گنجور

 
ملا احمد نراقی

آمد از بام و به گنبد پا نهاد

اندر آنجا رو به کعبه ایستاد

پشت بر بت روی بر بت آفرین

کرد و دست انداخت بر حبل المتین

چشمش اندر بتکده دل در حرم

اندرون پرنور بیرون از ظلم

گفت اقامت کرد نیت پس دو دست

برد بالا و به فرض احرام بست

چونکه گفت الله اکبر ناگهان

شد بلند آواز تکبیر از بتان

از بت و بتخانه و دیوار و در

از زمین و سقف و اُستُن‌های زر

بلکه از هر خشت و هر سنگِ رخام

هم ز فرش و زینت و زیور تمام

غلغل تکبیر چندان شد بلند

که زمین حیران شد و چرخ استمند

از پس تکبیر، میر ارجمند

خویش را بیرون از آن گنبد فکند

پا برهنه چون برون از خانه جست

سقف و بنیادش همه درهم شکست

سقف و بنیادش همه شد سرنگون

پایه‌اش افتاد و بشکستش ستون

سنگ و خشت و آجرش شد ریز ریز

جا نماند از آن بناها هیچ چیز

شد غباری و غبارش باد برد

روزگار آن بتکده از یاد برد

بت پرستان را همه خرد و کلان

مانده  سرانگشت حیرت بر دهان

جملگی را رفته از سر هنگ و هوش

پس به یکبار آمدند اندر خروش

کی دریغا عمرمان بر باد رفت

عمرمان نی بر طریق داد رفت

ای دریغا ما ز حق غافل شدیم

ما پرستار بت باطل شدیم

هرچه می‌خواهی بود باطل جز او

نشهد ان لاالله غیره

پس همه توحید گویان فوج فوج

رو به سوی میر کردند همچو موج

کای امیر پاک دین و پاک رای

ما بری از بت شدیم و بت ستای

ما گواهانیم بر توحید حق

توبه توبه ای امیر از ماسبق

پس سوی بتخانه‌ها بر، تاختند

جمله بتها را به خاک انداختند

آتشی هر گوشه‌ای افروختند

یا صمدگویان صنم را سوختند

هرکجا بتخانه ویران ساختند

طرح مسجد جای آن انداختند

همچو آن نصرانیان اندر هری

که شدند از دین نصرانی بری

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی