گنجور

حاشیه‌ها

khalil moetamed در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۷، ساعت ۲۰:۰۰ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۱ - دل دادن مجنون، سگی را که در کوی دلدار دیده بود، و بازوی خون را طوق گردن او ساختن، و تن استخوان شده را گزند دهان و مزد دندان او کردن و به زبان چربش نواختن:

بخش 21 بیت های :
1- افتاب >>>>> آفتاب
3- تفسیده >>>> تفتیده
19- باستین >>> با ستین ( با آستین )
37- دران >>>> در آن
46- هرکز >>> هر کز
53- ان >>>> آن
60- زان >>> ز آن
---
پاسخ: تفسیده به نظر درست می‏رسد، «باستین» با «به آستین» جایگزین شد. در باقی موارد مطابق فرموده عمل شد.

khalil moetamed در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۷، ساعت ۱۹:۴۶ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۰ - عزیمت دوستان جانی سوی مجنون، و او را از دیو لاخ کوه، به افسون، در حلقهٔ مردمان در آوردن، و سایه گرفتن آواز درختان سایه‌دار، و چون باد سوی باغ دویدن، و آهنگ مرغان باغ کردن، و با بلبل گلبانگ زدن:

بخش 20 بیت های :
47- برشد >>>>> بر شد
49- ان >>>>> آن
54- کازار >>>> که آزار
56- بنشید >>>> بشنید؟
---
پاسخ: با تشکر، مورد آخر احتمالاً «به نشید» باشد. موارد اول و دوم مطابق فرموده جایگزین شد.

دکتر محمود جوادی در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۷، ساعت ۱۵:۲۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:

با درود گرم و صمیمانه ! به باور من اگر به جای کلمه ی حسن . علم نوشته می شد شایسته تر بود

سید شکیب در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۷، ساعت ۱۳:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

فقط در بیت سوم در مصراع اول فکر کنم امید یک واو اضافه دارد ممنون
---
پاسخ: «امید» به صورت «اومید» هم در متون قدیمی آمده است و می‏تواند درست باشد.

مهرداد در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۷، ساعت ۱۳:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

در بیت اول نوشته شده :
دلم رمیده لوی وشیست
در حالی که در لغتنامه دهخدا در توضیح ترکیب لولی وش این بیت این گونه نوشته شده:
دلم ربوده لولی وشی ست
---
پاسخ: تصحیح قزوینی-غنی همین است (رمیده) و بدل هم برایش نیاورده.

Z. Raissi در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۹ اسفند ۱۳۸۷، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱:

ایا در بیت بیستم واژه بنداز نباید بینداز باشد؟؟
با سپاس،
ز. رییسی
---
پاسخ: با تشکر، مطابق نظر شما «بنداز» با «بینداز» جایگزین شد.

حمیدرضا لبافان در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:

سلام
به نظر، در بیت اول «نیالوده ام» از نظر وزنی صحیح تر است.
سربلند باشید.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

محمد در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۷:

بیت سوم عاشا فی بدن درست است یعنی چه کسی دو روح رادیده است که در یک بدن زندگی کنند
---
پاسخ: مطابق فرموده «عاشقا» با «عاشا» جایگزین شد.

آرش در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۷، ساعت ۱۹:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:

بیت آخر رو من جایی به این شکل زیر هم دیدم. اما نمی‌دونم از چه نسخه‌ایه :
سعدی آن به که نباشد اگر او را نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم

ماهرو در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷، ساعت ۱۸:۳۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۰:

با درود
در بیت هفت مصرع دوم فکر میکنم دختر رز درست است که دختر زر نوشته شده است .
و با تشکر از زحمات شما
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

زهرا سادات در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳ - برهان قاطع در حدوث آفرینش:

خیلی طولانی است بهتز است که با زبان عامیانه نوشته شود

khakham در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۴:

یک چند ز استادی خود شاد شدیم
---
پاسخ: نسخه‏ی تصحیحی محمدعلی فروغی و قاسم غنی همین است: «به»

khalil moetamed در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۷، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۹ - جواب نبشتن مجنون مرفوع القلم، از سیاهی آب ناک دیده، جراحت نامه لیلی را، و ریشهای سربسته از نوک قلم خاریدن، و خون سوخته بر ورق چکانیدن، و دهانه جراحت را به کاغذ لیلی بستن:

بخش 19 بیت های :
2- ده ی >>> ده
4- کاین >>> که این
17- بران >>> بر آن
47- ت ابستد؟
---
پاسخ: غیر از «کاین» باقی موارد مطابق فرموده جایگزین شد.

شکوهی در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۷، ساعت ۰۴:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:

واژه اضطرلاب در مصرع زیر درست شود:
عشق اصطرلاب اسرار خداست
---
پاسخ: مشکل چیست؟ به نظر درست می‏رسد.

مهدی پورابراهیم در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۷، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۲:

بسیاری از نقدها به انتقام شبیه ترند تا انتقاد
به سیم قلب یوسف را نمی‌گیرند از اخوان
من انصاف از خریداران درین بازار می‌خواهم صائب تبریزی
نقدو انتقاد، حقی است عمومی و همگانی اما در انتقاد شرط هایی لازم است که عدم رعایت آن نه تنها موجب تکامل و سازندگی نمی شود چه بسا تخریب و یاس و دلسردی و رکود نیز در پی خواهد داشت
انتقاد سالم یعنی : (( ارج نهادن به کار مثبت دیگران و یادآوری رواها و نارواها در کنار هم .وجهه دیگران را خراب کردن و دامن زدن به بدبینیها و پدیدآوردن جوّ بدبینی را نمی توان و نباید با نقد و انتقاد یکی دانست; زیرا عیب گرفتن آسان است، ولی بیان عیب به گونه ای و زبانی که به اصلاح صاحب عیب بینجامد، کاری است بزرگ و دشوار )) ( فرهنگ نقد )
رسانه های خبری در کنار خبر درگذشت «منوچهر احترامی» طنز نویسی که در ادبیات کودک و نوجوان نیز فعالیت بود از زبان وی به نکته ای اشاره کردند که واقعیتی است دردناک .
«منوچهر احترامی» یک روز پیش از درگذشتش،نقد را شلیک به نویسنده توصیف کرد و افزود: منتقدان تنها معایب کار را می‌بینند و به نویسنده شلیک می‌کنند، معیار و میزان نقد آنها نیز نه ایرانی است و نه بومی بنابراین طبیعی است که این قبیل نقدها نمی‌توانند مفید باشند و نویسنده را به سوی خلق آثار بهتر سوق دهند.
انصاف نیست آیه‌ی رحمت شود عذاب
چینی که حق زلف بود بر جبین مزن صائب تبریزی
پیوند به وبگاه بیرونی/

ناشناس در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۷، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۴ - فِی التَّأَسُّفِ وَ النّدامَةِ عَلیٰ صَرْفِ الْعُمرِ فیما لایَنْفَعُ فِی الْقِیامَةِ وَ تأْویلِ قَولِ النَّبیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم: «سُؤْرُ الْمُؤْمِنِ شِفاءٌ»:

حدیث نبوی "سؤر المؤمن شفاء" در قسمت عنوان شعر دارای اشکال املایی است. تصحیح گردد.
---
پاسخ: طبق فرموده «سر الممن شفاء» با «سؤر المؤمن شفاء» جایگزین شد.

khalil moetamed در ‫۱۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۷، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۸ - نامه نبشتن، لیلی، از دودهای دل، سوی مجنون، و ماجرای دل دزدیده، بران آشنا، عرضه کردن:

بخش 18 بیت های:
3- وان >>>>> و آن
4- وانگه>>>> و آنگه
11-بالین گه ی >>> بالین گه
24- ز آفتناب >>>> ز آفتاب
26 پهلو, تو خستست>>> پهلوی تو خستست
26-از ان >>>> از آن
27- ره ی >>> ره
33- در کیو دگر؟
46- بوم ؟ >>> بودم
50- کارد قلمی >>> کارد و قلمی
---
پاسخ: با تشکر از زحمات شما، مورد بیت 46 درست به نظر می‏رسد (بُوَم = باشم)، مورد آخر نیز درستش «کآرد = که‏آرد» باید باشد، باقی موارد طبق فرموده جایگزین شد.

همیرضا در ‫۱۶ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۷، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۷ - شنیدن لیلی، آوازهای دف تزویج مجنون، و ازان حرارت سوخته شدن:

@خلیل:
بحث در مورد مسأله‏ای که به آن اشاره کردید و مواردی همچون «کاندر» و مانند آن مدنظرتان بوده،از حوصله‏ی حاشیه‏ی شعرها خارج است و فکر می‏کنم جای دیگری باید به آن پرداخته شود.
اما لازم می‏دانم برخی دلایلی را که با استناد به آنها مواردی مانند «کاندر» را به صورت «که اندر» تصحیح نمی‏کنم متذکر شوم:
دلیل اول این است که این رسم‏الخط در منابع اولیه‏ی گنجور (ری‏را و درج) به کرات استفاده شده و تغییر آن در بعضی شعرها باعث ایجاد یک رسم‏الخط دوگانه می‏شود. با توجه به این که حجم شعرها زیاد است بعید است به این زودیها با این سیستم بتوانیم همه را یکدست کنیم بنابراین تلاش می‏کنیم تا رسم‏الخطی را که مشکل مهمی ایجاد نمی‏کند حفظ کنیم.
دلیل دوم برای مواردی مثل «کاندر» -برای من حداقل- این است که این طرز نوشتن را من در کتابهای درسی دوران تحصیلم به وفور دیده‏ام. مطمئناً کتابهای درسی نیز از سلایق مؤلفانشان تبعیت می‏کنند اما به لحاظ آن که مخاطب آنها یک جمعیت چند ده میلیونی از محصلان است این سلایق را می‏توان به آسانی و بدون نیاز به آموزش مجدد به استاندارد پذیرفته شده تبدیل کرد.
شما بحث مشکل خواننده‏ای را مطرح کردید که معنای «کاندر» را نمی‏داند، اما به نظر شما خواننده‏ای که چنان مشکلی دارد به راحتی متوجه خواهد شد که «که اندر» را در این مصرع چگونه باید بخواند؟
در هر صورت این بحث را می‏توان ادامه داد ولی شاید به دلیل در دسترس نبودن استانداردهای پذیرفته شده و مدون -حتی با تکیه بر دلایل متعدد-، این بحث بیشتر بحث در مورد سلایق باشد تا حقایق قابل پذیرش.

ف-ش در ‫۱۶ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۷، ساعت ۰۸:۵۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷:

هو
"گو شاد بزی که خوش مقامی دارد" ادامه حاشیه گذشته
در رباعیات خیام به شادزیستن خیلی توجه شده ودر این رباعی شاد زیستن را در اینکه کسی نیمه نانی وآشیانی داشته باشد و خادم ومخدوم کسی نباشد دانسته است این خوشی وشادی حاصل آزادگی است واهل معرفت همه سعادت انسان را در رهائی از اسارت خود و دنیای خود وجامعه میدانند و حاصلش مواجه شدن با حقیقت یا خداست و اینرا به تجربه دریافته اند
شادی مورد نظر خیام سرخوشیها و عیاشیهائی که عکس العمل رنجهای آدمی است و از خود فریبی حاصل میشود نمیتواند باشد چنانکه سهراب سپهری گفته است خوشی همان رنج است و از نظر روانشناسی هم این خوشی ها خود فریبی است ورنجها ی روانی را تقویت میکند ودر اسلام هم نهی شده است
در رباعی بالا به شادی حاصل رهائی اشاره شده است
نکته دیگر اینکه خیام به میخوارگی توجه مخصوص دارد واین سئوال را در ذهن ایجاد میکند که چرا اینهمه از می وشراب تعریف مکند حتی میگوید جام می را از کف منه یا یک جام می صد دل ودین دارد یا میگوید یک جرعه می از ملک کاووس بهتر است ویا "از هرچه نه می طریق بیرون شو به"
با کمی دقت معلوم میشود که در عالم واقع اینطور نمیتواند باشد ومی وشراب اینهمه تعریف و خاصیت ندارد پس چرا اینچنین گفته ووعرفائی مثل حافظ بیش از اینها هم از می تعریف کرده اند؟
راهی برای توجیه نیست جز اینکه بگوئیم میخوارگی یک معنای سمبلیک و استعاری برای توضیح آن شادی و صفائی است که آدمی سرانجام باید به آن برسد آن شادی وطرب با عظمتی که اهل معرفت گاه تجربه کرده اند و حاصل آزادگی از اسارتهاست چنانکه به عوارض سوء میخوارگی وخماریها و مجازی بودن وموقتی بودن اینگونه خوشیها اشاره نکرده اند
البته شواهدی هم نشان میدهد که میخوارگی معمولی هم در نظر بوده اینکه خیام می میخورده یانه یا کم میخورده یازیاد به زندگی خصوصی او مربوط است واگر می میخورده مسلما اینکار تااین حد از نظر خودش قابل ستایش نمتوانسته باشد و در رباعیاتش معنای استعاری و تمثیلی می مهم بوده چنانکه قبل از او هم این استعارات وتمثیلات بکار میرفته است

۱
۵۴۲۹
۵۴۳۰
۵۴۳۱
۵۴۳۲
۵۴۳۳
۵۴۷۹