گنجور

حاشیه‌ها

داریوش در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۳۳ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲:

ظاهرا تفاوت خیلی کمی با این شعر خاقانی دارد:
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲/
نگارینا به صحرا رو که صحرا حله می‌پوشد
ز شادی ارغوان با گل شراب وصل می‌نوشد
به گل بلبل همی گوید که نرگس می‌کند شوخی
مگر نرگس نمی‌داند که خون لاله می‌جوشد
چه پندم می‌دهد سوسن که گرد عشق کمتر گرد
مگر سوسن نمی‌داند که عاشق پند ننیوشد
نثار باغ را گردون به دامن در همی پیچد
گل اندر لکهٔ زمرد ز حجله رخ همی پوشد
مرو زنهار در بستان که گر خاری به نادانی
سرانگشت تو بخراشد دلم در سینه بخروشد
نگارا گر چنین زیبا میان باغ بخرامی
کلاهت لاله برگیرد قبایت سرو درپوشد
وگر باد صبا در باغ بوی زلف تو یابد
به دل مهرت خرد حالی به صد جان باز نفروشد
خصومت خیزد و آزار و آنگه مردمان گویند
که آن بی‌عقل را بینید چون با باد می‌کوشد
اهل قلم نظر دهند

رهگذر در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۲:

از اشعار خیام بخوبی مشخص است که بسیار در سخنوری هوشمند بوده و فرهنگ تربیتی خاص خودش را داشته که هرگز اعتقاد نداشته از نصیحت و ارشاد میتوان تربیت کرد و به دیگران آموخت . او دقیقا از نادانی مردم اطراف خود پیداست که رنج میبرده از اینکه خودشان را چنان مشغول دنیا کرده اند که گویی وقت نیست و اگر غافل شوند دیگران بقیه مادیات و چیزهای دنیای فانی را برای خود جمع حواهند کرد او در این رباعی سعی کرده به دیوار بگوید که در بشنود ...خودش را در جایگاه مردم نادان اسیر دنیا قرار داده و به خودش اشاره کرده که جماعت رفتار خود را انکار نکنند و بیشتر با خود و دنیا لجبازیی کنند و سعی نکنند این اشعار را حفظ نکنند و برای هم نخوانند ...دقیقا وقتی میگوید جز حیرتم از حیات چیزی نفزود دقیقا اشاره دارد که اگر قرار بود ما برای مال اندوزی و جمع آوری چیزهای این دنیای فانی این جا باشیم آنها را با تولدمان همزمان به ما میداد تا برایش اینقدر خودمان را به زحمت نیاندازیم ...وگرنه حیرت ما را از ناباوریهای هستی یکسره تا آخر عمر بیشتر نمیکرد ....آنچه را که هر روز بیشتر و بیشتر میشود در ما حیرت از حیات است پس تمام راز خلقت را باید از رمزگشایی این مصرع کشف کنید ....خیام راحت به دس نیاورد حکمت را و راحت هم عرضه نکرده و تمام رباعیات او چیستانهایی ستند که رموز و حکمت هایی را که او درک کرده در خود نهفته دارند ....تنها تاسف من این است که از سر بی تجربه گی این چیستانهای خیام که بصورت اشعار گفته است ...خیلی ساده بصورت شعر و معنی لفظی کلمات خوانده و معنی و تفسیر میشوند ...بسیار کودکانه و ابتدایی

رهگذر در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۱:

شاید به جرات بتوان گفت هیچ شاعری به این حد اهل تفکر نبوده است . و از این بابت رباعیات ایشان از بار فلسفی بالایی برخوردار است . خیام تمام تلاش خود را در اشعارش بکار بسته تا خواننده و شنوده را در یک تفکر عمیق فلسفی فرو ببرد .خیام همیشه تاکید بر این داشته که هیچ کس هیچ نمیداند و هر کسی به فهمی در حد تفکرات خود میرسد و خود را سرگرم دارد تا عمر را سپری کند . خیام در این رباعی هنر را فقط از جانب خالق مجسم کرده است و هنرمند بودن را یکی از اهداف خلق آدم شناسانده است .و تلاش کرده به دیگران بفهماند هر چه است در هدف خلق آدم از هنر جلوه گر خواهد شد که آدمیزاد هنوز آن هنر اصلی را که برایش خلق شده کشف نکرده است که این هنرهای کشف شده هنوز فقط مقدمه هایی بیش نیستند . که هنر اصلی که همان هدف خلقت آدم است هنر جان دادن است به خاک بی جان که ین همه طرح و نقش و وووو از آن میزنند اما هیچکدام زنده نمیشوند و روح نمیگیرند ....خیام در این رباعی چنان عجز خود را در برابر خالق نمایان میکند که عنوان میکند ما هنوز عاجزیم در کشف هنر جان دادن و روح بخشیدن که این همان هدفی است هنرش را آدم باید پیدا کند....

ناصر در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶:

محسن جان چندم
{محسن.2 نوشته:
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
صواب مانای درست و راست است
باده پرستی برای حافظ باده نوشی ست ، دوست دارد مِی نوش کند، کار درست برایش همین است ، می خواهد به میخانه برود و کار درست ”صواب“ انجام دهد.
ربطی به ثواب آخرت ندارد.}
عزیزم ، حافظ که شراب نمی خورد تا ثوابی ببرد ، می گوید کار درست {صواب}باده نوشیدن است، پس کار درست را انجام بده

نیما در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۳۴ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۳:

جناب کیخا
گذرگاه انسان درستکار و اخلاقی طریقِ عرفان و تصوف است حال این طی طریق خواه آگاهانه و خواه ناخوداگاهانه باشد!
شاید بانو اعتصامی خویش را عارفه یا صوفی نخوانده، ولیکن اغلب مضامین در اشعار ایشان دربردارنده و حامل اموزه های عرفانیست!
بنظر بنده جناب فیروز فر بیراه نفرموده اند

rastaar در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۷۸:

با سلام .
با بی خبران اگر نشستی فردی
این صحیح است
فرد به معنای تنها و جدا بودن از هستی
سپاس

شیرخانی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۵) حکایت رابعه رحمها الله:

با سلام و تشکر از سایت بسیار خوبتون
نسخه ی دکتر شفیعی کدکنی و یک نسخه ی دیگر در بعد از بیت 7، دو بیت دیگر اضافه شده است که به نظر کامل تر است. همچنین ابیات 3 و 7 با اندکی تغییر آمده است که متن کامل شعر به شرح زیر می باشد:
مگر چون رابعه صاحب مقامی
نخورده بود یک هفته طعامی
دران یک هفته او از پای ننشست
صلوة و صوم بودش کار پیوست
چو گرسنگی به زیر پایش آورد
شکستی سخت در اعضایش آورد
یکی مستوره بودش در حوالی
طعامش کاسه¬ای آورد حالی
مگر شد رابعه در درد و داغی
که تا در گیرد از جایی چراغی
چو باز آمد مگر یک گربه ناگاه
فکنده بود پست آن کاسه در راه
دگر باره برفت از بهر کوزه
که بگشاید ز آب صرف روزه
چو باز آمد بمرده بُد چراغش
ز سوز آن چو شمعی شد دماغش
به تاریکی به لب او برد کوزه
که تا بگشاید آن دلتنگ روزه
بیفتاد آن زمانش کوزه از دست
جگر تشنه بماند و کوزه بشکست
ز دل آهی برآورد آن جگر سوز
که گفتی گشت عالم آتش افروز
به صد سرگشتگی می‌گفت الهی
ازین بیچاره¬ی مسکین چه خواهی؟
فکندی در پریشانی مرا تو
به¬خون¬در چند گردانی مرا تو؟
خطاب آمد که گر این لحظه خواهی
تو را بخشم من از مه تا به ماهی
ولی اندوه چندین ساله¬ی خویش
ز دل بیرون بریمت این بیندیش
که اندوه من و دنیای محتال
نیاید جمع در یک دل بصد سال
گرت اندوه ما باید همیشه
مدامت ترک دنیا باد پیشه
تو را تا هست این یک روی آن نیست
که اندوه الهی رایگان نیست
(عطّار، الهی¬نامه، 1392: 238)

چندمین محسن در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶:

کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
صواب در مصرع دوم باید به این شکل نوشته بشه ” ثواب”
معنی صواب با ثواب فرق داره

به نکته ی خوبی اشاره کردی رضا جان ، من هم در ادامه به چند نکته اشاره میکنم تا احتمالا هدف شما که بهره بردن جامعه ی کنکوری از این نکات است بهتر محقق شود.
معنی شوید با شوید فرق دارد ، یکی سبزیجات است و دیگری از فعل شود می آید
معنی لحم با لهم فرق دارد ، یکی به معنای گوشت بوده و دیگری به معنای فشرده شدن و در آخر به فنا رفتن است. که البته بصورت "لهم کردی" کاربرد دارد.مثل اینکه گفته شود :"رضا لهم کردی با این حاشیه ای که نوشتی"
معنای اساس و اثاث هم که ضایع هست دیگر.
امیدوارم توانسته باشم گامی هر چند کوچک در راستای اهداف والای شما برداشته باشم.

میثم در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹:

عزیزم کجایی تو....
فغان از دوریت
بی تابم از نبودنت پریشانم از دوریت
در این بی تابی و پریشانی و گریه های مخفی و بغض های به جا مانده تفعلی زدم به جناب حافظ
این غزل اومد
زار و بیمار غمم راحت جانی بمن آر
کجایی راحت جانم....
در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم
کجایی که هر چه دارم رو به پات بریزم....
دلم از دست بشد....
عزیزم این رسمش نبود خودت بری اون دنیا پیش خدا من و بذاری اینجا پیش خلق خدا
ای صبا نکهتی از کوی فلانی بمن آر....
بی معرفت دوست دارم
به امید اون روزی که بیام پیشت....

مرضیه پیله فروشان قزوینی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۴۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳ - معراج پیغمبر اکرم:

برخی لغات این شعر در زیر معنی شده است:
براق: نوعی اسب با صورتی شبیه انسان
یتاق: نگهبان
جنیب: فرمانبرداری
چارمیخ: به بند کشیدن،
شقه: راه طولانی و پر مشقت
سماک رامح و سماک اعزل: اصطلاح نجومی. ستاره تابان و سرخ و پرنورترین ستاره
رصاصی: سربی
برقع: نام آسمان هفتم
سواد عبیر: شهر خوشبو
برهیون: هاله
رفرف: نام اسب دیگری که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شده بود
سدره: درخت کنار که بالای آسمان هفتم است و منتهی اعمال مردم است

مسعود در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴:

سلام
تمام ابیات و کلمات شعر کاملا درست می باشد. در ضمن بیت؛
ای در درون جانم و جان از تو بی خبر
کلمه «درون» درست می باشد و کلمه ««یان» نادرست می باشد.
درون جان منظورش درون باطن انسان میباشد که وسعتش بی نهایت میباشد ولی میان جان از حدود و محدود بودن ‌ٔ بین دو چیز میباشد که هر چه هم فاصله داشته باشد باز هنوز تعریف شده و محدود است.
ما عالم درون داریم اما عالم میان نداریم.
عالم بیرون ، هر آنچه در بیرون هست می باشد اما عالم درون ، عالم باطن و عالم اندیشه وعالم عقل را شامل می شود و بیکران و بی نهایت است.
عالم درون انسان از عالم بیرون انسان وسیعتر و بزرگ‌تر می باشد.
در ضمن اگر استاد شجریان و دیگر هنرمندان در آوازشان [ ای در میان حانم و جان ....] خوانده اند دلیلش برای همانگی و لطافت های ساز و نوا و هورمنی آهنگ هست که بعضی از کلمات را تغییر می دهند و آین برای دیگر اشعار شعرا توسط هنرمندان خواننده بارها و بارها اتفاق افتاده
امیدوارم توضیحاتم مفید و موثر واقع شده باشد.
‌ ضمن دوستان میتوانید در یوتیپ شرح این شعر توحیدی عطار را که توسط دکتر ابراهیمی دینانی استاد فلسفله تماشا کنید و استفاده ارزشمندی بهره ببرید.
التماس دعا

ساده در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

درود خدمت همه ی دوستان عزیز
بنده تمام حاشیه هارو خوندم و خطاب به بعضی از دوستان باید بگم: دوست عزیز شعرای ما با کسی تعارف نداشتند. اگر حرفی از می و میخانه و مستی میگن پس همین بوده. چرا شعر هایی که هیچ ربطی به امام ها و پیامبران نداره رو ربط میدین؟
این می چه حرامیست که عالم همه زان میجوشند؟ یکدسته به نابودیه نامش کوشند
"آنان که بر عاشقان حرامش کردن خود خلوت از ان پیاله ها مینوشند

رضا در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:

با سلام
باور نمیکردم باشند کسانی که هنوز خوش را در اشعار کلاسیک، به جای خَش به صورت خُش تلفظ کنند. زیرا بدین ترتیب قافیه ابیات فاخری چون زیر کلاً شکسته است:
مرد را دردی اگر باشد خوش است، درد بیدردی علاجش آتش است
یا
گل همین پنج روز و شش باشد، وین گلستان همیشه خوش باشد.
بر این اساس، میبایست طبق یک سنت بازمانده از زبانهای هند و اروپایی، خوش به صورت خَش خوانده شود. همانگونه که همچنان در نواحی مرکزی ایران چنین تلفظ میشود. ممنون

مهدی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش خیمه در آب و گل مزرعه آدم زد این بیت سوم هست حذف شده و با قرض این کار صورت گرفته تا موضوع را متوجه نشوند مردم و در نظر هایی که من خواندم در حاشیه هیچ کدام موضوع را نفهمیدند فهم بماند ندانستند

ساسان در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:

با درود
در بیت نخست به جای " خلق " ،" غیر " درست است زیرا قرار نیست کسی با خلق (همه ی مردم ) خلوت کند و روال بر این بوده که با برگزیده ای از میان مردم خلوت نماید . به عبارت دیگر ، دیدار با خلق را نمی توان خلوت نامید .

یوسف در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۶:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:

دوستان عزیز یک سایت ادبی رو به محل بحث و جدل و تبدیل نکنید. یکی یه چیزی به هموطن دیگه ای گفته بد یا خوب، شما دیگه کشش ندید. ایشون نظرش درست بود ولی با لحن نامناسب. بگذارید نظرات ادبی لا به لای این مباحث گم نشه.
ممنون

مه نو در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:

خیلی زیباست سی و پنج حاشیه نوشته شده دو نظر کاملا مشابه وجود ندارد میفرماید شعر رندانه گفتنم هوس است این حافظ رند و نابغه شاهکار خلق کرده هرچند که گمان من ایتست که طرف صحبت حافظ همه انسانها و از جمله خودش می باشد بدرود

نگار نصیری در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰:

دل که آیینه شاهیست، صحیح تز است چرا که با تطابق با قصیده «قدرت کردگار» شاه نعمت الله ولی و پیشگویی آن قصیده در باب نایب پنجم؛ نگار، نگار نایب حضرت مهدی عج است، با تطابق با این مصرع:
گرد آیینه ضمیر جهان اندکی گردو غبار می بینم، که اشاره به ایجاد مشکلاتی برای نگار در شروع چالش درک مأموریت مهم خود است.

