دکتر صحافیان در ۷ ماه قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷:
چهره زیبایت را نشان بده و بگو که از جانم بگذرم. آری در برابر شمع بگو آتش عشق پروانه در جانم شعله افکند، از سوختن و جان دادن باکی ندارم!(در حال خوش دیدار، گفتار و دستور از عشق است)
۲- لب تشنه(ایهام: تشنگی بوسه) ما را ببین و از آب(ایهام: شادابی بوسه)دریغ مکن، بر بالین کشته عشق خود بیا و از خاک بلندش کن!
۳- درویشی چو مرا که سیم و زری ندارد رها نکن! آری در غم عشقت اشکش چون نقره و چهره زردش چون طلاست(خانلری:رخم را زر گیر)
۴- چنگ بنواز و آهنگی خوش ساز کن! واگر عود نیست عشقم را آتش، دلم را عود و تنم را آتشدان شمار!
۵- در سماع بیا و از سر وجد خرقه بینداز و برقص، و اگر نمیخواهی خرقه افتاده ما را در سر بگیر(سهروردی:شیخ را گفتم که رقص کردن بر چه آید؟شیخ: جان قصد بالا کند همچو مرغی که خواهد خود را از قفص بهدراندازد.قفص تن مانع آید. اگر قوت عظیم بود قفص بشکند و برود وگرنه قفص را با خود بگرداند-نجم الدین کبری: سماع را به تکلف مکن و به پیش باز مشو و چون حالت پدید آید به غفلت منشین و چون ساکن شود به تکلف مجنب که مزه و برکه آن وقت برود و در وقت نرسی. فصوص الآداب،۲۰۸)
۶- خرقه پشمینه از سر بینداز و باده زلال سر بکش! خرج کن و با طلا سیمین تنی را در آغوش بگیر!
۷- معشوق را بگو همراه شود گرچه دوجهان دشمن شوند. بخت و دیدار بگو پشت نکند، تمام روی زمین را دشمن فرض کن!(خانلری:بخت گو پشت کن)
۸- آری دیگر میل رفتن و فراق نکن! لحظهای با ما بنشین! بر لب جوی، حال خوش بجوی و ساغر شراب در دست گیر!
۹- اگر از کنارم بروی، از آتش دل و آب چشمم، چهرهای زرد، لبی خشک و دامنم تر خواهد بود.
۱۰- اکنون حافظا! بزم حال خوش را بیارای! و به واعظ بگو که مجلس با شکوهم را ببین و منبر را ترک کن!
آرامش و پرواز روح
.فصیحی در ۷ ماه قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۹ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹:
درود بر شما💐💐💐💐
.فصیحی در ۷ ماه قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۶ در پاسخ به Asm دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹:
جناب سنگ لعل که کانی دگرگونی است ودر سنگهای آذرین هم پیدا میشه و این بیت نشون میده که حافظ اتفاقا کاملا علمی صحبت کرده و اصلا مبناش سنگهای کریمه که شما گفتین نیست
به باد و باران به منظور گذر ایام و دگرگون شدن و تشکیل سنگ قیمتی لعل اشاره داره و استعاره زیبا در شعرش بکار برده
وحید بافنده در ۷ ماه قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۷ در پاسخ به روفیا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را:
سلام
وقتی در مقام شناخت، خرمهره و درّ را با هم برابر میکنید، آیا بدنبال علوم جدید بشری هستید؟
قطعا تفکری مثل تفکر شما که علم را در جهت راحتطلبی و قدرت به کار میگیرد، افرادی نظیر هیتلر و کسانی که بمب اتم سر مردم بیپناه میریزند بیرون میدهد.
متاسفم که حتی به زبان اوردید چیزی که شوخی آن هم زشت بود حتی. بروید و تنآسایی کنید، و در عالم پس از مرگ حسرت بخورید.
دکتر حافظ رهنورد در ۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹:
پس آن گاه که او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او بدمیدم بر او به سجده در افتید(ای فرشتگان مقرب) آیه ۷۲ سوره صاد.
و اینگونه طینت آدم مخمّر میشود؛ پس ای ملک تسبیحگو باش
سمیه شکری در ۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:
به نظر میاد این غزل توضیحاتی پیرامون خواجه عاشق شده در غزل 27 مولاناست
عجیب این دو تا غزل بهم ربط دارند https://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh27
سیدسینا حسینی در ۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:
دوستان کلمه شاهد معنای معشوق و زیبارو هم میده. کی گفته یعنی پسر ؟!
پرویز شیخی در ۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن:
دوستان چون اکثر کامنت های من حذف می شوند شما بگویید آیا بیت زیر سروده مولویست؟
عجل با آن نور شد قبلهٔ کرم
قبله بی آن نور شد کفر و صنم
در بیت فوق عجل بمعنی گوساله هست پس بدین صورت معنی می شود
گوساله با نور خدا قبله کرم شد
قبله بدون نور خدا مرکز کفر و بت پرستی شد
منظور کدام قبله بوده که مرکز بت پرستی شده؟
داود شبان در ۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۷ در پاسخ به در سکوت دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:
دمت گرم آخر همهحاشیه ها هستی سکوت جان و سکوتم نمیکنی🙂
آصف در ۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵:
در این غزل بسیار زیبا از خاتم الشعرا جناب جامی لطیفههای بسیاری است که یکی دو مورد را معروض میدارد :
در باب معنی مصراع نخست هم هوش مصنوعی و هم دوستان به صورت کامل معنی مصراع را ایراد نکردند که بدین صورت خواهد بود که :
نسیمهای وصال تو آتشی برافروخت (چندانکه باد آتش را افروختهتر هم میکند) و اشتیاق به تو در جگر اخگر انداخته
(نفحات جمع نفحه به معنای نسیم یا دم است، عبارت نفحات اشارت دارد به حدیث نبوی که فرمودند :«ان فی ایام دهرکم لربکم نفحات، الا فتعرضوا لها ؛ در روزگاران شما از جانب پروردگارتان نسیمهایی میوزد، بر شما باد تا خود را در معرض آن قرار دهید » که مولانا نیز در مثنوی این سخن را آورده است که:
گفت پیغمبر که نفحتهای حق
اندرین ایام میآرد سبق
و نفحات وصل در واقع همین معنا را افاده میکند. و أوقد از ریشه وقد در باب افعال است در معنای آتش درافکندن ، اما جمرات جمع جمره است که آن نیز در معنای اخگر یا شراره آتش یا خود آتش است و حشا هم اعضای داخل شکم را گویند ولی معمولاً مجاز به علاقه گفتن کل و اراده جزو کردن در معنای جگر است که آتش شوق جگر شاعر را بریان نموده)
اما در مصراع دوم در انتها یک ایهام زیبایی وجود دارد که در واقع هم میتواند «کم آتشا» که چنین معنی میدهد که کم آتشی چنین زبانه میکشد و هم میتواند « کماتشا» به معنای آنچنان که میل تو باشد در عربی خواند و این نیز ایهام بسیار زیبایی است.
این غزل نکات بسیار زیبایی دارد و برای پرهیز از اطاله کلام به همین مقدار بسنده میکنیم. در پانه حق باشید.
سفید در ۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۵۷ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۲۵:
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به ره در نِه و از هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت...
مجید سنجری در ۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۹۸:
تا دید هکم جان و دل و تن نگرفت
در دیده خیال دوست مسکن نگرفت
دید هکم دیده کم هست یا همانطور که نوشته شده
MayhemR در ۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲۵:
سلام. عرض ادب و احترام.
مصرع اول همانطور که دو دوست گرامی هم مرقوم فرمودن، "ز غم" صحیح می یاشد.
لطفا تصحیح بفرمائید.
فرید کیومرثیان زند در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰۷:
کورش، قرار ما نه چنین بود زود
غم در نگاهم از غمت برگشود
اگر اینگونه ست رسم جهان، ای برار
دل را نگه دار، که منم آیم دچار
فرید کیومرثیان زند در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:
کورش، نه نالهست و نه بانگی به جا
که عشقت نشستهست بر جان، رها
دل از هر چه غیر تو خالی شدهست
تو آنی که در جان، مثالی شدهست
فرید کیومرثیان زند در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶۶:
نه فریادی و نه آوایی بلند
فقط شعلهای در دلم بیگزند
تو رفتی و دنیا شد آیینه خاک
کورش، شدی لبخندِ مهتابِ پاک
احمد خرمآبادیزاد در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۲ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۳۱ - حکایت آدم آبی و سیاحت او در روی زمین:
1-واژه «شاروار» (شهرک، شهر مانند) مفهوم مکانی دارد و با «تیغالوار» سازگار است.
2-این متن با نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379 همخوانی دارد.
3-نکته بسیار جالب این است که اگر «شاروار» را با ترفند تغییر واجشناختی بخوانیم «شالوار»، مشکل قافیه نیز برطرف خواهد شد.
چیده بر بالای هم تیغالوار/کرده نامش کاخ و لاخ و شالوار
*با اعمال ویرایش و تصحیح بیت شماره 24، این حاشیه صرفا برای پیگیری و بررسی پژوهشگران نگهداری میشود.
سخن پایانی:– از نگرش سیستمی در بررسی و ویرایش متون بهره بگیریم.
راز پنهان در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی فاطمة الزهراء سلام الله علیها » شمارهٔ ۲ - فی مدح سیدة النساء سلام الله علیها:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
داود شبان در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۲۰ در پاسخ به رضارضایی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:
دستمریزاد،جناب رضا،رضا رضایی، رضا ساقیو...هر اسمی برگزیدید و ...من به خاطر حاشیه نویسی های شما علاقه مند به حافظ خوانی شدم و تصمیم دارم تا پایان عمرم شعر خوانی کنم و لذت ببرم از باقیمانده عمرم
امین در ۷ ماه قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۳ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵: