نه آن بیبهره دلدارم که از دلدار بگریزم
نه آن خنجر به کف دارم کز این پیکار بگریزم
منم آن تخته که با من دروگر کارها دارد
نه از تیشه زبون گردم نه از مسمار بگریزم
مثال تخته بیخویشم خلاف تیشه نندیشم
نشایم جز که آتش را گر از نجار بگریزم
چو سنگم خوار و سرد ار من به لعلی کم سفر سازم
چو غارم تنگ و تاری گر ز یار غار بگریزم
نیابم بوس شفتالو چو بگریزم ز بیبرگی
نبویم مشک تاتاری گر از تاتار بگریزم
از آن از خود همیرنجم که منهم در نمیگنجم
سزد چون سر نمیگنجد گر از دستار بگریزم
هزاران قرن می باید که این دولت به پیش آید
کجا یابم دگربارش اگر این بار بگریزم
نه رنجورم نه نامردم که از خوبان بپرهیزم
نه فاسد معدهای دارم که از خمار بگریزم
نیم بر پشت پالانی که در میدان سپس مانم
نیم فلاح این ده من که از سالار بگریزم
همیگویم دلا بس کن دلم گوید جواب من
که من در کان زر غرقم چرا ز ایثار بگریزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی احساسات و وضعیتهای انسانی است. شاعر اعلام میکند که نه از عشق میگریزد و نه از جنگ، بلکه به عنوان یک تخته در دست تقدیر قرار دارد که نمیتواند فرار کند. او به عدم تواناییاش در فرار از مشکلات و فشارهای زندگی اشاره میکند و میگوید که حتی اگر شرایط به او فشار آورد، گریز از آن مفهومی ندارد. شاعر همچنین به این نکته میپردازد که زندگیاش پر از رنج و تلاش است و نمیتواند از واقعیتهای زندگی فرار کند. او در نهایت از خود میپرسد چرا باید از قیمتی که دارد دست بکشد، در حالی که در عمق وجودش ارزشمندی را حس میکند.
هوش مصنوعی: من نه آنقدر بیعشق هستم که از محبوبم فرار کنم، و نه آنقدر قوی هستم که در این نبرد تسلیم شوم.
هوش مصنوعی: من همچون تختهای هستم که کشاورز با آن کار میکند. نه از زبان تند و تیزی میترسم و نه از میخها و فشارها فرار میکنم.
هوش مصنوعی: من همچون تختهای بیخود هستم و به هیچ چیز دیگری جز آتش نمیاندیشم، حتی اگر تیشهای مرا تهدید کند. تنها هدفم فرار از آتش است.
هوش مصنوعی: اگر به مانند سنگی سرد و بیاحساس باشم و نتوانم به شکل لعل (گوهر) درآیم، به این معناست که در زندگیام تنگی و تاریکی وجود دارد. اگر از یار و دوست خود دور شوم، این تنگی و تاریکی بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم بوسهٔ خوشطعمی را بیابم؛ هرچقدر هم که از کمبرگی دور شوم، نمیتوانم بوی عطر را تجربه کنم. حتی اگر از تاتارها دور شوم، باز هم نمیتوانم فرار کنم.
هوش مصنوعی: من از خودم رنج میبرم چون نمیتوانم در خود جا بگیرم. آیا جای تعجب نیست اگر سر من در چارچوب محدودیتها جا نشود، پس از این محدودیتها فرار کنم؟
هوش مصنوعی: برای تحقق این آیندهی مطلوب، به زمان بسیار طولانی نیاز است. اکنون نمیدانم اگر این بار فرصتی دیگر برای فرار داشته باشم، آن را پیدا خواهم کرد یا نه.
هوش مصنوعی: من نه بیمار هستم و نه مردی بیوفا که از خوبیها فاصله بگیرم، همچنین معدهام به بیماریای دچار نیست که از شراب و خوشیها فرار کنم.
هوش مصنوعی: من در میانه میدان، بر پشت پالان نشستهام و از بزرگی این ده فرار میکنم.
هوش مصنوعی: من به خودم میگویم که بس کن، اما دلم به من میگوید که چرا باید از بخشش و گذشت فرار کنم وقتی که در گنجینهای از ارزشها غرق هستم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.