رسید نغمهای از بادهنوشی تو به گوشم
که چون خُم می و چون نایِ نی به جوشوخروشم
کجاست نرمی و کیفیتی و نشئهٔ عشقی
که مینخورده از آنجا برون بَرَند به دوشم
ز خامکاری تدبیر خود فتاده به خنده
خرد چو دید که آوَرْد آتش تو به جوشم
قیاس حیرتم ای قبلهٔ مراد از این کُن
که با هزار زبان در مقابل تو خموشم
قسم به نرگس مردمفریبِ عشوهفروشت
که آن چه از تو خریدم به عالمی نفروشم
تو بدگمان به من و من بر این که راز تو بدخو
به هر لباس که توانم بهقدر وسع بپوشم
رسید صاف به دُرد و بهجاست بانگ دِهادِه
به این گمان که در این بزم من هنوز بههوشم
عجب که ساقی این بزم محتشم به درآرد
به باده تا به ابد از خمار مستی دوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این رباعی به وصف حال و هوای بادهنوشی و عشق میپردازد. او از نغمهای که از بادهنوشی محبوبش به گوشش میرسد سخن میگوید و از شوق و حالت عاطفیاش یاد میکند. شاعر به دنبال نرمی و لطافتی از عشق است که میداند از مستی به دست نمیآید. او به بیتدبیریاش در عشق میخندد و حیرت میکند که در مقابل محبوبی که برایش مهم است، زبانش بند آمده است. همچنین، او به وفاداریاش به عشق و نرگس محبوبش اعتراف میکند و به رغم بدگمانیهای بین خود و محبوبش، عشقش را عمیق میداند. در نهایت، به اهمیت بزم و حال مستیاش اشاره میکند و میخواهد این لحظهها را برای همیشه حفظ کند.
هوش مصنوعی: نغمهای از شعف و شادی ناشی از نوشیدن شراب تو به گوشم رسید که مرا به شور و حال انداخت، مثل خمی که پر از می باشد و مانند نای نی که در حال نواختن است.
هوش مصنوعی: کجا رفته است آن لطافت و زیبایی و نشئهای از عشق که من بدون آن قادر به ادامه نیستم؟
هوش مصنوعی: از ناپختگی، تدبیر من به خنده افتاد، چون دید که آتش تو در حال جوشیدن است.
هوش مصنوعی: حیرت من از این است که ای محبوب من، چگونه میتوان با هزار زبان صحبت کرد اما در حضور تو سکوت کنم.
هوش مصنوعی: به زیبایی و فریبندگی چشمان نرگسمانند تو قسم میخورم که هیچ چیزی که از تو به دست آوردهام را با هیچ چیز دیگری در دنیا عوض نمیکنم.
هوش مصنوعی: تو به من بدگمان هستی، اما من هم نگرانم که راز تو در دل، بدخواهانه است. هر کجا که بتوانم، سعی میکنم به اندازه توان خودم آن را پنهان کنم.
هوش مصنوعی: به محض اینکه به می رسیده و از شادی در این جشن به گوش میرسد، فکر میکند که هنوز در حال خوشی و هوشیاری هستم.
هوش مصنوعی: عجب است که ساقی این مهمانی با نوشیدنیای که به دست میدهد، بتواند آدم را از حالت مستی و سرخوشی دائماً بیرون بیاورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
[...]
هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم
به عرض جوهر طاقت درین محیط خموشم
که من ز بار نفس چون حباب آبله دوشم
سپند مجمر یأسم نداشت سرمهٔ دیگر
تپید ناله به کیفیتی که کرد خموشم
ز بس به درد تپیدن گداختم همه اعضا
[...]
ربود دوش چنان باده وصال تو هوشم
که تا صباح قیامت خراب باده دوشم
بحشر هم عجب از جور یار نیست که چون نی
برآورد چو زخاکم درآورد بخروشم
نه خود بحرف تو گویا شوم که شوق تو باشد
[...]
بود طریقهٔ هوش، اینکه سر عشق بپوشم
ولی چه سود که کرده است عشق، غارت هوشم!
گرم به هیچ خرید و، گرم به هیچ فروشد
به جان دوست که من دوست را به جان نفروشم
جفای خویش ببین و وفای من، که همیشه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.