سیروس سعادتی در ۵ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۲ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸۱ - جوجهٔ نافرمان شاعر نامشخص:
"العلم فی الصغر کاالنقش فی الخحر" .سال 1335 که دانش آموز کلاس دوم ابتداِی بودم این شعر را حفظ کردم ، یکی دو بیت آن فراموشم شده بود که به اینترنت مراجعه کردم . اکنون در سن 72 سالگی شعررا برای نوادگانم میخوانم و تاکید میکنم تا به پند و اندرز مادرشان گوش فرا دهند. روان بانوی ادب و فرهنگ ایران ، پروین اعتصامی شاد باد.
بی نام در ۵ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
دوستان عزیز تمامی نظریات را خواندنم. شاعران غالبا احساسی و عرفانی هستند و اشعار خود را اغلب در این حالت عوالم بالا می سرایند. هر فردی بنا به حال و هوای خودش تفسیر ی از شعر دارد که شاید با نظریات شاعر نزدیک و چه بسا دور باشد. تهمت ها و پرده ها را کنار بگذارید به حال و هوای شاعر نزدیکتر میشوید. با خواندن نظریات به یاد ماجرای حکمیت افتادم. محمد شفاها علی را جانشین خود کرد. نه دستنوشته ای از او و نه آیه ای در قرآن. و این سرآغاز اختلافات و جنگها شد که بوده و هست و خواهد بود. پیشنهادم این است: به جای اینهمه غرق شدن در کلمات و غیره شعر را روان و آهنگین بخوانید و لذت ببرید. همانگونه که قرآن آهنگین و زیباست. به یاد داشته باشیم که مسجد و میخانه هر کدام حرمت خود را دارند. مست به مسجد نرویم و اگر باده نمی نوشیم پای در میخانه نگذاریم و حریم ها را نگه داریم. از قدیم ایران تا امروز داریم درو خودمون می گردیم و سر کارمان گذاشته اند جهان اولی ها. آنان به دنبال علم و تفحص در ریز ترین مسائل آن هستند و ما در گیر فضولی در زندگی یکدیگر در جزئی ترین مسائل زندگی شخصی یکدیگر. در این راستا حتی به خودمان اجازه میدهیم که حافظ را که افتخار ایران است و دنیا می شناسند به زیر سوال ببریم. وای به حالمان که عقب ماندگی مان از همین تفکرات نشات میگیرد. بند ها را پاره کنیم. صحیح و سالم بیاندیشیم تا پیشرفت کنیم. جهان از ماده و انرژی تشکیل شده و این دو مدام در حال تبدیل به یکدیگر هستند. حال منظور از می شراب انگور باشد یا مست عوالم بالا شدن؛ چه تفاوت دارد. این مورد را در موارد دیگر نیز که بیان شد لحاظ کنیم. اتهام زدن آسان و زدودن آن بسیار سخت شاید ناممکن باشد. از توهین و افترا بپرهیزیم.
جعفر خلجی در ۵ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۸۷:
ظاهراً «خندنده» در مصرع دوم به جای «خندیده» صحیح باید باشد.
بی نام در ۵ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۴ - جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را:
شرح و تفسیر بیت 1357
جمع گشتند آن زمان جمله وحوش / شاد و خندان از طرب در ذوق و جوش
پس از شنیدن چنین مژده ای ، همه نخچیران و وحوش در یک جا جمع شدند و از شدت خوشحالی ، جوش و خروش می کردند .
شرح و تفسیر بیت 1358
حلقه گشتند ، او چو شمعی در میان / سجده کردندش همه صحرائیان
نخچیران ، پیرامون خرگوش جمع شدند و دورش را گرفتند و همه حیوانات صحرا او را همچو شمع در میان گرفتند و سجده و تعظیمش کردند .
شرح و تفسیر بیت 1359
تو فرشته آسمانی ، یا پری ؟ / نی تو عزرائیل شیران نری
نخچیران به خرگوش گفتند : آیا تو فرشته آسمانی هستی یا جزو خوبرویان جنی هستی ؟ نه ، تو عزرائیل شیران نر زورمند هستی . یعنی جان آنان را می ستانی و مقهورشان می کنی .
شرح و تفسیر بیت 1360
هر چه هستی ، جان ما قربان توست / دست بردی ، دست و بازویت درست
هر چه هستی ، همین قدر هست که جان ما فدای تو باد . تویی که توانستی آن شیر را مقهور سازی . دستت درد نکنه .
شرح و تفسیر بیت 1361
راند حق این آب را در جوی تو / آفرین بر دست و بر بازوی تو
حضرت حق این آب را در جوی تو روان کرد . یعنی تو وسیله اجرای مشیت الهی شدی و اراده حق از مجرای فعل تو به اجرا درآمد . زهی بر دست و بازوی تو که بدین کار یارستی و بر این مهم توانا آمدی . [ “آب در جوی کسی راندن” کنایه از “کسی را به کام و مراد رساندن” است ]
شرح و تفسیر بیت 1362
باز گو تا چه سگالیدی به مکر ؟ / آن عوان را چون بمالیدی به مکر ؟
برای ما آشکارا بگو که چه مکر و حیلتی بر ضد آن شیر اندیشدی ؟ و آن ستمگر را چگونه مقهور کردی ؟
شرح و تفسیر بیت 1363
باز گو ، تا قصه درمانها شود / باز گو ، تا مرهم جانها شود
حیله ای را که در باره آن شیر ستمکار بکار گرفتی برای ما نقل کن تا درمان جان ما شود و مرهم جان خسته ما گردد .
