گنجور

حاشیه‌ها

رضاساقی در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۴ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

مردان خدا پرده ی پنداردریدند
پرده ی پندار‌: پرده ی وَهم وگمان، آنها که خود رادرپشت پرده ی تصورات باطل وبی اساس اسیر کرده وهیچ رغبتی به کسب آگاهی،آزادی و تغییر باورهای کهنه ی خودندارند هرگز به سرمنزل مقصودنخواهندرسید.ازمنظرفروغی بسطامی "مردان خدا" کسانی هستند که باشهامت وشجاعت پرده ی اوهام وخرافات وتصورات غلط دربحث خداشناسی را پاره کرده وبه حریم حقیقت، آگاهی وروشندلی گام نهاده اند.
معنی بیت: مردان خدا پرده های خیالات واهی ، توهم و تصورات غلط رابا دلیری ورشادت پاره نموده وخودرا ازنجیرهای باورهای کهنه وپوسیده آزاد ساخته اند یعنی انهابا رهاشدن ازبندجهالت وخرافات به شناخت و درکی صحیح ازخداوند رسیده وبه هرکجاکه می نگرند جز خداوند هیچ چیزدیگرنمی بینند.
مردان خدا درحقیقت همان عاشقان وارسته ای هستندکه خدارادردوردستها ویادرآسمانها نمی جویندبلکه تمام هستی را جلوه ای از ذات مقدس خداوند می شمارندودرتماشای دریا ودشت وصحرا نشانی از قامت رعنای یارمی بینند.
حضرت حافظ نیز خارج شدن از پرده ی پندار راموهبتی بزرگ شمرده ومی فرماید:
اگرازپرده برون شد دل من عیب مکن
شکرایزدکه درنه درپرده ی پنداربماند