من مانده ام چرا تاکنون کسی متوجه این نکته نشد که نگار دیوان حافظ همان نایب پنجم قصیده قدرت کردکار شاه نعمت الله ولی و نگار دیوان شمس است، که اب زنید راه را هین که نگار می رسد/مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد...
اگر علما همین 2 شعر شاه نعمت الله و مولوی را تطابق دهند همه مسائل حل می شود.
دیوان حافظ در اصل یک توقیع نامه ار جانب حضرت مهدی برای نایب پنجم است و شرح یک زندگی و پر از نکته است.
آنجا که م یگوید: من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست/تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
به امید تعجیل در ظهور و چشن حافظ بس

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۸:

به نام او
گرچه بنده از طرفداران حضرت مولانا هستم و از اشعار الهی او حظ وافر می برم ولی باید این نکته را به خود یاذ آور شویم که خداوند انسان را آزاد آفریده است و هرگونه اندیشه ای که او را از چیزی بترساند در پی بنده کردن انسان و زنجیر تقید به پای او بستن است.و لذا می بینیم که اندیشه های متحجر در اشعار مولانا نیز پدیدار است . گرچه با این حرف ممکن است برای خود دشمنان جدی تراشیده باشم ولی حقیقت این است که ما ایرانیها بیش از حد نرمال خودشیفتگی در وجودمان هست بطوریکه سوفسطاییان یونان باستان انگشت کوچک ما نیز نمی شوند.
تفسیری در حاشیه یکی از غزلیات شمس مشاهده نمودم که کتابی را کپی کرده و بعنوان حاشیه درج نموده اند ! و شاید حاشیه نویس محترم خود نیز آن مطالب را اصلا نخوانده است و نمی داند که چه آسمان و ریسمانی را بهم بافته است.نکتهء دیگر اینکه ما ایرانیها همیشه متمایل به سوی باد موافقیم و کمتر اظهار نظری می کنیم که اندیشمندی ما را زیر سوال ببرد!
باری در آن حاشیه طویل نظریات اکهارت و مولانا مبنی بر ترویج بلاهت(گول شدن) و اینکه بهشت خداوند سرشار از ابلهان است و هرکه فنا خواهد ناگزیر از پاک کردن تمامی هارد حافظهء خویش است تا بغیر از اندیشهء او در ذهنش نماند !!
برای آنان که در مقام لاف هستند این گفتار عملیست ولی برای منی که با دل و جان این حماقت را آزموده ام تجربه ای بس مخرب بود که باعث گشت سالهای جوانی را با افسردگی و پریشان حالی سپری کنم .
خداوند به ما یک من بخشیده که آنرا متعالی کنیم نه اینکه آنرا به لجن کشیده و انکار کنیم و لاف گزاف زده و خویش را خدا بدانیم و در بدبختی و فلاکت زندگی نماییم!!! یعنی نهایت سفاهت و بلاهت را ارج نهیم و باد هوا را فخر خویش بدانیم!
یک سوال منطقی از خود می پرسیم که اگر توانستیم با خود صادق باشیم چشم ما را به حقیقت بینا می کند.
اگر من خدا باشم آیا از آفریدن موجودات حقیر و بیچاره ای که دایم در حال عجز و التماس باشند و مانند مگس مدام به من بچسبند بر خود افتخار می کنم یا به موجوداتی که قدرت و شحاعت استقلال از من را کسب کرده اند افتخار خواهم کرد ؟؟
شما خود کلاه خویش را قاضی کنید

دکتر امین لو در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - مطلع سوم:

بیت نهم. زادهٔ خاطر بیار کز دل شب زاد صبح
کرد در این سبز طشت خایهٔ زرین عزاب
در مصرع دوم غراب به صورت عزاب تایپ شئه است باید اصلاج گردد. غراب به معنی کلاغ است که رنگش سیاه است لذا خاقانی شب را به کلاغ تشبیه کرده و خورشید را به تخم طلایی تشبیه کرده است.
خاقانی طلوع خورشید را به تتخم گذاشتن کلاغ تشبیه نموده است.
در مصرع اول این بیت : انگار شخصی به خاقانی می گوید حالا که روشنایی صبح از دل شب بیرون آمد تو هم دست به کار شو تا خاطر و اندیشه تو زایش کند.

۱
۲۵۰۹
۲۵۱۰
۲۵۱۱
۲۵۱۲
۲۵۱۳
۵۵۱۷