شرح و تفسیر بیت 1364
باز گو ، کز ظلم آن استم نما / صد هزاران زخم دارد جان ما
به ما آشکارا بگو ، زیرا از ستم آن شیر ستمکار ، زخم های فراوانی بر جانمان نشسته است .
شرح و تفسیر بیت 1365
گفت : تایید خدا بود ای مهان / ورنه خرگوشی که باشد در جهان ؟
خرگوش گفت : ای بزرگان ، این پیروزی و امثال این گونه پیروزی ها ، همه به واسطه عنایات حق است والا خرگوشی خردک اندام همچون من در این جهان پهناور کیست و چه کاره است . [ درسی است به آدمیان که توفیقات خود را به حساب سعی و جهد شخصی خود نگذارند . چه بسیارند کسانی که بیش از حد ، سعی و تلاش کرده اند ولی جز حرمان و ناکامی چیزی بدست نیاورده اند . ]
شرح و تفسیر بیت 1366
قوتم بخشید و دل را نور داد / نور دل ، مر دست و پا را زور داد
حق تعالی از روی بزرگواری و کرامت به من آن قدرتی بخشید و دلم را چنان بصیرتی داد که دست و پایم بدان بصیرت و نور قلبی ، نیرومند شد .
شرح و تفسیر بیت 1367
از بر حق می رسد تفضیل ها / باز هم از حق رسد تبدیل ها
هر فضیلتی که برای انسان حاصل می شود از جانب حق تعالی است . و هر گونه دگرگونی و تبدیلی نیز از جانب حق تعالی می رسد . [ تحویل حال ها و تقلیب قلوب و ابصار به دست اوست و و لاغیر ]
شرح و تفسیر بیت 1368
حق به دور و نوبت ، این تایید را / می نماید اهل ظن و دید را
حق تعالی این تایید و توفیق را از روی نوبت به اصحاب گمان و نیز به اصحاب یقین نشان می دهد . [ منظور بیت این است که توفیقات الهی به صنوف مردم ، نوبتی حاصل می شود . چنانکه مثلا از میان مشتغلان به علوم ظاهری در هر دوره ، شماری موفق می شوند و در دوره ای دیگر عده ای دیگر . همینطور اصحاب عرفان نیز نوبتی موفق می شوند ]
شرح و تفسیر بیت 1369
هین به ملک و نوبتی شادی مکن / ای تو بسته نوبت ، آزادی مکن
ای اسیر در ملک نوبتی و موقتی دنیا ، به داشتن این گونه ملک ها ، شادمانی مکن چون هیچ ملکی ماندگار نیست . و ای کسی که اسیر و مقید به توفیقات نوبتی و دوره ای هستی . بیهوده دم از آزادی مزن . یعنی مگو که من ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادم . زیرا کسی که به تعیینات دل می بندد قطعا آزاد نتواند بود .
شرح و تفسیر بیت 1370
آنکه ملکش برتر از نوبت تنند / برتر از هفت انجمش نوبت زنند
ولی آنکس که ملکش را بالاتر و عالی تر از نوبتهای موقتی ترتیب دهند . نوبتی او را از هفت فلک نیز بالاتر زنند . یعنی صاحبدلان و اولیاءالله صاحب ملکی معنوی اند و چنین ملکی هرگز زوال نپذیرد و از حیث بلندی و رفعت از افلاک نیز برتر و بالاتر آمده است . [ نوبت زدن به معنی طبل و نقاره زدن است و در اینجا به معنی ترتیب دادن آمده . به هر حال منظور این است که شان اهل الله از هفت فلک که مظهر علو و رفعت است رفیع القدرتر است ]
شرح و تفسیر بیت 1371
برتر از نوبت ، ملوک باقی اند / دور دائم ، روح ها با ساقی اند
آنکه از گردونه نوبت های موقتی جهان برتر و بالاتر هستند . آنان همانا شاهان جاودانه اند . جان آنان همواره همنشین و باده نوش ساقی ازل و ابد است . [ در اینجا ساقی کنایه از خداوند است و مراد از ملوک ارواح پاک اولیاءالله است . استناد سقایت و شراب سالاری به خداوند به واسطه آیه 21 سوره انسان (دهر) است . ” و پروردگارشان به آنان باده ای پاک و پاک کننده بنوشاند ” ]
شرح و تفسیر بیت 1372
ترک این شرب ار بگویی یک دو روز / درکنی اندر شراب خلد ، پوز
اگر یکی دو روز از نوشیدن باده دنیوی دست بداری . لب بر شراب جاودانه حقیقت و باده کبرای معرفت خواهی زد
بی نام در ۵ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را:
شرح و تفسیر بیت 1304
چونکه شیر اندر بر خویشش کشید / در پناه شیر ، تا چه می دوید
همینکه شیر ، خرگوش را در آغوش خود گرفت . خرگوش با حمایت شیر تا نزدیکی چاه دوید .
