گنجور

حاشیه‌ها

nabavar در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

باز هم به محاق سانسور رفت

سینا محمدیان در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:

عرض سلام و خسته نباشید خدمت اعضای محترم.

آیینه در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۱:

ما در ره عشق تو اسیران بلاییم زیاد شبیه به سبک مولانا نیست و کسی که مثنوی و دیوان شمس را خوانده باشد احتمالا متوجه تفاوت سبک میشود.

.. در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۸:

به باد عشق تو زردیم
هم بدان سبزیم..

وحید محمدپور کاریزکی در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اورمزد نرسی » پادشاهی اورمزد نرسی:

بیت "هراسان بود مردم سخت کار/ که او را نباشد کسی دوست دار"، یادآور حدیثی است که میگوید: مومن آسان گیر و نرم خو است.

۸ در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۹:

بابک و همایون،
ایرانیان نادیده را باور ندارند، و شنیده را تا نیازمایند.

nabavar در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

چشمانت سلامت

.. در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۹:

همه اوها از او بویی..

سیروس در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۰:

تفسیر اشعار مولوی در حد گزارش استعاره های گنجانده شده در غزل یا اشاراتی که به موضوعی تاریخی دلالت میکند لازم و کافی است وگرنه خود ایشان میفرماید هر کسی از ظن خود شد یار من
برداشت هر کس از غزل مربوط بخود اوست و نیاز به تفسیر ندارد.فکر میکنم هر دانشمندی سعی در تفسیر این غزلها داشته و انجام داده شکست خورده و از جانب دیگر مفسران محکوم شده

یوسف در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۴:

نامجو هم در آلبوم دماوند این شعر رو خونده اونم گوش کنید هین کژ و راست

بابک چندم در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

چشم،
نشسته ام و تِکون نمی خورم...

فرهاد در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

بنظرم دست مریزاد یعنی اینکه چیزی از دستت نریزد ،چیزی از دست ندهی،داغ دوری و فراق نبینی

سید در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱ - خمار انتظار:

شهریارا تو به شمشیر زبان در همه آفاق
به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی

رضا در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۰ - ماخذهٔ یوسف صدیق صلوات‌الله علیه به حبس بضع سنین به سبب یاری خواستن از غیر حق و گفتن اذکرنی عند ربک مع تقریره:

سلام دوستان سعی کنید اولویت خواندن شعر حصرت مولانا را همانچه هست بگذارید شادی و مستی نتیجه سجود است پس مسجد صحیح است

nabavar در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

گرامی بابک
این بازبینی گنجور هم جان به لبم کرد
باش تا مجوز صادر شود

علی رضا صادقی در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۰ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۳۴ - شوخ‌چشم پاریسی:

«صحبت کردن» را باید، بدون قید جنس زن یا مرد، به معنی آمیزش جنسی گرفت و انصاف داد که، نسبت به بعضی زبان‌های دیگر، بر زبان فارسی بار جنسیتی سبک‌تر سایه افکنده است.
حال که صحبت از صحبت در میان است، حیف است ذکر شعر شیطنت‌آمیزی از ملک‌الشعرا بهار به میان آورده نشود. بهار در این شعر کلمۀ «صحبت» را نیاورده، اما مترادف آن، یعنی «گفتگو» را به کار برده و با آن ایهامی نادر ساخته است که برای درک آن باید کل فضای شنگ و شوخ شعر را پیش چشم تصویر کرد. این قطعۀ هشت بیتی با نام «شوخ‌چشم پاریسی» در دیوان بهار آمده است:
دیشب آن شوخ‌چشم پاریسی
رقص را پایۀ نکو برداشت
گاه دستی به اشتها افشاند
گاه پایی به آرزو برداشت
قصه کوته، حجاب عفت را
ماهرانه ز پشت و رو برداشت
ناگهان پای نازکش لغزید
بر زمین خورد و های و هو برداشت
دل ز جا جست و همچو گل ز زمین
بدن نازنین او برداشت
دل مسکین ز بیم زحمت یار
گفتگو کرد و جستجو برداشت
یار دستی کشید در بن ناف
پرده از روی گفتگو برداشت
گفتم ای دوست حقه‌ات بشکست
گفت نشکست لیک مو برداشت
از قرار، راوی به تماشای رقص رقصنده‌ای فرنگی رفته است. رقصنده، پس از مدتی دست‌افشانی و پایکوبی، برهنه می‌شود و حجاب عفت را از پشت و رو برمی‌دارد. در همان حال، پایش می‌لغزد، زمین می‌خورد و راوی به کمک او می‌شتابد تا بدن او را چون گلی از زمین بردارد. در حین آنکه راوی پیش خود دچار چه‌کنم، چه‌نکنم است رقصنده قال قضیه را می‌کند و بی‌معطلی دست در بن ناف می‌برد و همان یک لا لتۀ ناقابل را هم می‌کند و خلاص! ظاهراً آن به تعبیر ایرج‌میرزا «کوه نورِ در پشت آن دریای نور» مو برداشته، یعنی خطی ظریف از میان آن گذشته است.
حلاوت کلام بهار، دورمان نبرد. بهار «گفتگو» را به دو معنی گرفته است: یکی قال و مقال، و دیگر صحبتگاه زن. به این ترتیب از گفتگو کردن، صحبت کردن را و از آن آمیزش جنسی را مراد داشته است.
خداوند روح ملک‌الشعرا را قرین رحمت گرداند و از سر گناهانش بگذرد! نیز از سر گناه آن شوخ‌چشم که احتمالاً بهار در ایام اقامت در سوییس و با آن حال خراب مسلول (در همان سال‌ها سفری هم به پاریس داشته) به دیدارش شرفیاب شده بوده! آری، چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار.
استغفرالله ربی و اتوب الیه. سایه اقتصادی نیا
 پیوند به وبگاه بیرونی

مسعود در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۰ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱:

با بندگران فرو نشانده است مرا

همایون در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۹:

درود بابک عزیز که به فرهنگ شکوهمند ایران پیوسته ای و پیوندی فرخنده داری
جلال دین عزیز براستی فرهنگی یگانه و ویژه دارد
هرچند او پهلوان است و پهلوان با تمام وجود با زادبوم و سرزمین پیوند دارد اما او از تبار نوروز است و همواره نوشدن را تجربه می کند و به گنج هستی پیوسته است و پیوندی فرخنده دارد
او به تنهایی در برابر تمامی هستی ایستاده است
او رستم دیگری است از تبار دلدادگی و دلداری
او دل همه انسان هاست چرا که دل او بی بهره نیست و بهره خود را از هستی برده است و دل جاوید دارد تنها دل است که آنچه بدست می آورد قابل بازستاندن و نابود شدن نیست
نه آن بی بهره دل دارم که از دلدار بگریزم

م رشیدی در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۷ - در تفسیر قول مصطفی علیه‌السلام لا بد من قرین یدفن معک و هو حی و تدفن معه و انت میت ان کان کریما اکرمک و ان کان لیما اسلمک و ذلک القرین عملک فاصلحه ما استطعت صدق رسول‌الله:

باسلام
بیت 14
دانش انواراست درجان رجال
نی ز راه دفتر و نی قیل و قال
از قلم افتاده است

بابک چندم در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۲۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:

دکی،
تازه داشتم گرم می شدم...

۱
۱۹۴۴
۱۹۴۵
۱۹۴۶
۱۹۴۷
۱۹۴۸
۵۴۳۱