هردست که دادند ازآن دست گرفتند
هرنکته که گفتند همان نکته شنیدند
درست است که شاعردرخلق این بیت مثل معروف: "ازهر دست که بدهی ازهمان دست خواهی گرفت" رامدنظرداشته و این مضمون زیبارادربستراین مثل پرورانده است.اما اگر"دست" رابه معنای عضوی از بدن درنظربگیریم باتوجه به اینکه حرف (از)دراول جمله نیامده مانمی توانیم مستقیمامعنای "ازهردست که دادند"رابگیریم. بنابراین بی تردید شاعردراین مصرع معنای دیگر "دست" یعنی "جنس و نوع" رادرنظرگرفته تاضمن برطرف کردن جای خالی حرف "از" دامنه ی معنای مصرع را نیزژرفاووسعت داده باشد.
معنی بیت: هرنوع وهرجنسی(شامل هرچیزی یا هررفتاری چه خوب چه بد) به دیگری دادند یاروا داشتند ، ازهمان نوع رفتارو ازهمان جنسی که دادند دوباره بازپس گرفتند.به عبارت دیگر دنیا بازتاب اندیشه هاو رفتارهای ماست تمام اعمال ورفتار ونیات ماعینا بی هیچ کم وکاستی به خودمان بازمی گردد. همانگونه که دردامنه ی کوه هرکلمه ای رافریادبزنیم طنین آن بانگ وصدا به گوش خودمان بازمی گردد درزندگانی نیز همین اتفاق می افتد هرمطلبی یا نکته ای را بیان می کنیم بازخورد آن را دریافت می کنیم.چنانکه مولانا نیز می فرماید:
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
فعل تو کان زاید ازجان وتنت
همچو فرزندی بگیرد دامنت
پس تراهرغم که پیش آیدزدرد
برکسی تهمت منه برخویش گرد
یک طایفه رابهرمکافات سرشتند
یک سلسله را بهرملاقات گزیدند
مکافات دراینجا به معنای گرفتاری ورنج وسختی کشیدن آمده است.
سلسله: طایفه، قوم، قبیله، دراینجامنظور ازسلسله همان مردان خدا یاخواص شامل پبامبران،امامان واولیا،عارفان وبزرگان دراویش هستند که ازجانب خدابصورت پیوسته و متصل به یکدیگر برای راهنمایی بشریت آمده اند آنها درحقیقت حلقه ی اتصال مخلوقات (عوام)باخالق هستند.
این بیت درراستای شرح چگونگی دایره ی قسمت،جبری بودن سرنوشت وتفکیک طبقات مخلوقات است.
معنی ببت: خواهی نخواهی باید پذیرفت که دراین دنیا قومی(عوام) صرفا به منظور تحمل رنج وگرفتاری خلق شده اند ومتقابلا یک قوم دیگر(خواص،آنها که موردعنایت ویژه ی خداوند هستند)برای دیدارباخداوندوضیافت درجوارحق انتخاب شده اند.آنجاهرتصمیمی برای هرکس وهرقسمتی برای هرقومی درنظرگرفته شد بی هیچ کم وکاستی همان رقم خواهدخورد.
حضرت حافظ نیز باهمین مضمون بیتی زیباوتامل برانگیز دارد:
جام می وخون دل هریک به کسی دادند
دردایره ی قسمت اوضاع چنین باشد
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
فرقه: طایفه، دسته، گروه
زمره: گروه، دسته، جماعت
معنی بیت:دراین دنیا یک دسته گروهی درکاشانه ی خویش رابه روی شادمانی وشادیخواری گشودند وبه خوشگذرانی وعیش ونوش پرداختند. گروه وجماعتی دیگر حسرت داشته های دیگران ونداشته های خودرادرسرپرورانده وانگشت حسرت به دندان گرفتند وخون دل خوردند.
عشرت کنیم ورنه به حسرت کشندمان
روزی که رخت جان به جهان دگرکشیم
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به برشیخ مناجات مریدند
باتوجه به اینکه "پیرخرابات" شیخ مناجات درمقابل هم آمده اند بنظرمیرسد ازمنظر شاعر "شیخ مناجات" زاهدمتشرع ومقید به احکام شریعت وساکن مسجد است ومنظوراز"پیرخرابات" همان پیرمیخانه ورند دل آگاه و وارسته ایست که فارغ ازشریعت در گوشه میکده،مشغول راهنمایی مریدان خویش بر مدار عشق،انسانیت وآزادگیست.
معنی بیت: جماعتی خودراازهرگونه قیدوبندهای دینی ودنیوی خلاص کرده اندبه گرد پیرخرابات جمع شده درس رندی ،آزادگی و وارستگی را تمرین می کنندومست وخراب افتاده اند، جماعتی دیگر زهدو تقوا وپارسایی پیشه کرده ومرید شیخ وزاهدمتشر‌ّع شده اند.
زاهدشراب کوثروحافظ پیاله خواست
تادرمیانه خواسته ی کردگارچیست
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
معنی بیت: دردایره قسمت، دراین جهان خاکی،جمعی از خوش اقبالی بدون تلاش وکو شش به سرمنزل مقصودرسیدند متقابلا جمعی دیگر به رغم آنکه تمام عمر به تلاش وکوشش گذراندندبه مقصدمقصدت رسیدند.
روانشاداستادشهریار دراین باره تعبیر زیبایی دارد:
غُرّه مشو که مَرکب مردان مَرد را
درسنگلاخ بادیه پی ها بریده اند
نومیدنیزمباش که رندان باده نوش
ناگه به یک ترانه به منزل رسیده اند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندندوبسی دام تنیدند
معنی بیت: دردا که درگذرگاه آدم دراین جهان خاکی خطرات بی شماری وجود دارد دامهای زیادی مثل جاه طلبی،ثروت اندوزی ،وسوسه ی نفس،طمع، حرص وآز،شهوت و...درپیش پای آدمی تنیده ودانه های وسوسه انگیزفراوانی پاشیده اندهیچکس درحاشیه ی امنیت قرارندارد.
دل منه بردنیی و اسباب او
زانکه ازوی کس وفاداری ندید
کس عسل بی نیش ازاین دکّان نخورد
کس رُطب بی خار ازاین بستان نچید
همّت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
معنی بیت: ازاراده وعزم جزم پیران پارسا وسحرخیزان پرهیزگار استمدادبجوی؟،ازنفَس گرم و ضمیرروحانی آنها طلب دعاویاری کن ، آنان باآگاهی ازبی وفایی دنیای فانی،انتخاب درستی کرده وعالم باقی وجاودان رابرگزیده اند.
نصیحت گوش کن جانا که ازجان دوست تردارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
زنهار:به هوش باش
معنی بیت: هوشیارباش ازکسانی استمداد ویاری نجوی که خودشان ازحق وحقیقت رویگردان شده وبه باطل پیوسته اند.چشم وگوش آنهابسته وکوروکرشده اندهرگزیک نابینا نمی تواندراهنمای راه وعصاکش دیگری باشد.
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشندمتاعی که خریدند
متاع: اسباب،کالا
معنی بیت: آن هنگام که پرده برافتد وحقیت آشکاروبه ویڙه بر بازارخریدوفروش حاکم گرددنبض بازارازکارمی افتد وهیچکس دیگرنمی توانندکالاهایی راکه برای فروش خریداری کرده بودبه مردم بفروشد.بازارخریدوفروش همواره براساس تبلیغات دروغین استواربوده واغلب فروشندگان کالاهابامکر وفریب وحقّه بازی سعی دارندکالاهای تقلبی وبی کیفیت خودرا باقیمت های بیشتری بفروشندوسودهای کلانی به دست آورند. لیکن چنانکه حقیقت بربازارحاکم گرددتبلیغات وفریبکاری درپیشگاه حقیقت رنگ می بازدو ازبین می رود وبازارتعطیل می شود.
نقدبازارجهان بنگر وآزارجهان
گرشمارانه بس این سودوزیان مارابس
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازه ی هر کس نبریدند
کوتاه نظر‌: کسی که درک درست وکامل ندارد وجزپیش پای خودنتواندببیند.کوته بین وکوته خرد
"سرو بلند‌" استعاره ازمعشوق است.
جامه‌:لباس، دراینجا منظورجامه ی عاشقی ودلدادگیست.
معنی بیت:قامت رعنای معشوق وجاذبه ی فرح انگیز اورا کسی که کوته بین وغافل است نمی تواند درک کند تنها عاشقان راستین وصادق هستندکه قادربه درک این رازهستند جامه ی عاشقی جامه ای نیست که هرکس ازراه رسید آن رابرتن کرده وادعای عاشقی کند این لباس رابه اندازی هرکس نبریده اند این لباس برازنده ی کسانیست که طبعی لطیف وقلبی سرشارازذوق وشوق عاشقانه دارند.عشق موهبتی الهیست که نصیب هرکسی نمی شود.
زاهداَر راه به رندی نبرد معذوراست
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
مرغان نظربازسبک‌سیر فروغی
از دام گه خاک بر افلاک پریدند
مراد از"مرغان نظربازِسبک سیر" همان رندان وعاشقان وارسته ای هستند که دلی عاشق پیشه دارند همواره مشغول نظربازی هستند زیبایی ها وجاذبه های پیرامون خویش رابهترازدیگران درک می کنندوآنهاراجلوه ای ازجمال معشوق ازلی می شمارند.
معنی بیت: ای فروغی آنها که پرده ی پنداردریدند ودرهیج جا جاغیرازخدایاری ندیدند آنهاکه برصف رندانِ نظرباززدندوبامشاهده ی زیباییهای پیرامون خویش به زیباییهای جمال الهی دلالت شدندسبکبار وسبک سیر ازدامگه دنیای خاکی رهاشده و به تماشاگه افلاک پرکشیدند.
تورازکنگره ی عرش می زنندصفیر
ندانمت که دراین دامگه چه افتادست

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲:

واژه آن در اول بیت دوم اگر الآن شود هم معنی و هم وزن زیباتر میشود گرچه معنی آن هم تقریبا معنی الان را میدهد ولی الان آن را بعید و غیر ممکن میسازد مثل حال و هوای کرونایی امروز جهان که هرچه تفقد میکنیم آن خوش خبر را نمی یابیم

بابک چندم در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۵۵:

البته به سهو یا به عمد (توهمات مذهبانه) از قلم شما افتاد...

حامد روشنی راد در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:

سلام.
بیت اول یعنی بدون شراب و رطل گران نمیشه ضربات امواج حوادث زندگی را طاقت آورد حتی اگر کوه باشی.
بیت دوم اولا شو نیست شود درسته. چون راهرو تنها شود. که میگوید تنها خوش است سیر و سلوک در طلب
در جواب یاداشت اکبر

بابک چندم در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۸۶:

کام -> آرزو
بدخواهِ من به آرزوی خود رسد -> برای من بد بیاید ، حال و روزم بد شود

داود در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۸ - مثل زدن در رمیدن کرهٔ اسپ از آب خوردن به سبب شخولیدن سایسان:

ادامه مطلب:صد قضای بد سوی او رو نهاد/اشک ها وچشم ها وخشم ها/ بر سرش ریزد چو آب از مشک ها. و نسخه چاره کار از از دست شیخ اجل گرفتن:کس از دست جور زبانها نرست/اگر خود نمایست وگر حق پرست/رهایی نیابد کس از دست کس/گرفتار را چاره صبر است وبس.پایدار باشیدگنجور عزیز

داود در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۸ - مثل زدن در رمیدن کرهٔ اسپ از آب خوردن به سبب شخولیدن سایسان:

درس دیگری که از مولانا می توان آموخت ثابت قدم بودن در راه خود(بدون تعصب وجزمیت)ودچار تردید وترس وتذبذب نشدن است که :پا نخم گستاخ چون خانه روم / پا نلرزانم نه کورانه روم .اماده بودن برای برخوردن با ناملایمات وبانگ طاعنان وحسودان و..پرداختن هزینه ثابت قدمی خود وانتشار افکار خودوحساس وزود رنج نیودن ووشیع وسر سخت بودن به قول سهراب عزیز وحرف حرف گیران را به پشیزی ندیدن به قول داستا یوفسکی به ادامه دادن ادامه دادن و..و هر که داد او حسن خود را در مزاد/بازاز زبان مولانا:

خسرو در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶:

در بیت
لب سرخ رودابه پرخنده کرد
رخان معصفر سوی بنده کرد
واژه معصفر به معنی زرد است

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵:

نقدها را بُوَد آیا که عیاری گیرند

تا همه صومعه داران پیِ کاری گیرند

نقد یا سکه رایج  سرمایه و دستمایه صومعه دارانِ هر دین و مسلکی ست تا بدان وسیله به بازارِ باورهایِ خود رونق بخشیده و کسب و کارِ خود را توسعه داده،‌ مخاطبانِ بیشتری را برای اظهارِ خود و باورهایِ خود جذب کنند، حافظ می‌فرماید آیا می‌شود اندیشمندان عیارِ این نقد را که باورهایِ آمیخته به جعلیات و خرافات است محکی بزنند و عیارش را معین و مشخص کنند؟ که در اینصورت بدونِ شک تقلبی بودنِ این سکه های زر نما اثبات می شود و چون فریب خوردگان به جعلی بودنِ این باورها پی‌ ببرند، صومعه ها را ترک و صومعه داران نیز بناچار در و دکانِ خود را تخته می کنند، و ایده آلش این است که همگی کارِ اصلیِ انسان در این جهان را پیگیری و به آن بپردازند. کارِ حقیقی از نظرِ عارفان کارِ معنوی در جهتِ زنده شدنِ انسان به عشق در این جهان است که مقدم بر سایرِ کارهایِ بیرونی می باشد.

مصلحت دیدِ من آن است که یاران همه کار

بِگُذارند و خَمِ طُرًه یاری گیرند

حافظ در ادامه می‌فرماید بر مبنایِ بینش و جهان‌بینی که بدست آورده، تشخیص می دهد به صلاحِ همه یاران است که هر کاری که دارند را رها کرده و به عاشقی پرداخته و خَمِ طُرًه یاری را بگیرند، یاران انسانهایی هستند که ندایِ ارجعی را شنیده و میلِ بازگشت به اصل خود را دارند اما راه را نمی دانند و در نتیجه گرفتارِ صومعه ها شده اند، طُرًه یا زُلف بخشی از رخسار را می‌پوشاند که بر  جذابیت و زیباییِ زیبارویان می‌افزاید و همچنین عاشق را مشتاق تر به دیدارِ قرصِ کاملِ رُخِ معشوق می کند، در دست گرفتنِ طُرًه کنایه از ثبات و پایداری در راهِ عاشقی می باشد.

خوش گرفتند حریفان سرِ زُلفِ ساقی

گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند

حریفان همان یارانی هستند که موفق به گرفتنِ خمِ طره یار شدند و حافظ می‌فرماید چه خوش و زیبا به این کارِ عاشقی پرداختند، آفرین، اما در مصراع دوم از خواب و بازی هایی که روزگار برایِ آنان تدارک دیده است ابرازِ نگرانی کرده و هشدار می دهد که گمان مَبَرَند فلک راحتشان گذاشته و اجازه می دهد با قرار و آرامش به کارِ عاشقیِ خود ادامه دهند.

قُوًَتِ بازویِ پرهیز به خوبان مفروش

که در این خیل حصاری به سواری گیرند

حافظ می‌فرماید یکی از ترفندهایِ فلک پرهیز است، یعنی به عاشقِ سالک القاء می کند که بر خود سخت گرفته و خود را از مواهب و لذاتِ دنیوی محروم کند به گمانِ اینکه پرهیز می تواند او را به خدا نزدیک و راه را بر او هموارتر کند، بر مبنایِ همین نگرش است که او زاهدانه قدرتِ خود در امساک و پرهیز از بدیهی ترین نیازهایِ انسان را به رُخِ خوبان و عارفانی همچون مولانا و حافظ کشیده و به آنان می فروشند، یعنی از زُهدِ خود قصدِ نوشیدنِ شرابِ تایید دارند، در تذکرة الاولیای عطار نیشابوری می خوانیم سالکانِ زاهدی همچون مالکِ دینار ازدواج و حتی تناولِ خرما را بر خود حرام کرده، ماه هایِ متوالی را به روزه داری و ریاضت می‌پرداختند، از نگاهِ حافظ این‌چنین زُهد و پرهیزکاری ها هیچ کمکی به زنده شدن انسان به عشق نخواهد کرد، در مصراع دوم دلیل آورده، می‌فرماید در این خیل یا طایفه زاهدان که گمان می برند بوسیله زُهد و ریاضت و محروم کردنِ خود از مواهبِ دنیوی می توانند حصاری از تقوی در اطرافِ خود کشیده و از گزند رسانیدنِ روزگار به راه و سلوکِ خود در امان باشند سخت در اشتباهند زیرا امکانِ فتحِ چنین قلعه ای بوسیله تنها یکی از سوارانِ روزگار امکان پذیر است، شاید نمونه بارزِ آن شیخِ صنعان باشد که دژِ مستحکمِ زُهدش توسطِ رؤیای آن سوارِ زیبارویِ ترسا فتح شد، همچنین داستانِ برصیصای عابد و مستجاب الدعوه نیز گواهی دیگر از تسخیرِ حصارِ تقوی و زُهد توسطِ تنها یک سوار می باشد، امروزه نیز نه داستان، بلکه وقایعی حقیقی وعینی از این دست را بسیار می‌شنویم یا می بینیم.

یا رب این بچه تُرکان چه دلیرند به خون

که به تیرِ مُژه، هر لحظه شکاری گیرند

تُرک تمثیلِ زیبارویی و در اینجا خداوند یا زندگی ست و بچه تُرکان عواملی هستند که قضا و کن فکان الهی را اجرا می کنند، پس‌ حافظ در ادامه بیت قبل بهرمندی از لذات و نعمتهایِ خدادادی در این جهان را مشروط به عدمِ تعلقِ خاطر به آن نعمت می داند، یعنی به محضِ اینکه آن چیز در مرکزیتِ توجهِ انسان قرار گیرد و ذهن آنرا رها نکند و  بود یا نبودش اولویت و اهمیت داشته باشد زندگی بوسیله تیرِ مژگانِ آن تُرک بچگان، آن‌را هدف قرار داده و موجبِ ناکامیِ انسان در لذتِ حقیقی از آن نعمت می گردد، حافظ می فرماید زندگی هر لحظه در کارِ شکارِ این دلبستگی و هم هویت شدگی ها می‌باشد و در این کارِ خون ریزی بسیار بی باک و دلیر است، در این شکار هیچ چیزی که انسان قصدِ نوشیدنِ شراب از آن را داشته باشد مستثنا نیست و اگر عابد یا زاهدی بخواهد از زهد و تقوا و باورهایِ خود اعتبار کسب نموده و شراب نوشیده یا کراماتی کسب کند تا به مردم بفروشد، تُرک بچگان در هدف قرار دادنِ آن باور نیز درنگ نخواهند نمود و روزی حصار و دژِ زاهد را به سواری فتح خواهند نمود.

رقص بر شعرِ تر و ناله نِی خوش باشد

خاصه رقصی که در آن دستِ نگاری باشد

شعرِ تر شعری ست که همانندِ شعرِ حافظ آبِ زندگانی در آن جریان دارد و شنونده از آن سیراب می گردد، چنین شعری مخاطب را به درجه ای از نشاط و شعفِ حقیقی می رساند که با ریتمِ آن شعر که ریتم و آهنگِ زندگی ست به رقص می آوَرَد، ناله نِی همان نوایِ زندگی یا خداوند است که از طریقِ نِیِ شکر افشانِ بزرگانی همچون فردوسی و سعدی و حافظ و مولانا پیغامهایِ خود را به زیباترین شکل به عاشقانش میرساند، پس‌حافظ راهکارِ جایگزینِ زُهد و ریاضت را که حصاری رسوخ ناپذیر برایِ عاشقان ایجاد می کند موزون کردنِ خود با ریتم و آهنگِ شادی بخشی می داند که برآمده از جانبِ زندگی و از طریقِ نی و کلامِ بزرگان است، این رقص وقتی خاص تر  و کاملتر می شود که دستِ نگار یا اصلِ خداییِ عشق در کار و یا در دستانِ عاشق باشد، یعنی وصل و دست در دستِ زندگی داشتن.

حافظ ابنایِ زمان را غمِ مسکینان نیست

زین میان گر بتوان بِه که کناری گیرند

ابنایِ زمان کسانی هستند که در گذشته و آینده بسر می برند، مسکینان عاشقانی هستن که به مرتبه فقر رسید اند و غمی جز زنده شدن به عشق در سر ندارند، پس‌حافظ می‌فرماید ابنایِ زمان فارغ از غمِ عشق هستند، اما آنان نیز بهتر است در میانه آینده و گذشته،‌ یعنی در لحظه زنده زندگی کنارِ یاری را بدست آورند، یا خمِ طُرًِه یاری گیرند.

 

 

محمد در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۱:

مثلثه

پریا در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳:

اگه میشه لطفا ترجمه رو بذارید
و اینکه یه سوال ابیات ایشون هیچ کدوم فارسی و عربی با هم نیست؟

nabavar در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۰۱:

گرامی عرفان
درخت نهله بارش خون دل بی
نهله از ناهل گرفته شده و به مانای تشنه و بدون آبیاری ست
درختی که آب بش نرسیده

nabavar در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۸۶:

گرامی افسرده
ترسم که شود به کام ، بدخواه از من
می ترسم که بد خواهِ من ، شاد شود

حسین قزوینی در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۱۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۵۵:

ابنا بشر همه در توهمیم واز آنچه که بوده هست و خواهد شد و چرایی آن هیچ نمیدانیم ونمی توانیم هم بدانیم فلذا آنچه که فکر میکنیم میدانیم همه بر اساس وهم و توهمات است منتها تفاوت در سطح و نوع توهمات است : (توهمات جاهلانه )، (توهمات ابلهانه )، (توهمات جاعلانه )، (توهمات عالمانه) و حتی( توهمات عارفانه )! الا من رحم ربی والسلام

حسین قزوینی در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۰۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۵۵:

ابنا بشر همه در توهم است و از آنچه هست ( هیچ )نمی داند و نمی تواند که بداند و آنچه که فکر میکند میداند همه بر اساس وهم وتوهمند به عبارتی (همه در توهمیم ) منتها تفاوت در نوع وسطح توهمات است : توهمات جاهلانه . توهمات جاعلانه . توهمات احمقانه . توهمات عالمانه و حتی توهمات عارفانه الا من رحم ربی والسلام

۸ در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۲۶ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۱ - در بیان آنکه هر یک از جمال و عشق مرغیست از آشیان وحدت پریده و بر شاخسار مظاهر کثرت آرمیده اگر نوای عزت معشوقیست از آنجاست و اگر ناله محنت عاشقیست هم از آنجاست:

روفیا
هلا! تا نغلتی ناگه نگویی!!
که از ما عاشقی وزوی نکویی
خمش!! کاین قصه پایانی ندارد
...همان بهتر که هم در عشق پیچیم
که بی این گفتگو هیچیم!! هیچیم!

بی نام در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۳ - مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد:

شرح و تفسیر بیت 1339
چونکه خرگوش از رهایی شاد گشت / سوی نخچیران ، دوان شد تا به دست
همینکه خرگوش از ستم شیر رهایی یافت . شادمان شد و دوان دوان به سوی نخچیران دشت رفت .
شرح و تفسیر بیت 1340
شیر را چون دید در چه ، کشته زار / چرخ می زد شادمان تا مرغزار
همینکه خرگوش دید که شیر در چاه با خواری و زاری کشته شد . تا مرغزار ، چرخان و رقصان می رفت .
شرح و تفسیر بیت 1341
دست می زد ، چون رهید از دست مرگ / سبز و رقصان در هوا ، چون شاخ و برگ
خرگوش چون از چنگال مرگ آور شیر رهایی یافت . دست افشانی و شادمانی می کرد و مدام می رقصید درست مانند شاخ و برگی که در هوا به جنبش و تکان می آید .
شرح و تفسیر بیت 1342
شاخ و برگ از حبس خاک آزاد شد / سر برآورد و حریف باد شد
همینک شاخ و برگ از زندان خاک ، رهید و سر از نقاب خاک بیرون آورد . مصاحب و دمساز باد و نسیم می گردد .
شرح و تفسیر بیت 1343
برگ ها چون شاخ را بشکافتند / تا به بالای درخت ، اشتافتند
همینکه برگ ها ، شکم شاخه ها را بشکافند و از آن زاده شوند . تا فراز درخت می روند .
شرح و تفسیر بیت 1344
با زبان شطاه شکر خدا / می سراید هر بر و برگی ، جدا
هر شاخه و برگی با زبانی جداگانه خدا را سپاس می گزارند . [ شطا به معنی شاخه ترد و نازک و کوچک است و به شاخه و جوانه هایی گویند که برای اولین بار از زمین یا از شاخه می رویند . شطا لفظی قرآنی است . به توضیح بیت بعدی مراجعه شود ]
شرح و تفسیر بیت 1345
که بپرور اصل ما را ذولعطا / تا درخت ، استغلظ آمد و استوی
آن خداوند صاحب احسان و دارنده بخشش ما را در آغاز حالمان پرورش داد تا آنکه ریشه وجود ما استوار و ستبر شد و به صورت درختی تناور در آمد و روی شاخه خود راست ایستاد . [ اشارت است به آیه 29 سوره فتح ” همچون دانه ای است که چون نخست سر از خاک برآرد . شاخای ترد و نازک باشد پس از آن قوت گیرد تا آنکه ستبر و نیرومند گردد و بر ساق خود راست و استوار ایستد که دهقانان را از نظاره آن به تحسین و حیرت آرد ” . این آیه شریف اشارت دارد به نهضت پیامبر (ص) و احوال یاران گزین آن حضرت که در آغاز دوران بعثت ناتوان و ضربه پذیر بودند ولی رفته رفته استوار و نیرومند شدند . مولانا از این آیه شریف و رخداد تاریخی نتیجه می گیرد که هر کس روح و روانش از قفس تن و زندان جسم برهد به کمال رسد . ]
شرح و تفسیر بیت 1346
جان های بسته اندر آب و گل / چون رهند از آب و گل ها ، شاد دل
جان هایی که در زندان آب و گل هستند . همینکه از آب و گل و جسمانیت برهند . شادمان و دلشاد شوند .
شرح و تفسیر بیت 1347
در هوای عشق حق ، رقصان شوند / همچو قرص بدر ، بی نقصان شوند
جان هایی که در هوای عشق حق تعالی می رقصند . مانند ماه کامل هستند و هیچ کاستی و نقصانی ندارند .
– یکی از آداب صوفیان ، سماع است . سماع در لغت به معنی شنیدن است اما در اصطلاح صوفیان ، عبارت است از خواندن آواز و ترانه عرفانی توسط یک یا جند نفر قوال و شنیدن و تواجد کردن دیگر حضار در مجالس ذکر جلی . گاه نیز این اشعار و ترانه ها دست جمعی خوانده می شود و معمولا با دف و نی و تنبور و رباب همراهی می گردد . از آنجا که مولانا و بسیاری از صوفیه عشق را جاری و ساری در تمام کائنات می دانند و حرکت جهان را نیز بر اساس حب و عشق به کمال تفسیر می کنند . سماع را نیز رمزی از حرکت کمالی انسان می شمرند .
صوفیه بخصوص مولانا عقیده دارند که رقص و سماع از گردش ستارگان و کهکشان ها گرفته شده است البته این نظر مبتنی آراء فیثاغورث حکیم است . بنابراین سماع هماهنگی انسان است با حرکت کلیه موجودات جهان . بطور کلی صوفیه در باب سماع ، آرایی مختلف دارند . جمعی با آن مخالفند و جمعی موافق . مولانا از موافقان رقص و سماع است . موافقان سماع در اهمیت آن گویند : سماع سبب جمعیت حالِ سالکان است . و باز گفته اند که سماع ، آرام دل عاشقان و سُرورِ سینه صادقان و غذای جانِ سایران و دوای دردِ سالکان است . ( لب لباب مثنوی ، ص 343 ) . شمس تبریزی گوید : این تجلی و رویت خدا ، مردان خدا را در سماع ، بیشتر باشد .
مولانا به سماع سخت علاقمند بود و در هر زمان و مکانی سماع برپا می کرد . آورده اند که « روزی مولانا از حوالی بازار زرکوبان می گذشت که صدای ضربات چکش زرکوبان را شنید و شوری عجیب بر او غالب شد و ناگاه به چرخ درآمد . صلاح الدین زرکوب به شاگردان دکانش اشارت کرد که لحظه ای ایست نکنند و دست از ضرب برندارند تا مولانا خود از سماع فارغ شود . گفته اند که مولانا از وقت نماز ظهر تا نماز عصر متصلا در سماع بود . (مناقب العارفین ، ج 1 ، ص 429) »
البته اهلِ تحقیق و یقین و پختگان طریق ، سماع را برای هر کسی تجویز نکرده اند . از اینرو امام محمد غزالی ، سماع را به سه قسم تقسیم کرده اند . قسم اول و دوم آنرا که غفلت می زاید و اوصاف ذمیمه پدید می آورد . مردود می شمرد و تنها قسم سوم را روا می داند . قسم سوم آنکه در وی صفتی محمود باشد که سماع آن را قوت دهد . ( کیمیای سعادت ، ج 1 ، ص 373 ) و همو گوید : بدانکه سماع اولِ کار است و آن در دل ، حالتی پیدا آرد که آن را وجد گویند . ( احیاءالعلوم ، ج 1 ، ص 266 ) . از اینروست که امام قشیری گوید : سماع حلال نیست مگر کسی را که نَفسِ وی مُرده باشد . ( ترجمه رساله قشیریه ، ص 102 )
بدین ترتیب اگر مولانا سماع را مقبول و محبوب شمرده از آنروست که وی مرحله خامی و پختگی را پشتِ سر نهاده بود و به مرحله سوختگی درآمده بود و سالیانی مدید بر طریق ریاضت و تهذیب و تکمیل نَفس سلوک کرده بود و به قول خودش « روشنایی صبح دمیده بود که شمع را کُشت » و الّا سماع بدین معنی نیست که اهل غفلت و بطالت ، کار پاکان را قیاس از خود بگیرند .
شرح و تفسیر بیت 1348
جسمشان رقصان و جانها ، خود مپرس / وآنکه گرد جان ، از آنها خود مپرس
جسم سماع کنندگان حقیقی ، در حال رقص است ولی از جانشان سوال مکن که حقیقت اوصاف و احوال درونی جان ایشان در بیان نمی گنجد .
شرح و تفسیر بیت 1349
شیر را خرگوش در زندان نشاند / ننگ شیری کو ز خرگوشی بماند
خرگوش شیر را به زندان افکند . ننگ بر آن شیری باد که به دست یک خرگوش به بند افتد .
شرح و تفسیر بیت 1350
در چنان ننگی و آنگه این عجب / فخر دین خواهد که گویندش لقب
شگفتا که با وجود آن همه عیب و ننگی که بر او وارد شد . می خواهد لقب فخرالدین را نیز بدو دهند .
شرح و تفسیر بیت 1351
ای تو شیری در تک این چاه ، فرد / نفس چون خرگوش ، خونت ریخت و خورد
در اینجا مولانا به نحو ارشاد به انسان خطاب می آورد . که آن شیر شکست خورده تمثیل تو و نقد حال توست که در ژرفای چاه ظلمانی تن و نفسانیات ، تنها حبس شده ای و خرگوش تمثیل نفس اماره توست که ترا فریب داد و خونت را ریخت و تباه کرد .
شرح و تفسیر بیت 1352
نفس خرگوشت به صحرا ، در چرا / تو به قعر این چه چون و چرا
نفس اماره تو همچون خرگوش در صحرای امیال و شهوات دنیوی می چرد . در حالیکه تو هنوز در چاه تاریک قیل و قال و بحث و جدل مانده ای . یعنی ای که ره افسانه زده ای . نفس تو عنان گسیخته است و تو از آن غافلی و دل به الفاظ پر طمطراق خوش کرده ای .
شرح و تفسیر بیت 1353
سوی نخچیران دوید آن شیر گیر / کابشروا یا قوم اذ جاء البشیر
آن خرگوش شیر شکار به سوی نخچیران دوید و گفت : مژده بادا که مژده دهنده بیامد . [ مصراع دوم ترکیب یافته از عبارات قرآنی است . بدین ترتیب که ابشروا به معنی “مژده دهید” از آیه 30 سوره فصلت است و یا قوم نیز در قرآن فروان آمده است و جاء البشیر به معنی “مژده دهنده بیامد” از آیه 96 سوره یوسف اخذ شده است . ]
شرح و تفسیر بیت 1354
مژده مژده ، ای گروه عیش ساز / کان سگ دوزخ ، به دوزخ رفت باز
ای گروهی که به عیش و عشرت سرگرم شده اید . مژده باد بر شما که آن سگ دوزخی ، دوباره به دوزخ رفت .
شرح و تفسیر بیت 1355
مژده مژده ، کان عدو جانها / کند قهر خالقش ، دندانها
مژده مژده که قهر خدای متعال ، دندان آن دشمن جانها را از ریشه برکند .
شرح و تفسیر بیت 1356
آنکه از پنجه بسی سرها بکوفت / همچو خس ، جاروب مرگش هم بروفت
آن شیری که با پنجه های مرگبارش ، بسیاری را سرکوب کرد . اینک ، جاروب مرگ ، او را مانند خس و خاشاک از عرصه زندگی برداشته است .

نیلی در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۲) حکایت علوی وعالم ومخنّث که در روم اسیر شدند:

سلام در مصرع امان ندهیم بل ککنون بریزیم "ککنون"یعنی چی؟منظور همون بلکه اکنون یا کنون بریزیم هستش؟

حامد زرین قلمی در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۴۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳ - با روح صبا:

وای بر من که تو /هم/ خوابِ شب دوش شدی
صحیح می باشد

کیومرث در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۷ - آمدن رسول روم تا امیرالمؤمنین عمر رضی‌الله عنه و دیدن او کرامات عمر را رضی‌الله عنه:

گر نبینی این جهان معدوم نیست
عیب جز ز انگشت نفس شوم نیست
تو ز چشم انگشت را بر دار هین
وانگهانی هرچه می‌خواهی ببین
درین جا به اندیشه من مراد از انگِشت همان سیاهی است. اینجا انگِشت شاید باشد نه انگُشت. در افغانستان/خراسان ، تاجیکستان هنوز هم به زغال انگشت میگویند.

۱
۱۹۸۳
۱۹۸۴
۱۹۸۵
۱۹۸۶
۱۹۸۷
۵۴۵۸