ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
آن که می خواست برویم در دولت بگشاید
با که گویم که در خانه به رویش نگشودم
آمد آن دولت بیدار و مرا بخت فروخفت
من که یک عمر شب از دست خیالش نغنودم
آنکه می خواست غبار غمم از دل بزداید
آوخ آوخ که غبار رهش از پا نزدودم
یار سود از شرفم سر به ثریا و دریغا
که به پایش سر تعظیم به شکرانه نسودم
ای نسیم سحر آن شمع شبستان طرب را
گو به سر میرود از آتش هجران تو دودم
جان فروشی مرا بین که به هیچش نخرد کس
این شد ای مایه امید ز سودای تو سودم
به غزل رام توان کرد غزالان رمیده
شهریارا غزلی هم به سزایش نسرودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق جدایی و ناکامی است. شاعر از خانهای حرف میزند که در آن کسی نیست و او از این وضعیت رنج میبرد. به نظر میرسد که آرزویی برای رسیدن به خوشبختی و آرامش دارد، اما بخت به او پشت کرده است. او در تلاش است که غم و غصهاش را کنار بگذارد، اما نمیتواند. نگاهی به ناکامیهایش دارد و به خود میگوید که حتی نمیتواند به یاری کسی که به او امید داده است، پاسخ مناسب دهد. شاعر با احساس تنهایی و ناتوانی خود در ارائه عشق و احترام به محبوب، در نهایت به دلتنگی و افسوس میرسد.
هوش مصنوعی: ماه به در خانهام آمد، اما من در خانه نبودم. وقتی این داستان را شنیدم، گویی تمام زندگیام به هم ریخت.
هوش مصنوعی: شخصی که میخواست در زندگی و موفقیت به ما کمک کند، اکنون نمیدانم با چه کسی صحبت کنم که در خانهام به روی او در را باز نکردم.
هوش مصنوعی: دولت بیداری به سراغم آمد و خوشبختیام را از دست داد. من که برای یک عمر در خواب خیالش به سر میبردم.
هوش مصنوعی: کسی که میخواست غم و اندوه من را از دل بزداید، افسوس که خودم نتوانستم غبار را از پاهایم پاک کنم.
هوش مصنوعی: دوست من به خاطر مقام و موقعیتم از من بهرهمند شده است. افسوس که به خاطر قدردانی و احترام، سر به زمین نمیسایم.
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، به آن شمع مدینه شادمانی بگو که از آتش فراق تو، جانم به تنگ آمده و در حال دود شدن هستم.
هوش مصنوعی: من جانم را به کسی میفروشم، اما هیچکس حاضر نیست آن را بخرد. این وضعیت باعث شده تا من به یاد تو امید داشته باشم، در حالی که از عشق تو هیچ منفعتی نمیبرم.
هوش مصنوعی: من توانستم با غزل خود، دلهای پریشان را آرام کنم، اما هنوز غزلی مناسب برای تو، شهریار، نسرودهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تند می راندی و می سوخت سراپای وجودم
که به زیر سم اسب تو چرا خاک نبودم
به جفا دور مکن روی من از خاک ره خود
کین همان روست که صد ره به کف پای تو سودم
زیر لب دی سخنی گفت به من از پس عمری
[...]
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخیال تو نباشد نه قیامم نه قعودم
جلوه حسن تو دیدم طمع از خویش بریدم
تا که شد محو در انوار وجود تو وجودم
میکند تازه بتازه سپه حسن شهیدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.