گنجور

حاشیه‌ها

مرضیه پیله فروشان قزوینی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲ - در نعت پیغمبر اکرم:

معنی برخی لغات این شعر:
امی: بیسواد
کوس: طبل بزرگ
دوال: تسمه چرمی که با آن طبل می نوازند
نوبت زن: طبل زن
چار بالش نه: چار بالش نشین، مسند نشین

رسول بهاری در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳:

سلام بر همه عزیزانی که برای این مطلب حاشیه نوشته‌اند:
لازم است نظر خود را به کلمه «دستان» که بعضی از دوستان به آن اشاره کردن عرض کنم که؛
من فکر نمی‌کنم دستان مخفف داستان باشد چرا که خود دستان به معنای «حکایتی است که حکم حماسی دارد» یعنی اینکه (دستان) به معنای (حماسه) میتوان تعریف کرد. پس معنی و مفهوم اینکه گفته خواهد شد به دستان نیز هم میتواند به این معنا باشد که:
این مطلب اینقدر نیاز به بسط و گسترش دارد که می‌تواند به حماسه تبدیل شود که صد البته تعریف ما از این مصرع میتواند خیلی ناچیز باشد، در حد بضاعت خودمان عرض می‌کنم. امیدوارم به صاحبنظران بی‌نزاکتی نکرده باشم.

موسوی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

درود بر دوستان
ما در افغانستان مکانی داریم به اسم سخی که بعنوان قدمگاه حضرت علی رضی الله عنه شناخته میشود.
من فکر میکنم شمع سخی منظور عبادتگاه سخی میباشد.
سپاس

بهرام مشیری در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » تضمین‌ها » شمارهٔ ۶:

این بیت:
دوست نباید ز دوست در گله باشد
مرد نباید که تنگ حوصله باشد
نخستین بیت این غزل است .به
عبارت دیگر مطلع غرل است
وای غزل با برداشتن این بیت هم قافیه در مطلع
به یک قطعه تبدیل شده است.
این بیت و دو بیتی که در اول آمده از ناصرالدین
شاه قاجار است .؟ Nbb

فراهانی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:

روحت شاد و قرین رحمت باد خانم پروین اعتصامی من حدود نیمی از این شعر را حفظم و هر بار که زمزمه میکنم حظ می برم با اینکه چیز زیادی از شعر و شاعری نمیدونم ولی مانند اشعار حافظ و سعدی و مولانا جان و روح آدم را تازه می کنه

آلما در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

یک شعر زیبا از عماد خراسانی خواندم.بیدرنگ یاد بحث و جدال دوستان افتادم.
یش ما سوختگان، مسجد و میخانه یکیست حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکی است
اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظریست گر نظر پاک کنی، کعبه و بتخانه یکیست
هر کسی قصه شوقش به زبانی گوید چون نکو می‌نگرم، حاصل افسانه یکیست
اینهمه قصه ز سودای گرفتارانست ورنه از روز ازل، دام یکی، دانه یکیست
ره هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه گریه نیمه شب و خنده مستانه یکیست
گر زمن پرسی از آن لطف که من می‌دانم آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند بهر این یک دو نفس، عاقل و دیوانه یکیست
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد پیش آتش، دل شمع و پر پروانه یکیست
گر به سرحد جنونت ببرد عشق عماد بی‌وفایی و وفاداری جانانه یکیست

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:

به نام او
سر بر گریبان درست صوفی اسرار را
تا چه برآرد ز غیب عاقبت کار را
ای صوفی و ای سالک!
در اسرار هنگامی نمایان می گردد که سر بر گریبان خویش می نهی (درون خویش را جستجو می کنی)تا در نهایت از غیب کار تو به سامان می رسد.
می که به خم حقست راز دلش مطلق‌ست
لیک بر او هم دق‌ست عاشق بیدار را
روح باقی که در ظرف الهی جای دارد سر آن و راز و رمزی که در آن هست مطلق و غیر قابل تغییر است.ولی تنها عاشقانی که چشم حقیقت بین دارند توان دیدن و دقیق شدن در آن را دارند.
آب چو خاکی بده باد در آتش شده
عشق به هم برزده خیمه این چار را
وقتی در مقام خاک هستی (جسم خاکی داری) آب (به معنای روح باقی) را در آن جاری ساز زیرا که باد غرور آتش نفسانیات را شعله ور کرده و هستی تو را خواهد سوزاند . تنها عشق است که خیمهء این چهار عنصر هستی(خاک و آب و باد و آتش که جسم خاکی را در جهان ظاهر همچون قفسی برای روح تشکیل داده اند) را سرنگون می گرداند و به وجود تو روح باقی را ارزانی می دارد و تو را از این قفس رهایی می بخشد.
عشق که چادرکشان در پی آن سرخوشان
بر فلک بی‌نشان نور دهد نار را
عشق است که چادر خویش را بر فراز این چهار عنصر که هشیاری را از ما ربوده اند می گستراند و باعث تابیدن نور الهی از دل آتشی می گردد که چرخ فلک بی نشان در جهان حقیقی ، در دنیای ظاهر برپا کرده است .
حلقه این در مزن لاف قلندر مزن
مرغ نه‌ای پر مزن قیر مگو قار را
وارد چرخهء باطل این دنیای ظاهری نشو و حتی مانند قلندران مباش که ادعای پشت پا زدن به این دنیا را دارند ولی از حقیقت بی بهره اند.
اگر بال و پر روح به تو ارزانی نگشته ادعای پرواز نکن و سفید را سیاه جلوه مده!
حرف مرا گوش کن باده جان نوش کن
بیخود و بی‌هوش کن خاطر هشیار را
با گوش جان این حرف مرا بشنو و از روح باقی سرشار شو
افکار دنیوی و هشیاری این جهانی را از خود دور کن
پیش ز نفی وجود خانه خمار بود
قبله خود ساز زود آن در و دیوار را
موجودیت دنیوی را در خماری بگذار و موجودیت درونی را قبلهء خویش قرار بده.
مست شود نیک مست از می جام الست
پر کن از می پرست خانه خمار را
جام وجود تو از روح باقی که ازلی است سرمست می گردد بنابراین وجود خویش را از روح باقی لبالب گردان و پرستندهء روح باقی باش.
داد خداوند دین شمس حق‌ست این ببین
ای شده تبریز چین آن رخ گلنار را
دینی که خداوند به ما ارزانی داشته در وجود شمس الحق تبریز خلاصه گشته است همت کن تا این نکته را دریابی و ببینی که از روی ملکوتی او ملک جان وسعت یافته و فراخ گشته است.

محمدحسین مسعودی گاوگانی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۹ - سبب آنک فرجی را نام فرجی نهادند از اول:

جرعه خاک آمیز چون مجنون کند
مر ترا تا صاف او خود چون کند
هر کسی پیش کلوخی جامه‌چاک
که آن کلوخ از حسن آمد جرعه‌ناک
در برخی سایت ها و بعضی نوشته ها و گفته ها این ابیات به شرح زیر آمده است :
باده درد آلودتان مجنون کند
صاف اگر باشد ندانم چون کند
یا
باده خاک آلودتان مجنون کند
صاف اگر باشد ندانم چون کند
هر کسی پیش کلوخی سینه چاک
کاین کلوخ از حسن گشته جرعه ناک
اما به نظر می آید ابیاتی که در گنجور نوشته شده ، صحیح تر از دیگر ابیات باشد.
آمیخته شده با آلوده شدن متفاوت است لذا جرعه خاک آمیز با جرعه خاک آلود یا باده خاک آلود بی نهایت متفاوت است و جرعه خلقت انسان با خاک آمیخته شده است و هیچ وقت با خاک آلوده نمی شود.
از طرف دیگر چاک کردن جامه با چاک کردن سینه متفاوت است و اولی نشان از شرمگین شدن و خجلت زده شدن دارد و دومی نشان از عاشق دلسوخته و آزرده شدن و دل سوخته شدن دارد.
هرکس پیش کسی که جرعه ای از حسن او دارد خجالت زده و شرمگین است چه برسد به کسی که جرعه ناک از او و غرق هزاران جرعه ای از حسن اوست. در حالیکه اگر این بیت با استفاده از سینه چاک گفته می شد ذکر این نکته که هرکس ، سینه چاک و عاشق هر جرعه ای از اوست هرچند می تواند درست باشد اما نشان اوج حسن او نیست مگر اینکه در مقابل حسن او شرمگین و حجالت زده باشیم.

سید محمد حسینی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:

به نام بی نام او
این غزل را استاد ایرج همراه ویولن استاد یاحقی خوانده اند که توصیه میکنم حتما گوش دهید.
به نظر بنده این آواز اوج صدای ایرج و بهترین آواز تاریخ زندگی پر هنر ایشان میباشد. در ضمن پرویز یاحقی هم خنیاگری کرده اند

سمانه در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸:

در مصرع اول بیت دوم تنها نه سرت که پای من خورد به سنگ صحیح است

خسروساسان در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۱۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:

محسن گرامی درود بر شما. من جدای گنجور چگونه میتوانم با شما در تماس باشم. نشانی رایانامه تان را میتوانید در اختیار من بگذارید؟
نشانی من:
KhosroSasanespahani@gmail.com

مهران در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۱:

سلام، آقای احسان
گویند آدمیزاده از پند و نصیحت آن هم از نوع مدرسه ایش مثل منبر واعظ، نصیحت شیخ و ... گریزان است.
من که یاد ☆مهندسی معکوس☆ می افتم

محسن ، ۲ در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۴ - زاده شدن فریدون، کشته شدن پدرش و پرورش او با شیر گاو برمایه:

خسرو جان
کاری نمی کنم که قابل سپاسگزاری باشد
از شما تشکر می کنم که دیگران را وادار به جستجوی معانی می کنید
زنده باشی

محسن ، ۲ در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۱۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:

خسرو جان
نبایدت او را به پی بر سپرد
پی بر سپردن به مانای رفتن و گذر کردن است.
اینجا میتوان به { نادیده گرفتن و از از او گذشتن } تعبیر کرد

نادر.. در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:

فال برای یک دوست..

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۶:

با سلام دوستان عزیز این شعر در حقیقت یک شعرمرکب یعنی ترکیبی از یک چهارگانی یا مربع در قالب غزل است که با قافیه دورانی انرا یک سه گانی با یک ترجیح مصراع سروده شده مانند مسمط مربع است منتها خوشه چهارم تکراری و ترجیح بند باید گفته شود و بسیار زیبا می باشد
امشب انشاءالله در قفای ان میرسرایم سعی میکنم خوشه آخر تکراری نباشد ناگفته نماند چهار پاره است ولی چو پاره ها مقفی و قافیه دارد باید انرا چهارگانی بنامیم

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:

اون لفظ استاد که برخی برای خودشان به کار می برند جالب است

خسروساسان در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:

دوستان گرامی آیا مصرع «نبایدت او را به پی بر سپرد» به معنای «نباید دشمن را ناچیز شمرد » است؟
آیا به پی بر سپردن به معنای ناچیز شمردن است؟

علی سبزی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۴:

این شعرها از خیام نیست

نویسنده: رضا ضیا
بنگر ز جهان چه طرف بر بستم؟ هیچ/
وز حاصل عمر چیست در دستم؟ هیچ
شمعِ طربم ولی چو بنشستم، هیچ/
من جامِ جمم ولی چو بشکستم، هیچ
این رباعی مشهور که به نام خیام و نیز ابن سینا (در تیتراژ سریال ابن سینا با آهنگ عالی فخرالدینی و اجرای زیبای صدیق تعریف) آمده است، در دیوان خاقانی (ص712) با صورتی کهن تر آمده که بر متن ترجیح دارد:
دانی ز جهان چه طرف بر بستم؟ هیچ/
وز حاصل ایام چه در دستم؟ هیچ
شمع خردم ولی چو بنشستم، هیچ/
آن جامِ جمم ولی چو بشکستم هیچ
آثار «نوسازی» در رباعی آشکار است: با تغییر در مصراع دوم خواسته اند، آن را روان تر کنند: حاصل عمر/ حاصل ایام. نیز نوعی تقارن در ضبط دیوان خاقانی بینِ «چه طرف بربستم/ چه در دستم» هست، که در صورتِ جدید از میان رفته است. خاقانی هم اصولا خودش را «شمع خرد» می خواند، نه شمعِ طرب.



روزنامه اعتماد، شماره 4086 به تاریخ 23/2/97، صفحه 16 (صفحه آخر)

خسروساسان در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۴ - زاده شدن فریدون، کشته شدن پدرش و پرورش او با شیر گاو برمایه:

سپاسگزارم محسن گرامی

۱
۲۵۱۱
۲۵۱۲
۲۵۱۳
۲۵۱۴
۲۵۱۵
۵۵۱۷