شرح و تفسیر بیت 1305
چونکه در چه بنگریدند اندر آب / اندر آب از شیر و او ، در تافت تاب
همینکه شیر و خرگوش با هم در آب چاه نکریستند . تصویر خود را که در آب منعکس شده بود دیدند .
شرح و تفسیر بیت 1306
شیر ، عکس خویش دید از آب تفت / شکل شیری در برش ، خرگوش زفت
شیر به آب چاه در نگریست و عکس شیری را دید که خرگوشی چاق را در آغوش دارد . یعنی تصویر خود را در آب دید و خیال کرد دیگری است .
شرح و تفسیر بیت 1307
چونکه خصم خویش را در آب دید / مر ، ورا بگذاشت و اندر چه جهید
شیر همینکه تصویر خود را در آب چاه دید و او را دشمن پنداشت . خرگوش را رها کرد و در عمق چاه پرید . [ بیت فوق بدین نکته تعریض دارد که دشمن آدمی در درون اوست اما بر دیگری کینه می آورد و دشمنش می پندارد . ]
شرح و تفسیر بیت 1308
در فتاد اندر چهی کو کنده بود / ز آنکه ظلمش در سرش آینده بود
آن شیر به چاهی در افتاد که به دست خود آنرا حفر کرده بود . در واقع نتیجه ستمکاریش به خود او برگشت . [ اشارت بیت به روایت ” هر که برای برادرش چاهی کند . خود بدان افتد ” و در زبان فارسی نیز این امثال رایج است مانند : “چاه کن ، همیشه در چاه است” ، “بد مکن که بد افتی” ، “چاه مکن که خود افتی” ]
شرح و تفسیر بیت 1309
چاه مظلم گشت ، ظلم ظالمان / این چنین گفتند جمله عالمان
ستم ستمکاران ، چاهی بس تاریک است و همه خردمندان جهان این مطلب را گفته اند . [ ظاهرا مستفاد است از مضمون حدیث ” بترسید از ستم ، که ستم در روز رستاخیز به صورت تاریکی ها تجسم یابد . ]
شرح و تفسیر بیت 1310
هر که ظالم تر ، چهش با هول تر / عدل فرموده ست : بتر را بتر
زیرا واقعیت این است که هر کس ستمکارتر باشد . چاهش هولناکتر است . اصولا عدالت الهی چنین اقتضا کرده است که هر عملی را جوابی است متناسب با آن . پس هر عملی که بدی بیشتری داشته باشد جزای آن نیز همانطور است .
شرح و تفسیر بیت 1311
ای که تو از ظلم ، چاهی می کنی / از برای خویش ، دامی می تنی
ای کسی که از روی ستم ، چاهی برای دیگران حفر می کنی . بدان که با این کار ، دامی برای خود فراهم ساخته ای .
شرح و تفسیر بیت 1312
گرد خود ، چون کرم پیله بر متن / بهر خود ، چه می کنی ، اندازه کن
ای ستمگر ، تو که مانند کرم ، پیرامون خود تارهایی از ستم می تنی . این کار را مکن . اگر چاهی از بدی و ستمکاری برای خود می تنی . لااقل آنرا زیاد عمیق و مهیب حفر مکن . بلکه اندازه تاب و توان ناچیزت حفر کن . زیرا ستم هر چه بیشتر و سخت تر باشد جواب آن نیز متناسب با همان خواهد بود .
شرح و تفسیر بیت 1313
مر ، ضعیفان را تو بی خصمی مدان / از نبی ذا جاءنصرالله خوان
خیال مکن که افراد ضعیف همواره تسلیم تو می شوند و دست به دشمنی و مقابله به مثل نمی زنند . و خیال مکن که ضعیفان بی یار و یاورند . اگر در این باره مرددی برو و از قرآن کریم آیه اذا جاء نصرالله را بخوان . [ اشاره است به آیه 1 سوره نصر ” آنگاه که یاری و فیروزی خداوند در رسد ” ]
شرح و تفسیر بیت 1314
گر تو پیلی ، خصم تو از تو رمید / نک جزا ، طیرا ابابیلت رسید
ای ستمگر ، اگر از حیث قدرت ، فیل هم باشی . و دشمنانت از بیم تو برمند . منتظر باش که کیفر و جزای تو توسط پرندگانی صورت می گیرد که ظاهرا ضعیف و بی مقدارند . [ فیل مظهر قدرت و صولت است . و در این بیت اشارت است به سوره فیل و تهاجم معروف ابرهه به بیت الله . آن امیر جبار با لشکر جرّار و بی شمار و با پیلان جنگی خود روی به کعبه آورد تا آن مکان مقدس را تخریب کند . اما حق تعالی پرندگانی را به پیکار آنان فرستاد . و سرانجام آنان با سنگباران این پرندگان نابود شدند . ابابیل اسم جمعی است که مفرد ندارد . به معنی پرندگانی که دسته دسته باشند . ]
_ برخی از مفسّران در تحلیل این مطلب که سنگریزه های آن پرندگانِ خُردک اندام چگونه باعثِ هلاک و بوار پیلان و جنگاوران شد . گفته اند : که آن سنگریزه ها زخم هایی بر تن آنان پدید می آورد و موجبِ تاول هایی می شد و نهایتاََ به بیماری آبله دچار می امدند و نابود می شدند . تشابه لفظی «ابابیل» با «آبله» این ظن را تقویت می کند ( پرتوی از قرآن ، ج 2 ، ص 256 تا 258 ) . البته چنین تأویلاتی ذوقی است و به قراین محکمی استوار نیست زیرا از فحوای آیاتِ مربوط به این واقعه بر می آید که سپاه ابرهه با بارش سنگریزه ها در جا به هلاکت می رسیدند . در حالی که بیماری آبله مدت ها لازم دارد تا ظهور کند و این بیماری حتی در قدیم هم کسی را در جا نمی گُشت . الله اعلم .
شرح و تفسیر بیت 1315
گر ضعیفی در زمین خواهد امان / غلغل افتد در سپاه آسمان
صدای مظلوم چنان رساست که هر گاه شخصی ناتوان و ضعیف از خدا طلب امان کند در آسمان طنین می افتد و غلغله ای در سپاه فرشتگان آسمانی بر پا می شود .
شرح و تفسیر بیت 1316
گر به دندانش گزی ، پر خون کنی / درد دندانت بگیرد ، چون کنی ؟
اگر مثلا آدم ضعیفی را با دندانت گاز بگیری و مجروحش کنی . در عوض ، دندان تو نیز از درد و آسیب مصون نخواهد ماند . حال که دندان تو نیز به درد دچار خواهد آمد ، چه چاره ای داری .
شرح و تفسیر بیت 1317
شیر ، خود را دید در چه وز غلو / خویش را نشناخت آن دم از عدو
شیر در چاه عکس خود را دید و از فرط هیجان و سرکشی ، خود را از دشمن خویش تشخیص نداد . [ شیر از شدت بغض و هیجانی که خرگوشک مکار در او انگیخته بود . متوجه خدعه نشد و ندانست که در عمق آن چاه ، دشمنی در کار نیست . ]
شرح و تفسیر بیت 1318
عکس خود را از عدو خویش دید / لاجرم بر خویش ، شمشیری کشید
آن شیر ، عکس خود را دشمن شیر پنداشت و ناگزیر به روی خود شمشیر کشید . یعنی به زیان خود اقدام کرد .
شرح و تفسیر بیت 1319
ای بسی ظلمی که بینی در کسان / خوی تو باشد در ایشان ، ای فلان
چه بسیار می بینی که دیگران در تو ستم روا می دارند . ولی واقف نیستی که این خوی و خصلت خود تو است . که در آنها به صورت ستمکاری نمودار شده است .
شرح و تفسیر بیت 1320
اندر ایشان تافته هستی تو / از نفاق و ظلم و بد مستی تو
نفاق و ستم و بد مستی تو است که در آینه وجود دیگران تابیده و نشان داده می شود . اما تو آن صفات را به آنان نسبت می دهی و گمان می داری که آن همه صفات مذمومه را آنان دارند نه تو . در حالی که آن صفات زشتی که در آنان می بینی . صفات خود توست .
شرح و تفسیر بیت 1321
آن توی ، و آن زخم بر خود می زنی / بر خود آن ساعت تو لعنت می کنی
هر ستمی که از دشمن مشاهده می کنی عکس صفات رذیله خود تو است . و آن آسیب را تو بر خود می زنی و در همان لحظه تار و پود نفرین را بر خود می تنی .
شرح و تفسیر بیت 1322
در خود آن بد را نمی بینی عیان / ورنه دشمن بوده ای خود را به جان
آن اوصاف و احوال بد را در ضمیر خود آشکارا مشاهده نمی کنی زیرا اگر آنها را می دیدی فطعا دشمن خونی خودت می شدی .
شرح و تفسیر بیت 1323
حمله بر خود می کنی ای ساده مرد / همچو آن شیری که بر خود حمله کرد
ای ساده لوح تو بر خود حمله می کنی مانند آن شیر که عکس خود را در آب دید و به خودش حمله کرد و هلاک شد .
شرح و تفسیر بیت 1324
چون به قعر خوی خود اندر رسی / پس بدانی کز تو بود آن ناکسی
اگر به کنه صفت و خوی خود پی ببری و در اخلاق خود جستجو کنی . می یابی که آن زشتی و ناکسی از خود تو بوده است . [ در شش بیت اخیر این مسئله مهم اخلاقی بیان شده که هر گاه در مقام عیب جویی از کسی برمی آییم باید مواظب باشیم که آن عیب و حتی بدتر از آن در خودمان نباشد . ]
شرح و تفسیر بیت 1325
شیر را ، در قعر پیدا شد که بود / نقش او ، آن کش دگر کس می نمود
در ته چاه بر شیر معلوم شد که آن شیری که در آب مشاهده کرده ، نقش و تصویر خود او بوده است و خلاصه شیری جز او در کار نبوده است .
شرح و تفسیر بیت 1326
هر که دندان ضعیفی می کند / کار آن شیر غلط بین می کند
هر کس دندان درمانده ای را بکند یعنی هر کس به ضعیفی ستم کند . در واقع کار ناروای همان شیر کژ بین را کرده است .
شرح و تفسیر بیت 1327
ای بدیده عکس بد ، بر روی عم / بد نه عم است ، آن توی ، از خود مرم
ای کسی که بر صورت عموی خود (یا هر کس دیگر که به نحوی با او در ارتباط هستی ) نشان بد را می بینی ، به عیب جویی او مپرداز و نفرت اظهار مکن . در واقع بدی از خود توست . از خود فرار مکن . [ مولانا در اثر منثور خود در بسط این معنی گوید : پیلی را آوردند بر سر چشمه ای که آب خورد . خود را در آب می دید و می رمید . او می پنداشت که از دیگری می رمد . نمی دانست که از خود می رمد . همه اخلاق بد از ظلم و کین و حسد و حرص و بی رحمی و کبر چون در توست نمی رنجی . چون آن را در دیگری می بینی ، می رمی و می رنجی . (فیه ما فیه ، ص 23 و 24) ]
شرح و تفسیر بیت 1328
مومنان ، آیینه همدیگرند / این خبر می از پیمبر آورند
افراد مومن ، آینه یکدیگر هستند و این خبر را از پیامبر (ص) روایت کرده اند . [ اشاره ببت به این حدیث است . « مومن آیینه مومن است » مولانا گوید : اگر در برادر خود عیب می بینی . آن عیب در توست که در او می بینی . آن عیب را از خود جدا کن زیرا آنچه از او می رنجی ، از خود می رنجی . ( فیه ما فیه ، ص 23 ) ]
شرح و تفسیر بیت 1329
پیش چشمت داشتی شیشه کبود / ز آن سبب ، عالم کبودت می نمود
برای مثال : در برابر چشمان خود شیشه کبود رنگی گرفته ای و قطعا همه جهان را تیره و تار می بینی در حالیکه جهان تیره و تار نیست . [ این بیت بیان دارد که آدمی ، هستی بیکران را از زاویه دید خود می بیند و طبعا شناختی نسبی حاصل می کند . اکبرآبادی گوید : اوصاف ذمیمه تو در پیش چشم ، حایل شده است . اول نظر تو بر ذمائم خود می افتد پس هر جا که می نگری ، رنگ ذمائم خود می بینی . اگر از آلودگی این اوصاف ، صاف شوی و به رنگ نور ، بی رنگ گردی . آن زمان عیب و هنر هر دو به نظر تو خواهد درآمد . (شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 85 ) ]
شرح و تفسیر بیت 1330
گر نه کوری ، این کبودی دان ز خویش / خویش را بد گو ، مگو کس را تو بیش
اگر کور دل نیستی . این کبودی را که در جهان می بینی از ناحیه خود بدان و تو خود بد هستی . پس بد خود را بگو و از دیگران بدگویی مکن .
شرح و تفسیر بیت 1331
مومن ار ینظر بنورالله نبود / غیب ، مومن را برهنه چون نمود ؟
اگر مومن با نور خدا نمی دید چگونه ممکن بود که نور خدا بر او آشکار گردد ؟ [ اشارت است به این حدیث ” بترسید از زیرکساری مومن که او با نور خدا می بیند ” . حکیم سبزواری گوید : عیب خود را اصلاح کنید . بلکه نزد مردان خدا ، دل نگهدارید . چه آنان می بینند با نور خدا . (شرح الاسرا ، ص 49) ]
شرح و تفسیر بیت 1332
چونکه تو ینظر به نارالله بدی / نیکوی را وا ندیدی از بدی
اگر پرده آتیشین قهر خداوندی بر دیدگانت افتد . نیکی را از بدی باز نتوانی شناخت . [ دوزخ مظهر قهر خداوند است و خشم و شهوت نیز موجب دوزخ است ]
شرح و تفسیر بیت 1333
اندک اندک آب ، بر آتش بزن / تا شود نار تو نور ، ای بوالحزن
ای اندوهگین ، رفته رفته آب پاکیزه الطاف ربانی را بر پرده های آتشین قهر غالب بر دیدگانت بزن و آن را بر طرف کن .
شرح و تفسیر بیت 1334
تو بزن یا ربنا آب ظهور / تا شود این نار عالم ، جمله نور
پروردگارا ، تو آب پاک و پاک کننده توفیق و عنایت و هدایت خود را بر آن آتش بزن . تا این آتش قهر و بعد از درگاهت به نور قرب و وصال مبدل شود . [ مراد از نار عالم ، بعد و غفلت و خصائل بد است که این صفات سبب آتش دوزخ گردد . پس خداوند صفات رذیله را صفات عالیه و مقابح اخلاقی را به مکارم اخلاقی بدل فرماید ]
شرح و تفسیر بیت 1335
آب دریا جمله در فرمان توست / آب و آتش ، ای خداوند ، آن توست
خداوندا ، آب دریا تماما به فرمان تو است . آب و آتش نیز به تو تعلق دارد .
شرح و تفسیر بیت 1336
گر تو خواهی آتش ، آب خوش شود / ور نخواهی ، آب هم آتش شود
اگر تو ای خداوند اراده فرمایی ، آتش سوزان به آب گوارا دگرگون می شود و اگر هم اراده نکنی ، آب نیز آتش شود . [ این بیت مبین قدرت مطلقه الهی است و در عین حال می تواند بازگو کننده عقیده اشعریه باشد که باور دارند ک جمیع طبایع اشیاء بلاواسطه مستند است به قدرت و مشیت الهی . توضیح بیشتر در شرح بیت 833 همین دفتر ]
شرح و تفسیر بیت 1337
این طلب ، در ما هم از ایجاد توست / رستن از بیداد ، یارب ، داد توست
خداوندا ، این طلب و سعی را نیز تو در ما بوجود آورده ای و رهایی ما از ظلم ناشی از داد و احسان توست . [ مولانا موضوع طلب را سی و شش بار در مواضع مختلف از مثنوی مطرح کرده است . به عقیده وی طلب ، توفیق الهی است و تا خدا نخواهد ، طلب و پژوهش حقیقت در باطن انسان سر نزند . طلب کلید در مرادات است و چون همه امور به دست اوست . طلب نیز از جانب او بر قلوب بندگان فائض می گردد . ]
شرح و تفسیر بیت 1338
بی طلب ، تو این طلب مان داده ای / بی شمار و حد ، عطاها داده ای
بی آنکه ما دنبال طلب باشیم . این طلب را تو به ما ارزانی داشته ای و دهش ها و بخشش های بی شمار داده ای .
nabavar در ۵ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹:
گرامی shlmrj
با زمانی دیگر انداز ای که پندم میدهی
” مرا پند می دهی “درست است
یاهو در ۵ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:
سلام و درود بر شرف پاک حافظ شیرازی و قلب پاک و قبلگاه معطر وی
تحت تاثیر این شعر بسیار زیبا در وصف سرورم شدم
یارب نظر تو برنگردد
م. پ در ۵ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۵:
نَهِلد کُشته ی خود را، کُشد، آنگاه کِشانَد= کُشته ی خود را وا نمی گذارد، می کُشد، سپس به همراه خود می کِشاند و می بَرَد.
ارس آرامی در ۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۲:
عفو کنید مهربانان
شعر معروف
"دنیا همه هیچ اهل دنیا همه هیچ_
از مولانا نیست.
حسن خورگوئی در ۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۰:
با سلام
من اشعار و مثه ایات خدا گوش یا می خوان کمتر پی معنی میگریم تا به لذت برست
اکثر غزلیات سماع و با رقص نوشته خونده شده
و در این غزل نیر اشاره مستقیم شده
ماننده
بند کمر بگیرمش
کلا فضای رقص میباشد
با تشکر
مانی در ۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » ساغر هستی:
در بیت 4 تلمیح ب چی داره؟
.. در ۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۴۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۹ - رفتن شیرین به کوه بیستون و مردن اسب وی:
چو از لعل لب شیرین خبر یافت
به سنگ خاره در، گفتی گهر یافت
به دستش آهن از دل گرمتر گشت
به آهن سنگش از گل نرمتر گشت..
shlmrj در ۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹:
سلام دوستان
در بیت: با زمانی دیگر انداز ای که پندم میدهی ....
نقش "م" متصل به پند چیست؟
در واقع پند را به من میدهی یا مرا پند میدهی؟
برگ بی برگی در ۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:
گر می فروش حاجتِ رندان روا کند
ایزد گنه ببخشد و دفعِ بلا کند
میفروش در اینجا ساقی و بزرگانی همچون فردوسی، مولانا و حافظ هستند که باده ناب را از خُمخانه زندگی یا خداوند گرفته و در اختیارِ رندان یا تشنگانِ حقیقت و حاجتمند که طلبِی در آنان ایجاد شده است قرار می دهند، بهایِ این باده در میخانه این بزرگان همانطور که حافظ بارها به آن اشاره می کند قرار دادنِ خرقه هم هویت شدگی ها در رهن و گروِ میخانه است، در مصراع دوم حافظ ادامه میدهد با روا کردنِ حاجت و نیازمندیِ رندان، یعنی سیراب کردنِ رندانِ دارایِ طلب بوسیله میِ خردِ ایزدی ست که خداوند گذشته آنان را لحاظ نکرده و هر گناه یا خطایی را که مرتکب شده اند به لطف و کَرَمِ خود می بخشاید، همچنین استمرارِ باده نوشی از دستِ این بزرگان است که پس از این بلا و آفت هایی را که در کمینِ رند یا سالکِ طریقتِ عشق نشسته اند را دفع نموده و خود در پیمایشِ این راهِ سخت یاورِ رندان و سالکان خواهد بود.
ساقی به جامِ عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاورد، که جهان پُر بلا کند
به جامِ عدل بده یعنی ای ساقی به اندازه ظرفیتِ هر رندِ سالکی به او باده بده، گدایان همان رندان و رهپویانِ راهِ عشق هستند که با اظهارِ عجز و سماجت مطالبِ عالیِ معرفتی را از این بزرگان گدایی می کنند، پس حافظ میفرماید اگر ساقی به عدالت رفتار ننموده و برایِ مثال به سالکی بیش از ظرفیت و خطِ جامی که می تواند بنوشد شراب دهد، پس گدا یا آن سالک غیرت آورده و جَوگیر شده، می خواهد تا سریعاً این باده را به تازه گدایان بنوشاند، یعنی بقولِ مولانا می خواهد دیگران را نیز حبر و سَنی کرده و جهانیان را تغییر دهد و یک تنه جهان را اصلاح کند، حافظ میفرماید غیرتِ اینچنین سالک و رندِ بی ظرفیتی نه تنها نمی تواند جهان را اصلاح کند، بلکه موجبِ جنگ و جدل شده و جهان را پُر از بلا و مصیبت خواهد کرد، پستوصیه حافظ به ساقی که به خودش نیز اطلاق می گردد این است که به اندازه و عدل و ظرفیت به گدایان و سالکانِ طریقت شراب بده تا بدمستی نکنند.
حقّا کز این غَمان برسد مژده امان
گر سالکی به عهدِ امانت وفا کند
غمان می تواند به معنیِ دو غم باشد که یکی مربوط به غمِ چیزهای ذهنی و تغییرِ دیگران است و دیگری غمِ عشق ، پسحافظ در ادامه بیت قبل میفرماید حقیقتن که مژده در امان بودن از این غمان به سالک و رندِ جویایِ معرفت داده خواهد شد، بشرطِ اینکه سالکِ رند که هنوز گدا و در ابتدایِ راه است به عهدِ امانتی که در الست بر عهده گرفت وفا کند، پسسالکی که به اندازه و به عدل شراب بنوشد غمِ دیگران را نخواهد خورد و تمرکزش بر رویِ غمهایِ خویشتن در راستایِ وفای به عهد خواهد بود.
گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم
نسبت مکُن به غیر، که این ها خدا کند
منظور از حکیم در اینجا اهلِ فلسفه هستند که معیارِ آنان برای هر چیزی عقل است، پس حکیم استدلال می کند که در راهِ عاشقی و وفایِ به عهدِ امانت رنج و دشواری هایی پیش خواهد آمد که مانعِ وفایِ به عهدِ سالک خواهد شد، برای مثال دیگرانی که با راهِ عاشقی بیگانه هستند نمی گذارند سالک و رندِ گدایِ شرابِ عشق به کارِ خود و باده نوشی بپردازد، اما در سویِ دیگر راحتی هایی نیز هست و آن کمکِ کائنات به سالکِ گدایِ معرفت می باشد که از هیچ مساعدتی مضایقه نمی کنند تا سالک به وفایِ به عهدِ خود بپردازد، حافظ میفرماید ای حکیمِ فلسفی، همه این رنجها برای آزمودنِ سالک است تا عیارِ عشقش معلوم گردد و پس از آن نیز راحتی ها خواهد بود و همه این کارها را خداوند با کن فکانِ خود انجام می دهد، پس با استدلال هایِ خود آنها را به غیر و عواملِ بیرونی نسبت نده، خوانشی بجز این را که دوستان طرح نمودند درست بنظر نمی رسد زیرا اول اینکه در راهِ و طریقتِ عاشقی عواملِ بیرونی وسیله ای خواهند بود تا به یاریِ سالک بشتابند، و دیگر اینکه خداوند غیر نیست که حافظ بخواهد آن رنج و راحتی ها را به او نسبت دهد، عرفا به وحدت وجود معتقدند پسغیری وجود نداشته و کُلِ هستی و از جمله انسانها خویشِ خداوند یا زندگی هستند.
در کارخانه ای که رَهِ عقل و فضل نیست
فهمِ ضعیف رای فضولی چرا کند؟
حافظ فرایندِ عاشقی را به کارخانه مانند می کند، یعنی از ازل که انسان باده الست نوشیده و با تاییدِ ربوبیتِ خداوند از جنس عشق شد و بارِ امانت را بر عهده گرفت تا روزی که پای بر زمین گذاشت و در قالبِ جسم به تنیدنِ خویشتنِ جسمی پرداخت و تا وقتی که خداوند با قانونِ کن فکانش الست را به یادِ او آورده و از وی می خواهد تا به اصلِ خویش بازگردد، حافظ همه و همه را کارخانه ای می داند که این فرایند و پروسه عاشقی در آن شکل گرفته و ادامه می یابد اما عقلِ و دانشِ حکیم به این کارخانه راه نمی یابد، یعنی عقل نمی تواند به حکمتِ این عاشقی پی برده و بفهمد که اصولأ خداوندی که بی نیاز است و قائم به ذاتِ خود چه نیازی داشته تا این بارِ سنگین را بر دوشِ انسان بگذارد تا گنجِ مخفیِ خود را در زمین توسطِ او آشکار کرده و در تمامیِ صفاتش در انسان متجلی شود، و پرسش هایِ بسیار دیگری که انسان بوسیله عقل و فضلِ خود از پاسخ به آنها عاجز است، در مصراع دوم ادامه می دهد اما چگونه است که حکما و فلاسفه با این فهمِ ضعیفِ خود از هستی می خواهند بوسیله عقلِ جزویِ خود فضولی(اظهارِ فضل و دانش )کرده و در بیانِ عشق فلسفه بافی کنند؟ حافظ در ابیاتِ دیگری نیز همین مضمون را بیان نموده است:
حدیث از مطرب و مِی گو و رازِ دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
ای که از دفترِ عقل آیتِ عشق آموزی/ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست
مشکلِ عشق نه در حوصله دانشِ ماست/حلِ این نکته بدین فکرِ خطا نتوان کرد
مطرب بساز پرده که کس بی اجل نمرد
وان کو نه این ترانه سُراید خطا کند
پسحافظ که اینگونه مباحثِ عقل و عشق را برایِ منظورِ اصلیِ انسان و حضور در جهانِ ماده بی نتیجه و بی تأثیر می داند از یگانه مطربِ عشق یعنی خداوند که از جنسِ شادی و طرب است می خواهد تا پرده موسیقی را عوض کرده و شادتر بنوازد تا ابیاتِ مفید به حالِ انسان از نیِ کِلکِ حافظ تراوش کند، پس انسان که نیازمندِ پاسخ به سئوالاتی از این دست نیست باید اجلش برسد تا بمیرد، یعنی همانطور که برایِ مرگِ جسمانی اجل یا وقت و هنگامه موتِ هر کسی مقرر شده است، برایِ مردن به خویشتنِ توهمی که در آغازِ ورود به این جهان در ذهنِ خود تنیده است، باید اجل و هنگامِ مردن به این خویشتنِ ذهنی نیز فرا رسد تا انسان به آن بمیرد و پس از آن به خویش و اصلِ خداییِ خود زنده شود، عرفا این پروسه را قیامتِ فردیِ انسان نامیده اند، پسحافظ در مصراع دوم ادامه می دهد هر انسانی بر مبنایِ این پرده ای که مطرب می نوازد ترانه خودش را نسُراید، یعنی واردِ قیامتِ فردیِ خود نشود اشتباهِ بزرگی را در زندگیِ خود مرتکب شده و احتمالاً از زیان کاران خواهد بود، در غزلی دیگر میفرماید؛
به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است/ بکُش به غمزه که اینش سزایِ خویشتن است
ما را که دردِ عشق و بلایِ خُمار کُشت
یا وصلِ دوست یا میِ صافی دوا کند
بعد از این قیامتِ فردی ست که حافظ و عاشقان بر مبنایِ پرده ای که مُطربِ ازلی مینوازد ترانه خویش را می سُرایند و پس از رهایی از خویشتنِ ذهنی ست که دردِ عشق و بلایِ خُمار عاشق را می کُشد، یعنی او را بی تاب می کند تا با وصالِ حضرتِ دوست و یا بوسیله میِ صافی و بی غش بیماریِ عشقش مداوا گردد، شرابی که از نیِ بزرگانی همچون حافظ بوسیله چنین غزلهایِ نابی تراوش می کند میِ صافی ست که دوایِ دردِ عاشقان است و در نهایت نیز به وصالِ حضرت دوست می انجامد.
جان رفت در سرِ می و حافظ به عشق سوخت
عیسی دمی کجاست که احیایِ ما کند؟
حافظ در رابطه با اجل و قیامتِ فردی خود می فرماید مُردن کدام است، حافظ که جانش در سرِ مِی رفت و در عشق سوخت و ذوب شد، خویشتنی برجای نمانده و هرچه هست خویش است آیا کافی نیست؟ (به نهایتِ دلدادگی و عاشقی رسید)پساکنون عیسی دمی که باید بر بالینِ او آمده و با نفسِ جادوییِ خود بارِ دیگر او را به عشق زنده کند کجاست و چرا نمی آید؟
بهرام در ۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲:
سلام
ممنون از تمامی دوستان که با نکاتی که اشاره کردن این شعر زیبا رو برای منی که کمتر متوجه میشم قابل فهم تر کردند
من همیشه میام این سایت و قسمت حاشیه ها رو میخونم تا بیشتر متوجه شوم و بسیار فضای خوبی هم در این بخش هست
پیام در ۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸:
بنظرم در مصراع اول بیت ششم، از لحاظ معنی و سازگاری معنوی کلمات، اینگونه متناسب می نماید:
"پای ما لنگ است و منزل بس بعید"
چون "دراز" میتواند صفت راه باشد و نه صفت "منزل".
حال از لحاظ وزن هم آیا چنین است یا خیر، اساتید فن باید اظهانظر فرمایند.
افسانه در ۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲:
درودبرحافظ دوستان عزیز همیشه میخواستم معنی کلمه به کلمه شعرحافظ رابدانم اینکه چه معنی درک میکنیم بسته به حال درونی خودمان داردوبرای همین است که همه جوابشان راازشعرحافظ میگیرندواین همان معجزه کلامی لسان الغیب است بسیارممنونم ابتدا ازسایت گنجوروبعدازاستادان محترم به ویژه جناب رضاساقی سپاس بیکران
م س ل در ۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۱:
بیت ششم مصراع اول باید به
پشت کمان شد قدم تا تو به تیر مژه
اصلاح شود تا وزن آن درست بشه
بابک چندم در ۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:
"سر در وجود من ده "-> در وجود من سَر دِه -> سرازیر کن، روان کن
"نِه" یعنی بنشان، ساکن کن...
سیلاب روان است و سرازیر می شود نه آنکه بنشیند یا ساکن باشد...
غفاری در ۵ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴: