گنجور

حاشیه‌ها

من در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۵۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱ - وداع جوانی:

هیچ شعری گفتی استاد که قبلش گریه نکرده باشی؟

محمد شبانی امامیه در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » گئتمه ترسا بالاسی:

با سلام و درود
ابیات ابتدایی که با این مطلع آغاز میشوند :
گئتمه ترسا بالاسی منده سنه سایه گلیم
یاپیشوم دامنیوه سنله کلیسایه گلیم
یا سن ایسلامی قبول ایله منیم دینیمه گل
یا کی تعلیم ایله من مذهب عیسی(ع) یه گلیم
.
.
متعلق هستند به شاعر گرانقدر "میرزا عظیم شیروانی " کا استاد این شعر رو به تضمین ایشون نوشته اند.

محمد علی در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۴:

این شعر رو محسن نامجو جوری خونده که اگه گوش کنید دیگه به یاد نمیارید که کسی به نام محسن چاوشی خواننده بوده

alireza در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

goft in gheyre fereshte ast va bashar hich mago
.. gheyre fereshte va bashar yani sheytan ast
molana inja asheghe sheytan shode bode

داود در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۳۱ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ (مهدی نامه):

لطفا این بیت را هم تصحیح کنید:
گرک با میش شیر با آهو
در چرا برقرار می بینم
گرک >> گرگ

داود در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۱۶ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ (مهدی نامه):

لطفا این بیت را تصحیح کنید:
سکهٔ نو زنند بر رخ زر
در همش کم عیار می بینم
در همش >> درهمش
درهم derham که منظور پوله و "در" را از "همش" جدا نوشته اید.
خدا قوت

عارف در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰:

یادش بخیر .روزی دوستی نیت کرد و از من خواست تا با دیوان خواجه تفالی بزنم .دیوان که بازکردم همین غزل آمد غزل که قرائت کردم آه از نهادش برآمد گفتم چه شد که چنین سوختی گفت فلانی شیراز خواسگار دختری هستم که هرآنچه سعی مکنم خانواده ها موافقت نمی نمایند و والدینم اسرار میورزند که باید در موطن خود قصر شیرین با دختر ی از بستگانم ازدواج کنم که یقینا بیت آخر غزل همین معنا به من میرساند والله عالم باالضمیر

محمد در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰:

در مصرع اول جمله عربی به معنی : آخرین دارو داغ نهادن هستش ، می باشد . در قدیم هر عضوی از بدن که جراحت برمیداشته و بهبودی حاصل نمیشده بر آن فلزی داغ را می نهاده اند و اغلب به نام 14 معصوم و معتقد به شفای عاجل بوده اند . همچنان که سعدی گوید :
جایی که داغ گیرد دردش دوا پذیرد ، آن است داغ سعدی اول نظر که کردی

رهگذر در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

برای مصراع " مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا " دو بیان ذکر شده.
1 - اینکه بعد از کلامات مرغ و ماهی ویرگول یا مکث ایجاد شود که معنی این میشود که هوا نصیب مرغان شده و دریا نصیب ماهیان.
2- اینکه برای کلمه مرغ کسره به کار برده شود و البته "و"میان مصرع حذف گردیده که به این معنی میشود که نصیب و روزی پرنده، ماهی درون دریاست ( شاید اشاره به مرغ دریایی باشد )
ولی ظاهراً بیان اول معتبر تر و مستندتر است.

محمد در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

معنی مصرع چهارم به نقل از شرح سودی این میشه : تنها اشک چشمانم علامت عشق ما نیست ( بلکه هزاران نشانه ی دیگر هم هست ) .

changizi ph.d در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۰ - مثل آئینه مشو محو جمال دگران:

ما به این ذهنیت در سراسر جامعه نیاز داریم
به امید آن که آموزش خود باوری به جای اعتماد به نفس و عذت نفس در کشور ما رواج پیدا بکنه

یعقوب خاوری در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » ناز ایله میسن:

با سلام و ارادت به دوستان عزیز، امیدوارم آذری های عزیز، جسارت بنده را ببخشند و خطاهای مرا در این برگردان که ارائه می کنم اصلاح کنند، از آنجا که لنگ کفش هم در بیابان نعمتی است و از هیچی بهتر است ترجمه زیر با همه نقصها تقدیم می گردد.
بسیاری دلخور شده¬اند که چرا به آنها ناز کرده¬ای، من دلخورم که چرا به من کم ناز کرده¬ای
ناز را در این دل ویران، سلطان کرده¬ای، خانه¬ات آباد که به درویش عرض نیاز کرده¬ای
با هر نگاه مضراب مژگان را نواخته¬ای، لحظه¬ای گوش بده که این قلب شکسته را چه ساز کرده¬ای
سربند را از سر باز کن و سنبل و سوسن بیفشان، تو عید ما هستی و زمستان ما را بهار کرده¬ای
تو آفتاب باش و بگذار غم ما برف کوه باشد که آب شود، اما تو کار مرا همه سوز و گداز کرده¬ای
من حال نگارش غزل در این معنا را ندارم، این تو هستی که پیر فرتوت را فرفره باز کرده¬ای
کاکلت را بالای سر جمع کرده و مثل تاج بسته¬ای و از آن زلف طلایی برای آن، گل انداخته¬ای
آن طلا، دشت مغان است که بره¬ها پهلو به پهلو خوابیده¬اند، تو چشم گریان مرا در آنجا به رود ارس تبدیل کرده¬ای (در نسخة دیگر می¬گوید: سینه، دشت مغان است)
این زیبایی که در جهان، خدا به تو داده، هر چقدر که می¬خواهی ناز کن که کم ناز کرده¬ای
مرا با این سخن (از چشم) انداختی و جدا شدی می¬دانم، و این فاصله را با عده¬ای نامرد پر کرده¬ای
چشمه¬ای که در آن وضو ساخته¬ای خون مسیحاست، نمی¬دانم در کدام کلیسا نماز کرده¬ای؟
من اگر (عشیران) بخوانم، پنجه¬ام روی (عراق) می¬گردد، زیبای من، از وقتی (تُرک) شده¬ای ترک (حجاز) کرده¬ای (به ایهام از نامهای دستگاههای موسیقی بهره برده است)
ای تازه شاعر هر چه نگاه کنی این صحرا کرانه ندارد، هر چند گردن بیفرازی و اردک را غاز کنی
از بس که زلف و خط و خال را .......... کم مانده است که سر زلفعلی را کچل کنی.
بیا ای محبوب من که کعبه خراب نخواهد شد بلکه اوج خواهد گرفت، هر چند که در بالا کج باشی در پایه تراز کرده¬ای
از خط و خال تو سرمشق گرفته، قرآن می¬نویسم، با این حقیقت مرا اهل مجاز کرده¬ای
خوب ماه را از ستاره تشخیص می¬دهی که سحر، افق را خلوت کرده، راز و نیاز می¬کنی
شهریار تو داغون شده و در کوه به سنگ تکیه زده، تو خود انصاف بده که محمود را ایاز کرده¬ای

shahin در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:

Lotfan mani beyt ma ghble akhar ra tozih dahid
Ba tashakor

سجاد در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰ - بخت خفته و دولت بیدار:

یکی نیست اینو معنی کنه........

سجاد در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹:

کسی نیست اینو معنی کنه...

داود در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۲۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:

با سلام


علی ای همای رحمت اگرم ز در برانی
به چه درگهی بگویم همه شرح ماجرا را ؟
منم و غلامی تو توئی آن مقام والا
کرم تو گر نباشد که کند کرم گدا را ؟
نه کسی خداش داند نه ز وی جداش داند
تو بگو چه نامم او را شه ملک لا فتی را ؟
مرو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که علی زند شبانه در خانه گدا را


جان فدای اهل بیت

یعقوب خاوری در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۰۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

لطفا در بیت 7 بعد از کردار و در بیت 8 بعد از برگ، ویرگول بگذارید. با تشکر

یاشار در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۵۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:

خیام همیشه بساطش براه بوده... این رباعی فقط وصف حس دلبستگیش هست!
میگه که:
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لاله رخی خندان خور
بسیار مخور و رد مکن فاش مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور

مهران کیانی فر در ‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

منظور از "بت" در بیت اول اشاره ای لطیف به دیدن وجه الله در عالم جسمانی و روحانی است.
در نظر عارف همه مخلوقات صورت خدا هستند (همان وجه الله)
لیکن صورت و مظهر تام الله که در لباس اوصاف تجلی میکند انسان کامل در هر زمانی است که افتخار سالک بندگی حضرت آن صورت است.و غم این کار باعث نشاط روح میگردد.
خدا را صورتی نیست و بیان این مقام سالک در قالب سخن شنوندگان آن را به شبهه می افکند به همین دلیل به ایشان تهمت مشرک یا کافر و بت پرست میزدند که البته هنوز هم میزنند.
فلذا حافظ با بیانی ملامتی گونه به جای بکار بردن کلمه وجه الله همان کلمه بت را بکار میبرد.

۱
۴۶۵۵
۴۶۵۶
۴۶۵۷
۴۶۵۸
۴۶۵۹
۵۴۲۶