فرهود در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۵ در پاسخ به سیدسینا حسینی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۱ - فرمودن شاه به ایاز بار دگر کی شرح چارق و پوستین آشکارا بگو تا خواجهتاشانت از آن اشارت پند گیرد کی الدین النصیحة و موعظه یابند:
همان حسرت خوردن درست است. در جای دیگر هم مولانا از این فعل استفاده کردهاست؛
لطف آب از لطف تو حسرت خورد
«حسرت بردن» هم از نظر لغوی درست است اما سخنوران قدیمیتر از «حسرت خوردن» استفادهمیکردهاند.
سیدسینا حسینی در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۱ - فرمودن شاه به ایاز بار دگر کی شرح چارق و پوستین آشکارا بگو تا خواجهتاشانت از آن اشارت پند گیرد کی الدین النصیحة و موعظه یابند:
به نظر بیت آخر باید به جای《خورد》
باید واژهی《برد》باشه
برمک در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۰:
گر خر تو را خری نکند روزی
بر جانش تازیانه فرو باری
زیراک اگر خر از در چوب آمد
پس چون تو بیخرد ز در داری؟
تو با خرد، خری و ستوری را
چون خر چرا همیشه خریداری؟
گوئی که از نژاد بزرگانم
گفتاری آمدی تو نه کرداری
پولاد نرم کی شود و شیرین
گرچه در انگبینش بیاغاری؟
جانت آسمانی است، به بیباکی
چندین برو مشو به نگونساری
علی شیرزادی در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
یکی لطف کند و عکسی از دیوان صائب تبریزی یا شهریار بگیرد و اینجا بگذارد تا ما هم بفهمیم این مناظرات که به این بزرگان نسبت داده میشود کجا هستند که ما نمیبینیم! اگر جعلیات هستند چرا اینقدر تکرارشان میکنیم ؟! به متن زیر توجه کنید:
مناظره با حضرت حافظ :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
صائب تبریزی:
هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
شهریار:
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را...
حسین بیدرام در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۴۶ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷:
بیت سوم:
قومی به فکر مشغول قومی به دین گرفتار
غافل که آنچه جویند در کفر و دین نباشد
با توجه به مصرع دوم این بیت، آیا در مصرع اول بهجای "فکر"، "کفر" نباید باشد؟
نگارین گلشن در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۷ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹:
سلام به دوست گرامی بی برگی عزیز،تفسیرتون عالی بود سپاسگزارم. امروز سر صلاة ظهر یادی از حضرت خواجه عزیزم در قلبم اومد که مدت زیادی بود فراموش که نه ،ولی نشد به سراغ دیوان ایشان برم .دیوان ایشان رو باز کردم و این شعر برای بنده اومد .جواب خیلی از سوال هام گرفتم .پیر مغان پشت پناهتون،یا حق.
سید علیرضا نصرتی در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:
با سلام و احترام
برخی دوستان ارجمند در خصوص ضرورت اصلاح ایرادات متن شعر ، صائبانه نظر دادند. از مجموعه معزز و فرهیخته گنجور انتظار می رود ، به این مهم بذل عنایت داشته باشند.
مسلما درج واژه " مانند " به جای " ماندند " یک ایراد احیانا تایپی است و درخور تصحیح.
مانا باشید.
امین آب آذرسا در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
درود. امیرحسین مدرس هم در تیتراژ ابتدایی سریال متهم گریخت یکی دو بیت از این شعر را خواند.
امین آب آذرسا در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۰۷ در پاسخ به محمد حکیمی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
درود. احتمالا شاعر به خاطر قوافی "وان" که در ادامه مصراع و بیت هست، عمدا ساروان را آورده است.
احمد خرمآبادیزاد در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۲۷ - خواهش بنده ی مقرب خلوت جلال و مشاهده ی انوار جمال:
1-بیت شماره 10 به شکل زیر درست است:
«نور شد طور و به دارالنور شد/ظلمت مادیت از آن دور شد» یعنی: کوه طور به نور تبدیل شد و تاریکی مادّی از آن دور گردید.
جای شگفتی است که چرا واژه «نور» جایگزین «دور» شده است؛ متاسفانه با این کار، هم قافیه از بین رفته و هم مفهوم کل بیت.
2-بیت شماره 28، در نسخه خطی نیز بدون قافیه است.
*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.
رضا از کرمان در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۹ در پاسخ به علیرضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
درود بر شما
دوست گرامی از تفاسیر شما بر غزلیات حافظ چنین بر میآید که حضرتعالی دارای اعتماد به نفس بالایی هستید که قابل ستودن وتقدیر است بدین دلیل که هرچه بنظر تان میرسد به معنای اشعار ایشان نسبت میدهید موفق باشید عزیزم .
احمد خرمآبادیزاد در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۲۸ - سبب تعلق روح قدسی به بدن و مجاورت غضب و شهوت:
در مصرع نخست بیت شماره 23، واژه «عرش» درست است. مصرع دوم همین بیت، به شکل «میزند باز او ز غیرت سر به رخش» نادرست میباشد.
[آخر مگر کسی از غیرت سرش را به «رخش» (اسب) میزند؟] اگر کمی دقت کنیم، شاعر «هِیْ کردن رخش» را در بیت شماره 24 یادآور میشود.
*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.
احمد خرمآبادیزاد در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۲۹ - امیر معزول که شغل ابریق داری مبرز پیش گرفت:
«افجگان»، جمع «افجه» است.
«افجه» = «افچه» = مترسک
احمد خرمآبادیزاد در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۳ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۲۹ - امیر معزول که شغل ابریق داری مبرز پیش گرفت:
بیت شماره 14 به شکل زیر درست است:
سوی فرمان از دو چشمش خواب برد/عُطلَت و اهمالش از دل تاب برد
*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.
فرید کیومرثیان زند در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » منظومهها » دل مادر » خاتمه:
ای بیفرحناز، دلِ زخمی درد دیده مادرم
ای بیفرحناز، بی سپر و نیزه، ولی محکم مادرم
ای بیفرحناز، داغِ عزیزت خون به دل مادرم
ای بیفرحناز، کوهِ صبوری خدا همدمت مادرم
م راستین در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:
با یک جستجوی ساده میشه متوجه شد که برخلاف ادعای دوستان بلخ هنوز هم اکثریت تاجیک و فارس زبان داره (با وجود اینکه از قرن ۶ به بعد اقوام ترک زبان به بسیاری از مناطق خراسان و ماوراء النهر مهاجرت کردند و ساکن شدند، این شهر هنوز هویت تاجیکی خود رو حفظ کرده).
با توجه به اینکه اشعار مولانا پر از راز و رمز و ایهام هست(و بدون شک ترک و هندو و...به معنای واقعی خود نیستند) نمیتوان از ابیاتی مانند این به قومیت ایشان رسید، مخصوصا که در بیتی دیگر گفته اند "اگر ترک نیستم همین دانم که آب است سو" و این تضاد آشکار امکان قضاوت در مورد قومیت ایشان بر اساس اشعار را غیر ممکن میکند.
خلیل شفیعی در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:
✅ نگاه دوم: عناصر برجستهٔ غزل ۲۵۲ حافظ
۱. گر بود عمر، به میخانه رسم بار دگر / بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
🔹 بازگشت عاشقانه: آرزوی بازگشت به میخانه، نمادی از توبهشکنی و گرایش به جهان رندی
🔹 انحصار معنوی: «خدمت رندان» نهتنها در تقابل با زهد ظاهری، بلکه یگانه راهِ معنادارِ زندگی دانسته شده
🔹 واژگان کلیدی: «بار دگر» و «کار دگر» تقابل تکرار و یگانگی را در مسیر معنوی برجسته میکند
۲. خرم آن روز که با دیدهٔ گریان بروم / تا زنم آب در میکده یک بار دگر
🔹 تصویر احساسی: «دیدهٔ گریان» با «آب زدن در میکده» آمیزهای از توبه، شوق و طهارت درونی
🔹 فعل نمادین: «زنم آب» کنایه از طهارت یا تجدید عهد است؛ اشارهای لطیف به ورود پرشورِ عاشق
🔹 واژگان زمانساز: «خرم آن روز...» زمان آیندهٔ مطلوب و رؤیایی را به تصویر میکشد
۳. معرفت نیست در این قوم خدا را سببی / تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
🔹 دلسردی از خلق: نکوهش جامعهای بیمعرفت و ناآگاه
🔹 «گوهر» استعاره از جوهر انسان یا اندیشهٔ ناب اوست که کسی قدرش را نمیداند
🔹 جستوجوی مخاطب تازه: «خریدار دگر» مفهومیست دوپهلو؛ هم انسانی و هم عرفانی
۴. یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت / حاش لله که روم من ز پی یار دگر
🔹 وفاداری مطلق: با وجود بیوفایی معشوق، شاعر امکان دلدادن به دیگری را نفی میکند
🔹 قسم قرآنی: «حاش لله» عبارتیست در کمال ادب و تأکید بر پرهیز از خیانت در عشق
🔹 رابطهٔ اخلاقی: «حق صحبت دیرین» به پیوندهای معنوی در طول زمان اشاره دارد
گر مساعد شوم دایرهٔ چرخ کبود / هم به دست آورمش باز به پرگار دگر🔹 تصویر هندسی: «دایره» و «پرگار» مفاهیمی علمی و عرفانیاند، کنایه از بازیافتن معشوق در مدار دیگر
🔹 چرخ کبود: نمادی از آسمان یا سرنوشتِ ناآرام، که در صورت مساعدت، امید به وصال وجود دارد
🔹 ارادهٔ عاشق: حتی با چرخش روزگار، معشوق دوباره قابل دستیابی است
۶. عافیت میطلبد خاطرم ار بگذارند / غمزهٔ شوخش و آن طرهٔ طرار دگر
🔹 «عافیت»: هم بهمعنای سلامت و هم سکونت در آرامش، اما با شوخی و اغواگری معشوق در تضاد
🔹 ترکیب طنزآمیز: «غمزهٔ شوخ» و «طرهٔ طرار» کنایه از دلبریهای فریبندهٔ مکرر
🔹 تقابل تمنای درون و جلوهٔ بیرون: دلِ شاعر آرامش میطلبد ولی جلوههای معشوق او را بیقرار میکنند
۷. راز سربستهٔ ما بین که به دستان گفتند / هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر
🔹 افشای راز: گلایه از معشوق یا یاران که اسرار عاشقانه را علنی کردهاند
🔹 موسیقی و بازار: «دف و نی» و «بازار» نشان از شور عمومی و رسوایی راز در جمع
🔹 واژهپردازی نمادین: «دستان» هم بهمعنای ساز موسیقیست و هم کنایه از حیلهگری
۸. هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت / کندم قصد دل ریش به آزار دگر
🔹 شکایت از فلک: موضوع همیشگی حافظ که بیداد آسمان را بهصورت شخصی تجربه میکند
🔹 تضاد زمانی: «هر دم» و «هر ساعت» نمایانگر استمرار آزار و زخمزدنهای تازه
🔹 ترکیب پرطنین: «دل ریش» و «آزار دگر» زبانی است عاطفی و آکنده از درد
۹. بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست / غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر
🔹 جمعگرایی عارفانه: شاعر خود را تنها نمیبیند، بلکه همراه دیگر سالکان گمگشته میبیند
🔹 استعارهٔ «بادیه»: نمادی از وادی حیرت و عشق، که «غرقه شدن» در آن، نوعی فنا و گریز از نفس است
🔹 پایان تعمیمدهنده: غزل با گسترش تجربهٔ فردی به تجربهای جمعی، رنگی عرفانی میگیرد
—
⬅️ خلیل شفیعی (مدرس ادبیات فارسی)
🗓 خرداد ۱۴۰۴
دکتر حافظ رهنورد در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:
اگر اشتباه نکنم ماه کامل ماه شب چهاردهم است نه ماه نو. ماه نو شمشیریست و نازک؛ از آن است که در این بیت حافظ ابروی یار را به ماه نو تشبیه کرده
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نُمود و جلوهگری کرد و رو ببست
جلالالدین مولوی هم از ماه نو سخن گفته که مجنون میکند.
خلیل شفیعی در ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:
نگاه اول: شرح مختصر غزل ۲۵۲
گر بود عمر، به میخانه رسم بار دگر
بجز از خدمت رندان نکنم کار دگراگر عمری باقی باشد و بار دیگر به میخانه برسم، جز خدمت به رندان پاکدل و بیریا، کاری دیگر انجام نخواهم داد.
خرم آن روز که با دیده گریان بروم
تا زنم آب در میکده، یک بار دگرخوشا آن روز که با چشمان اشکبار به میخانه بازگردم و بار دیگر آستان آن را با اشکهای خود آبپاشی کنم.
معرفت نیست در این قوم، خدا را، سببــی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگربهخدا در این جماعت معرفتی نیست؛ ای کاش واسطهای پیدا شود تا گوهر وجودم را به خریداری شایستهتر عرضه کنم.
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگراگر یار دیرینه، وفای دوستی را نشناخت و رفت، بهخدا هرگز دنبال یار دیگری نخواهم رفت.
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگراگر گردش آسمان نیلگون و روزگار با من یاری کند، او را در دور دیگری از گردش زمان، با تدبیر و چرخش چرخ، دوباره به دست خواهم آورد.
عافیت میطلبد خاطرم ار بگذارند
غمزه شوخش و آن طرّه طرّار دگردلم خواهان آرامش است، اگر بگذارند؛ اما عشوهی دلربای یار و آن زلف دلربا، آسایش را از من ربودهاند.
راز سربسته ما بین که به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگرراز پوشیدهی عشق ما را ببین که چگونه به نغمهی ساز و آواز، هر لحظه در بازار های مختلف فاش شده و برملا گشته است.
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگرلحظهبهلحظه از درد عشق تو مینالم، چرا که فلک پیوسته قصد دارد دلِ زخمخوردهام را با آزار تازهای برنجاند.
باز گویم، نه در این واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند در این بادیه، بسیار دگرباز میگویم که حافظ در این ماجرای عشق تنها نیست؛ بسیاری دیگر نیز در این بیابان حیرانی غرق شدهاند.
⬅️ خلیل شفیعی (مدرس ادبیات فارسی)
خرداد ماه ۱۴۰۴
مهدی مرعشی در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۵ در پاسخ به Mj555 Jah دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷ - در وصف صبوحی: