گنجور

حاشیه‌ها

جلال ارغوانی در ‫۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳:

سعدی اربوی نهان بود به گفتار کسی

 همه آفاق ز گفت تو معطر می شد 

جلال ارغوانی در ‫۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲:

شربتی از شعر سعدی برلبان خود چکاند

هرکه می خواهد زآب چشمه کوثر بنوشد

جلال ارغوانی در ‫۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱:

چون روی یار گفته سعدی به هر طریق

در حسن وجاه به خوبی ماه تمام شد 

جلال ارغوانی در ‫۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹:

شاهدان شیدای سعدی از بیاناتش شدند

حال سعدی از  فراقت روبه شیدای کشد

 

جلال ارغوانی در ‫۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷:

شیرین سخن است سعدی شیراز ولیکن

شیرین نبود چون شکر نوش لبانت

 

جلال ارغوانی در ‫۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸:

دو عالم از گفته سعدی شده حیران

به جان عالمیان سعدی است حیرانت

جلال ارغوانی در ‫۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:

 

سعدیا چون شکر لعل لبش را بچشیدی

کس ندیدست به شیرینی شهد سخنانت 

جلال ارغوانی در ‫۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰:

در کائنات گفتند در وصف شعر سعدی

کس در جهان ندیدی شیرین تر از بیانت

فرجی در ‫۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:


تخمیس شماره ۱  : ایت الله کاظمی اردبیلی

چه سان افتاده عشق آن پری رخسار در دلها

که سوزد در فراق شمع رویش شمع محفلها

به یاد او رود دل تا سحر دنبال محملها

الا یا أَیُّها الساقی ادر کأسا و ناولها فی طلب 

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

به راه عشق گر صد جان سپارم هر دمی شاید

چو فر و فخر عاشق از صفای عشق میآید

بلای عشق را در قلب عاشق صبر میباید

به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعْدِ مشکینش چه خون افتاد در دلها

هماره عاشق صادق طریق عشق میپوید

حریم خاطر از زنگار غیر یار می شوید

ز مسجد روی میتابد ره میخانه میجوید

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک، بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها

من شوریده سر غرقم در این دریای بی ساحل

نه ،الیاسی نه خضری تا نماید راه زی منزل

نه تابد نور معنایی نه برقی میزند بر دل

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها

نگشتم بهره مند از وصل آن محبوب عیسی دم

ز درد هجر او باشد مرا در دل هزاران غم

بساط وصل و شادی را جداییها زند برهم

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد بردارد که بربندید محملها

ز عشق و دردمندی بهره ای این دل ندید آخر

ز هجر آن پری رخ جان من بر لب رسید آخر

نشد اندر جبینش آیت رحمت پدید آخر

همه کارم ز ناکامی به بدنامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها

ز مهر روی مه رویان تو بی حاصل مشو حافظ

به بحر عشق در اندیشه ساحل مشو حافظ

بسان کاظمی در قید جان و دل مشو حافظ

حضوری گرهمی خواهی از او غافل مشو حافظ

مَتی ما تَلْقَ مَنْ تَهْوی دَعِ الدُّنْیا وَ اَهْمِلْها» پروردگار

جلال ارغوانی در ‫۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

چو حسن روی تو که در جهان بی بدل است

به قول کسان سخن سعدی بی حداست ونهایت

جلال ارغوانی در ‫۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳:

 

کس ندیدست ونبیند به دوچشمش به جهان

چون گل گفته سعدی ورخ زیبایت

 

Mahmood Shams در ‫۹ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۶ در پاسخ به سینا دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۶:

سلام و درود 

در معنی و برگردان ساده این شعر هوش مصنوعی مه مخفف مهتر با مه مخفف ماه و قمر را اشتباه گرفته و تفسیر غلطی ارائه کرده 

رضا از کرمان در ‫۹ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۱ - در بیان آنک لطف حق را همه کس داند و قهر حق را همه کس داند و همه از قهر حق گریزانند و به لطف حق در آویزان اما حق تعالی قهرها را در لطف پنهان کرد و لطفها را در قهر پنهان کرد نعل بازگونه و تلبیس و مکر الله بود تا اهل تمیز و ینظر به نور الله از حالی‌بینان و ظاهربینان جدا شوند کی لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً:

وان گزین آیینه که خوش مغرس ...

سلام

آیینه‌ای  که دارای جنس مرغوب باشد با اندکی تمیز کاری وصیقل شفاف میشود و آیینه‌ای که دارای جنس خوب نباشد واصل او درست نباشد به راحتی شفاف نخواهد شد (بیت قبلی)

منظور این است طاعات وعبادات قلب کسی را که غرق در گناه است را نمیتواند براحتی صفا وصیقل بدهد 

خوش جواز  = کسی که از گناه دیگران به آسانی میگذرد ،چشم پوشی کردن

شاد باشید 

فرجی در ‫۹ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷:

تخمیس غزل شماره ۴۸۷ از ایت الله کاظمی اردبیلی 
خواهی چو پیش اهل ،نظر معتبر شوی

درعشق و معرفت همه صاحب نظر شوی

در کوی عاشقانِ جهان مشتهر شوی

ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی 

تا راهرو نباشی کی راهبر «شوی

اندر ترنم است دلا عندلیبِ عشق

بشنو ز جان و دل سخن دلفریب عشق

خواهی اگر شفات ببخشد طبیب عشق

در مکتب حقایق پیش ادیبِ عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

با شهوت است عقل خداجوی در نبرد

گه گرمِ عشقِ پاک ،خداییم ، گاه ،سرد 

زنهار گرد شهوت و آز و هوی مگرد

خواب و‌خورت ز مرتبه عشق ، دور کرذ

آنگه رسی به عشق که بیخواب و خورشوی

سوزی اگر به سینه سوزانت اوفتد

با یک‌‌ نظر به جلوه جانات اوفتد

 بر جان شرر چو ضر و سلیمانت اوفتد

گر نور عشق حق به دل وجانت اوفتد

بالله کز آفتاب فلک خوبتر «شوی

ای برتر از همای سعادت به خُلق و خوی

بر قبله گاه حضرتِ جانان نمای روی

تو جان محضی و ره شیطان تن مپوی

«دست، از مس وجود چو مردان رَه بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زر «شوی

دل باید از طریق ضلالت جدا شود

در کشتی معارف حق ناخدا شود

می کوش حقِ بندگی حق ادا شود

از پای تا سرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

دادست حق تو را دل روشن تر از سحر

خلقت نموده از گهر پاک پاکتر

از دل بکن محبت دنیا و سیم و زر

یک دم غریق بحرِ خدا شو گمان مَبَر

کز آب هفت بحر به یک ،موی تر شوی

نور خداست در همه آفاق جلوه گر

،روشن از نور اوست سماوات سر به سر

دلها از عشق اوست گدازان و شعله ور

وجه خدا اگر شوَدَت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

عالم به جمله خواب و خیال است حافظا

دنیای ،عشق یکسره حال است حافظا

بر کاظمی ،شهود محال است حافظا

گر در سرت» هوای وصال است حافظا

باید که خاک درگه اهلِ بَصَر شوی

بهرام برجسته در ‫۹ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶:

استاد شجریان 

این غزل حضرت سعدی رو در برنامه دلانگیزان

در دستگاه ماهور ، بهمراه اساتید حبیب‌الله بدیعی و رضا ورزنده و جهانگیر ملک اجرا کرده اند

 

محمدمتین عبدالهی در ‫۹ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:

فال من در شب چله‌‌ی سال ۱۴۰۳

رضا صدر در ‫۹ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۳ - حکایت در معنی نظر مردان در خود به حقارت:

در مصرع دوم بیت اول به احتمال زیاد کلمه‌ی «دربند» را باید سر هم نوشت و از میان معنی‌های متعددی که برای کلمه‌ی دربند در لغت‌نامه‌ی دهخدا آمده، به نظرم نزدیک‌ترین معنی «دروازه» است.

علی هوشمند در ‫۹ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶:

سلام خدمت شما عزیزان

از گنجور عزیز می‌خوام که این تفسیر هوش مصنوعی رو از اشعار حضرت حافظ حذف کنه چون واقعا در شان نیست 

sharam forooghi در ‫۹ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۲ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » مرغ سحر (در دستگاه ماهور):

بابت هوش مصنوعی واقعا خوشحالم

از گنجور هم خیلی ممنون

kaveh kaveh در ‫۹ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

به نام او

باسلام احترام وقتی پی به زیبایی بینهایت این غزل بردم که نظرم به رابطه ابیات جلب شد آنجاکه خواجه اجازه داد متوجه مفهوم مصرع واندرآن آیینه صد گونه تماشا می کردشوم گویی مفهوم آینه رسیدن به مقام وحدتی باشد که انسان کامل به آن دست یافته است و در آن مقام با آن چشم زیبابین تمام کثرات و گونه های مختلف قابل دیدن و تصور کردن  را فقط به صورت  واحد ببیند و فهم نماید همان مرتبه ای که در ابیات بعدی بیان می دارند جناب حلاج به خاطر آن بر سر دار رفت گویی تمام این غزل تبیین همین بیت باشد به زبان حافظ جان به منظور دفاع از جناب حلاج در بیان حقیقت شگرف و از طرفی درامان نگهداشتن جان خویش از شرزاهدان ظاهربین معروضات فوق چه زیبا آیه شریفه اینما تولوا فثم وجه ا... را در ذهن تداعی مینماید . آری به فرمایش حضرتشان حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ  اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد . 

التماس دعا 

۱
۲۸۷
۲۸۸
۲۸۹
۲۹۰
۲۹۱
۵۵۵۲