ولی از خلال همه این سخنان می توان معیارهای قابل قبولی را برای حل مسئله از خلال کلام او استخراج و صورت بندی کرد.
مولانا در دفتر پنجم تحت عنوان "فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته" ، می کوشد این معیارها را تبیین کند و سه معیار مهم برای این تشخیص به دست می دهد. یکی آن که شیخ واصل از خود نور و انرژی و گرما دارد. به قول معروف هم به دل می نشیند و هم ذهن را قانع. هم دلت به او آرام می گیرد و هم خلجان های ذهنیت را تسکین می دهد. عقل سالک را سرکوب نمی کند، بلکه بدان نور می تاباند. این نور علاوه بر روشنی ذهن، گرما و انرژی و مستی هم به سالک می دهد و سوم در مورد مریدان متعالی تر، سخنان شان روی اهل لجاج و عناد هم تاثیر مثبت دارد:
شیخ نورانی ز ره آگه کند با سخن هم نور را همره کند
جهد کن تا مست و نورانی شوی تا حدیثت را شود نورش روی
علم اندر نور چون فَرغَرده شد پس ز علمت، نور یابد قوم لَد
هر چه گویی باشد آن هم نورناک که آسمان هرگز نبارد غیر پاک
آسمان شو ابر شو باران ببار ناودان بارش کند نبود به کار
آب اندر ناودان عاریتیست آب اندر ابر و دریا فطرتیست
فکر و اندیشه‌ست مثل ناودان وحی و مکشوفست ابر و آسمان
آب باران باغ صد رنگ آورد ناودان همسایه در جنگ آورد
پس شیخ واصل مانند آب باران است که دریافت هایش عاریتی نیست و حاصل سیر و سلوک خود اوست. در حالی که شیخ ناواصل حرف بزرگان را می زند بی آن که خود تجربه ای شخصی از آن ها داشته باشد. در نتیجه حرفش بی اثر است و سالکان را هم گمراه می کند و بلکه مانند ناودان پر سر و صدا، مردمان را به جنگ می اندازد. در حالی که حاصل کار شیخ واصل باغ سبز و صد رنگ و پر از صلح و صفاست که حتی اهل ستیز و ناحق را هم مجاب می کند. یعنی معیار سوم این است که حاصل کار وصول؛ وحدت است و حاصل کار شیخ نا واصل فرقه سازی و جنگ و دعوا های بیشتر.
در جای دیگر و در دفتر اول همین معیارها را در این دو بیت معروف خلاصه می کند:
کار مردان، روشنی و گرمی است کار دونان ، حیله و بی شرمی است
ای بسا ابلیس آدم روی هست پس به هر دستی نباید داد دست
که روشنی همان اقناع عقلی و ذهنی و گرمی هم انرژی و گرمایی است که از مراد به مرید می رسد. نقد صریح مولانا به تقلید به بهانه اطاعت از پیر در ابیات معروفش و داستان "خر برفت و خر برفت" آمده که بیانیه ای در نقد تصوف مقلدانه به شمار می رود:
صد دلیل آرد مقلد در بیان از قیاسی گوید آن را نه از عیان
آن مقلد صد دلیل و صد بیان در زبان آرد ندارد هیچ جان
چونک گوینده ندارد جان و فر گفت او را کی بود برگ و ثمر
می‌کند گستاخ مردم را به راه او به جان لرزان‌ترست از برگ کاه
پس حدیثش گرچه بس با فر بود در حدیثش لرزه هم مُضمر بود
و:
آن کــه او از پــرده ی تـقـلید جَست او به نــور حــق ببیند، آنچه هســت
جهد کن تا پیر عــقـل و دیــن شوی تا چو عــقــل کل، تو باطن بین ش

نام در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

به همه خسته نباشید می گویم ، من می گویم که زیبایی شعر حافظ بلندتر از آن است که روی یک انسان پست چون "یزید" صحبت کرد. شعر با لطف و شیرینی خاصی گفته شده. به به من از آن حظ میبرم ولی وقت نام یزید ملعون را می بینم لذتم سقوط می کند و به یاد آن جبار خونخوار می افتم.
حافظ با هیچ گروهی و با هیچ رنگی نساخته که خود گفته: غلام همت آنم که زیر چرخ کبود .. زهرکه رنگ تعلق پذیرد آزادم... من فکر می کنم حافظ در این غزلش اشعار رندانۀ دارد که باید روی آن صحبت کرد.
همچنان توضیحات محترمیکه در خصوص صرف و نحو صحبت کرد من تا جای مخالف هستم. ما نباید در پی این باشیم که یکزبان را با زبان دیگر کوشش کنیم که قرابتی تحمیلی دهیم. عربی یک زبان جامع است و در شعر اول از لحاظ معنی که ایشان کردن نیز موافق نیستم. ببینید کلمه اول که " الا " است معنی زیادی را افاده می کند و نیز ضمیر " ها " در ناولها که همان ضمیر اشاره به طرف کاسه است را نیز باید در نظر گرفت، این درست است که بعضی کلمات عربی در زبان فارسی هست اما این به دین معنی نیست که ما میتوانیم به راحتی عربی را ترجمه کنیم. امید که آزرده خاطر نشوند. والسلام

محمدامین مروتی در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۴ - فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته:

علائم شیخ واصل
یکی از اصول اعتقادات اهل تصوف این بوده که سالک بدون پیر نمی تواند قدم از قدم بردارد و اگر بخواهد چنین کند، خواه ناخواه به ولایت شیطان در خواهد آمد و نیش و آزارش به خلائق خواهد رسید:
هر که بی سر او بجنبد ، دُم بود جُنبشِ او ، جنبشِ کژدم بود
حتی در این مقوله تا بدانجا پیش رفته اند که گفته اند اشتباه فرضی پیر از صواب خود سالک برایش مفیدتر است. لذا مرید باید در برابرمراد به کلی از خود سلب اختیار کند؛ چنان که مرده در دستان و پنجه غسال. اگر مراد دستور خلاف عقل و اخلاق و حتی خلاف شرع هم بدو کرد باید سمعا و طاعتا بپذیرد. حافظ می گوید:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود زِ راه و رسم منزل ها
دلیل اهل تصوف یکی آن بوده که پیر و مراد مسیر را طی کرده و می داند که تجلیات ناری و نوری(رحمانی و شیطانی) بر سر راه سالک چیست و چگونه می توان از اختلاط آن ها حذر کرد. دلیل دیگر این بوده که پیر به منبعی به نام کشف و شهود دسترسی دارد و دچار اشتباه نمی شود. این استدلالات(حداقل دلیل نخست)به لحاظ نظری درست می نماید اما در مقام عمل شیطان و نفسانیت، دست روی دست نمی گذارند و کار را به پیدایش شیخان جاهل و پیران گمراهی می رساند که در عصر حافظ به وفور یافت می شدند و خود مولانا هم از لافزنی های آنان به تنگ آمده بود و می گفت:
ای بسا ابلیس آدم روی هست پس به هر دستی نباید داد دست
و:
لاف شیخی در جهان انداخته خویشتن را بایزیدی ساخته
این ماجرا به قدری حاد می شود که تئوری لزوم پیر، کم کم در برهه هایی جایش را به اویسی گری- یعنی عدم لزوم پیر- می دهد. از این جاست که لزوم اندیشیدن معیارهایی برای تشخیص شیخ واصل و آن که سخنان اهل تصوف حقیقی را برخود بسته ضرورت می یابد. مولوی هم که بین آموزه های گذشته اهل تصوف و وضعیت نامطلوب مدعیان تصوف ناهماهنگی می بیند ، در جای جای مثنوی سخنان بعضا مختلف و حتی متضادی در این باب می گوید ولی از خلال همه این سخنان می توان معیارهای قابل قبولی را برای حل مسئله از خلال کلام او استخراج و صورت بندی کرد.
مولانا در دفتر پنجم تحت عنوان "فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته" ، می کوشد این معیارها را تبیین کند و سه معیار مهم برای این تشخیص به دست می دهد. یکی آن که شیخ واصل از خود نور و انرژی و گرما دارد. به قول معروف هم به دل می نشیند و هم ذهن را قانع. هم دلت به او آرام می گیرد و هم خلجان های ذهنیت را تسکین می دهد. عقل سالک را سرکوب نمی کند، بلکه بدان نور می تاباند. این نور علاوه بر روشنی ذهن، گرما و انرژی و مستی هم به سالک می دهد و سوم د%D

سیّد حسین در ‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۶:

امیر جان، آن بیت از غزل دیگری است با این مطلع:
آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک
شنگینک و منگینک سربسته به زرینک

۱
۴۶۶۵
۴۶۶۶
۴۶۶۷
۴۶۶۸
۴۶۶۹
۵۴۲۵