ناز ایله میسن
چوخلار انجیکدی کی سن اونلارا ناز ایله میسن
من ده اینجیک کی منیم نازیمی آز ایله میسن
ائتمیسن نازی بو ویرانه کونولده سلطان
ائوین آباد اولا درویشه نیاز ایله میسن
هر باخیشدا چالیبان کیپریگی مضراب کیمی
بیر قولاق وئر بو سینیق قلبی نه ساز ایله میسن؟
باشدان آچ یا یلیغی افشان ایله سوسن-سونبول
سن بیزیم بایراممیز سان قیشی یاز ایله میسن
سن گون اول قوی غمیمیز داغدا قار اولسون اریسین
منیم آنجاق ایشیمی سوز و گداز ایله میسن
من بو معناده غزل یازمالی حالیم یوخدی
سن جوجوق تک قوجانی فرفره باز ایله میسن
کاکلی باشدا بوروب باغلا میان تاج کیمی
بیر قیزیل تئلدن اونا گوللی قوتاز ایله میسن
او قیزیل دشت مغان دیر قوزی یان-یانه یاتیب
منیم آغلار گوزومی اوردا آراز ایله میسن
بو گوز للیک کی جهاندا سنه وئرمیش تانری
هر قدر ناز ائله سن ایله کی آز ایله میسن
من بو سوز یله آتدین آ؛رالاندین بیلیرم
آرانی بیر پارا نامرد یله ساز ایله میسن
دستماز ایله دیگین چشمه مسیحا قانی دیر
بیلمیرم هانسی کلیساده نماز ایله میسن؟
من(عشیران)اوخوسام پنجه (عراق) اوسته گزه ر
گوزلیم(ترک)اولالی ترک (حجاز) ایله میسن
تازا شاعر بوده نیز هر نه باخیرسان دیبی یوخ
چوخ اوزالتسان بو غازی اورده گی قاز ایله میسن
بسکه زلف و خط خالین قوپالاغین گوتدون
زلفلی نین باشینی آزقالا داز ایله میسن
گل!منیم ایسته دیگیم کعبه ییخیلماز اوجالار
باشدادا کج گئده سن دیبده تراز ایله میسن
خط خالیندن آلیب مشقیمی قرآن یازارام
بو حقیقت له منی اهل مجاز ایله میسن
منی دان اولدوزی سن یاخشی تانیرسان که سحر
افقی خلوت ائدیب رازو نیاز ایله میسن
(شهریار)ین داغیلیب داغدا داشا دالدالانیب
ئوزون انصاف ایله محمودی ایاز ایله میسن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خیلیها رنجیدند که تو به آنها ناز کردی. مرا نیز برنجان که به من کم ناز کردی.
ناز را در این دل ویرانه سلطان کردی. خانهات آباد باد که به درویش نیاز کردی.
در هر نگاهت مژهات به مضراب میماند. یک بار به این دل ویرانه گوش بده. چه ساز کردی؟
روسری از سر باز کن. سوسن و سنبل را افشان کن. تو عید مایی. زمستان را بهار کردی.
تو روز شو بگذار غممان در کوه برف شود و آب شود. اگرچه کار مرا سوز و گداز کردی.
من حال نوشتن غزل به این معنا را نداشتم. تو کودک تنها پیرت را فرفرهباز کردی.
کاکل گیسویت در سرت تاب خورد؛ آن را مانند تاج به میان ببند. از تِلی سرخرنگ آن را منگولهای گلدار کردی.
آن سرخرنگ دشت مغان است لبالب خوابید. چشم گریان مرا آنجا همچون رود ارس کردی.
این زیبایی که خدا آن را به تو در جهان داده هرقدر ناز کنی ناز بکن که کم کردی.
مرا با این سوز راندی و دور کردی، میدانم. میانهات را با یک پاره نامرد ساز کردی.
چشمهای که در آن وضو گرفتهای خون مسیح است. نمیدانم در کدام کلیسا نماز خواندی.
من اگر در پردهٔ عشیران بخوانم پنجهام عراق مینوازد. زیبای من از وقتی وارد زند شدهای حجاز را ترک کردهای.
بیا! کعبهای که من میخواهم ویران نمیشود و بلند میشود. اگر از آغاز کج بروی پایان را تراز کردی.
از خط خالت مشقم را گرفتم قرآن مینویسم. با این حقیقت مرا اهل مجاز کردی.
ای ستاره تو مرا خوب میشناسی چرا که سحرگاه افق را خلوت کرده و به راز و نیاز میپردازی.
شهریار را آوارهٔ کوه کرده چون سنگ غلتاندی. انصافاً محمود را ایاز کردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.