گنجور

حاشیه‌ها

بهزاد علوی (باب) در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۷ - حکایت:

چو چنگش کشیدند خالی به موی
خالی

ایرانی در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴:

بدون شک حافظ این غزل را در استقبال از غزل زیبای سعدی سروده در همان وزن و قافیه با مطلع :
گر یکی از عشق برآرد خروش
بر سر آتش نه غریب است جوش.

حافظ ایرانی در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶:

بیت اول سخن پیرمغانست و به جان می کوشیم بوده حالا عده وقتی میگوییم پیرمغان به آنها فشار آمده مشکل خودشان است

A در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۹:

. سوره ی هل اتی بخوان نکته لافتی بگو . مولانا دوباره ارادتش رو به ائمه نشان داده . شان نزول سوره هل اتی برمیگرده به ان داستان که حضرت علی و حضرت فاطمه برای شفای امام حسن و امام حسین سه روز روزه بگیرند که هر روز افطار خود را به یک فقیر دادند و این سوره مربوط به ان هاست . لافتی هم که مخفف لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار که معنیش میشه هیچ جوانمردی مثل علی نیست و هیچ شمشیری مثل ذوالفقار . یاعلی

علی در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۱:

مریم جان!
انتقادات شما بجاه نیست. همه درابیات درست است. و نیز آشوت هم درست نبشته شده است!

مرتضوی در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:

با سلام.
واژه ی تبش که در غزل آمده، درست است. تبش یعنی‌ گرمی

حسین در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۷:

بنا به فرموده فردوسی بزرگ بنی آدم اعضای یک پیکرند . که در آفرینش زیک گوهرند چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را ( همه انسانها از جمله فارس و عرب ) نماند قرار تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی . بنابراین بهتر است که ظلم و جور نادانان جنگ طلب و قدرت طلب را که ناشی از نادانی آنها بوده است فراموش و به پیروی از فردوسی کبیر به همدیگر احترام بگذاریم . و از توهین پرهیز کنیم. که یک کار عقلی و کاربردی است.معنی نسبتا دقیق تازی و عجم نیز در ویکیپیدیا آمده است.

بهروز قزلباش در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۴:

دامنت آخر چو صبح درپی چین می‌رود

کیومرث در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۲۱:

عزیزانی که معنی این رباعی میدانند لطف کرده اینجا بنویسند.

مصطفی ا در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱۰:

متن قبلی ام را ویرایش کردم. ممنون میشوم دو پیام قبلی ام را پاک نمایید. با سپاس
_____________
تلاش کردم معنی بیت ها را بنویسم. ممنون میشوم اگر فردی بتواند بهتر معنی کند.
البته، این عبارت ها را به درستی متوجه نشدم که دقیقا به چه چیزی اشاره میکنند.
گرمروان
ساعت سنگین
قدر انداز
جبهه
چین جبین
خیره نگاهان
بی صورت / چهره زرین
1-
مانع گرمروان ساعت سنگین نشود
سیل از کوه گرانسنگ به تمکین نشود
گرم رو = آنکه به شتاب رود، شتاب کننده، تیز رو، عجله کننده // بنظر منظور کسی است که از دنیا میرود.
ساعت سنگین ؟؟
گرانسنگ: سنگین . ثقیل، محکم،
تمکین: اطاعت
ساعت سنگین، مانع گرمروان نشود، همانطور که سیل از کوه سنگین، تمکین و اطاعت نمیکند، و پیش میرود.
2-
جنگ با گردش چرخ قدر انداز خطاست
سپر تیر قضا جبهه پرچین نشود
چرخ: روزگار
قدر: پر قدرت، پر زور
قدر: تقدیر، سرنوشت (قدر انداز: سرنوشت رقم زننده، تقدیر دیگران را رقم میزند.)
قدر انداز: کمانداری که تیرش بخطا نرود .
پَرچین: حصار، دیواری که برای حفاظت دور ناحیه ای می آورند. و آمیخته به سیم خاردار و شاخه درختان و غیره است.
جبهه: گروه، دسته / بخش جلوی محل جنگ / پیشانی
قضا: حادثه / مُردن
سپر: مانع، حفاظ
جنگیدن با گردش روزگار قدرتمند که سرنوشت ماها را رقم میزند، اشتباه هست.
کلی حصار و دیوار و امنیت، نمیتواند سپر و مانعی، در برابر برخورد تیر حادثه، باشد.
یعنی کسی نمیتواند جلوی حادثه و اتفاقاتی که روزگار رقم خواهد زد را بگیرد. زیرا که چرخ روزگار بسیار قدرتمند است.
3-
از تماشای تو چون خلق نیارند ایمان؟
کافرست آن که ترا بیند و بی دین نشود
چون: چگونه
ترا: تو را
منظور از کافر: فردی که وجود خدا یا واقعیتی را انکار کند، علیرغمی که حقیقت را میبیند.
هرکس که تو را تماشا کند، ناخداگاه به تو ایمان می آورد و عاشقت میشود. (چگونه فردی میتواند جلوی ایمان آوردن (یا عاشق شدن) خود را بگیرد، وقتی که تو را ببینید؟)
هرکس که تو را ببیند هر نوع دین و آیین داشته باشد را فراموش میکند (و تنها به تو ایمان می آورد و عاشق تو میشود)، و آنکه چنین نشود کافر است.
4-
نیست از چین جبین خیره نگاهان را باک
خار از چیدن گل مانع گلچین نشود
باک: هراس، ترس
چین: چین خوردگی روی پوست، چروکیدگی / کشور چین
جبین: پیشانی
چین جبین: نشانه ترش رویی و برافروختگی، نگاه در هم افروخته و عصبانی
خیره: تیره و تاریک / نگاهی که محکم روی چیزی ثابت شده است انگار که میخواهد با نگاهش، جسم را سوراخ کند.
خیره نگاهان؟؟ فردی که سرگشته و پریشان شده // فرد نابینا
گلچین: (در اینجا به معنی) فردی که گل میچیند.
چیدن: کندن، جدا کردن، بریدن
خیره نگاهان را از چین جبین، باک و هراسی نیست.
خار نمیتواند جلوی چیده شدن گل را در برابر گلچین بگیرد.
یعنی همانطور که خار در برابر فردی که میخواهد گلی را بِکَند، چیزی به حساب نمی آید و بی اهمیت هست؛ در مقابل خیره ناگاهان هم، چین جبین (ترش رویی) چیزی نیست و بی اهمیت هست.

5- هست بی صورت اگر مالک صد گنج بود
تا توانگر کسی از چهره زرین نشود
تا: تا زمانیکه
صورت: نقش، سیما،
بی صورت: بی نقش
چهره زرین؟؟
تا زمانیکه فردی از چهره ی زرین توانگر نشود، بی نقش و بی ارزش است، حتی اگر مالک صدها گنج باشد.
6-
چون گل از خنده رنگین نگشاید صائب
دل هرکس تهی از گریه خونین نشود
چون: همانطور، مانند / چگونه / وقتی، زمانیکه
رنگین: پر از رنگ، رنگارنگ، ملون، گوناگون، متنوع
خنده رنگین: خندین زیبا، شاد، خندین متنوع و رنگارنگ
نگشاید: باز نشود
گریه خونین: درد و غم شدید
هرکس: همه کسی / هرکسی (بعضی ها)
-- چون گل از خنده ی رنگین؛ نگشاید صائب
چهره ی صائب همچون گل از خنده ی رنگین، باز و شاد نمیگردد (یعنی صائب مثل گل نیست که به راحتی دلش باز بشود و شاد گردد)، زیرا که دل بعضی ها را نمیتوان شاد کرد. (بعضی ها را میشود از غم اندوه شدید درونشان دور کرد و غم هایشان را زدود و شاد کرد، اما بعضی ها را نمیتوان شاد کرد. و صائب هم از نوع دوم هست.)

مصطفی ا در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱۰:

اصلاح پیام قبل

5- هست بی صورت اگر مالک صد گنج بود
تا توانگر کسی از چهره زرین نشود
تا: تا زمانیکه
صورت: نقش، سیما
بی صورت: بی نقش، بی ارزش
جهره زرین؟؟
تا زمانیکه فردی از چهره ی زرین توانگر نشود، بی نقش و بی ارزش است، حتی اگر مالک صدها گنج باشد.

همیرضا در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷۸:

در پایان کتاب طیبات سعدی در این نسخه نوشته شده به تاریخ 934 هجری قمری در شیراز این ابیات مولانا با این شرح آمده است (بعضی کلمات را نتوانستم درست بخوانم که عموما چون صفات شیخ و مولانا بودند می‌توانستم حذفشان کنم):
تمام شد کتاب طیبات از واردات شیخ ... سعدی که با وجود فیوضات الهی و کمالات نامتناهی ارثی فطری همیشه از اجله عرفا و اولیاء حاضر و غایب استمداد معارف و حقایق می‌فرموده‌اند و فواید ... ایشان استفاضه می‌فرموده‌اند چنانچه روزی بر در خانه سلطان العشاق ... مولانا جلال الدین محمد رومی قدس الله سره می‌گذشته‌اند و آن حضرت با کمال وجد و حال در سماع بوده‌اند و شعلهٔ آتش عشق و محبت از فلک اعلی گذشته. پس به طریق ادب و استفاده گنجهٔ انسش به دست و کفش به زیر نعل نهاده به دهلیز خانه آتش جویان و شی لله گویان ایستاده‌اند. چون حضرت شاه رومی از این معنی واقغ گشته‌اند در اثنای سماع این غزل بدیهه در جواب حضرت شیخ مصلح‌الدین فرموده‌اند:
این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده
سرمست و نعلین در بغل در خانه ما آمده
خانه در او حیران شده اندیشه سرگردان شده
صد عقل و جان اندر پیش بی‌دست و بی‌پا آمده
آمد به مکر آن لعل لب کفچه به کف آتش طلب
تا خود که را سوزد عجب آن یار تنها آمده
ای معدن آتش بیا آتش چه می‌جویی ز ما
والله که مکر است و دغا ای ناگه این جا آمده

میثم قرایی در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۹:

این شعر به یقین از رابعه است. لطفا تصحیح بفرمایید

احمد یزدانی در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷۶:

تصوّر میکنم مصرع دوّم و چهارم از وزن خارج بوده و باید صحیحش این باشد
هشدار که فضل حق به ناگاه آید
ناگاه ولی بر دل آگاه آید
خرگاه وجود خود ز خود خالی کن
خالی چو کنی شاه به خرگاه آید

مژگان در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

وقتی شعری از جنس آگاهی و شهود باشد، چنین حیرت آور بر زبان مولانا جاری میشود

سام در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۹:

گفتم که لبم به بوسه ای مهمان کن
گفتا ندهم هر آنچه خواهی آن کن
عقل آمد و عشق را نهیبی زد و گفت
این خربزه آب است تو فکر نان کن

جمشید پیمان در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۰۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۶:

درودهای صمیمانه!خواهش می کنم تصحیح کنید:
ـــ دربیت چهارم، مصرع دوم یا:« نه بود و نه نابوده» یا :« نه بوده نه نابوده«
ـــ در بیت نهم،مصرع نخست:« فار از سر هر مویی صد گونه سخن گفته»!
ـــ دربیت سیزدهم، مصرع دوم : « وز ناخوشی عالم موقوف دو نان مانده»
با تشکر

محمدرضا یاراحمدی در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:

خدمت خانم یا آقای روفیا
کلمه cut انگلیسی ریشه در زبانهای هند و اروپایی دارد.
زبانهای لری، لکی، کردی و دیگر زبان های اصیل ایران (به اینها لهجه نمی گویم چون دکتر میرجلال الدین کزازی هر لهجه ای را که فارسی زبانان مثلا تهرانی متوجه نشوند، زبان می داند)
بهر حال در زبان لری تکه تکه کردن را کُت ک‌ُت کردن می گویند که ریشه ی همان کات انگلیسی است. چون قدمت شرق بیشتر از اروپا و غرب است، پی این واژگان را آنها از ما وام گرفته اند.
خیلی از لغات که ما فکر می کنیم از عربی وارد زبانمان شده، در حقیقت از فارسی به عربی رفته
مثلا کلمه ابریق، معرب آبریز یا چیزی مثل گلابدان است که در زبان انگلیسی هم در کلمه inebriated به معنی مست شدن از ebrir یا آبریز گرفته شده که in در اول کلمه پیشوندی به معنای در و داخل است و معنی در ابریق افتاده و مست شده می دهد.
البته واژگان زیادی به همین گونه از زبان ما وارد لاتین شده اند، که حتی ذکر آنها هم در این مختصر نمی گنجد.

سام در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۱۷ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴:

در نسخه ای که همه کمابیش از کتاب درسی بیاد داریم در مصراع “ امروز همه روی زمین زیر پر ماست” کلمه “امروز “ ، طنین آوایی زیبایی با ادامه مصراع برقرار نمیکند و انگار به دوران ناصر خسرو تعلق ندارد .مثلا:
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت
ایدون همه روی زمین زیر پر ماست
به گوش آهنگین تر مینماید.
خوب یا ید ،هر چه شاعر گفته هماناست ،،بی کم و کاست . البته کدام شاعر؟!

مجید در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۰۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:

بنظر من بیت سوم رو اگر این طور اصلاح کنیم به حقیقت و فهم نزدیک تر است:
به خدا که در دو عالم بجز از بقا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه ی فنا را
و بنظرم مقصود این است که اگر کسی چون علی که که مرام او زبان زد است به همه شناسانده شود هر آنچه که نتیجه ی آن فناست از هستی محو میگردد.
به بیان دیگر اگر کسی مرام علی را بشناسد دروغ نمیگوید ،تهمت نمیزند، توهین نمیکند،غیبت نمیکند،ستم نمیکند،طمع نمیکند... در کل هرچه ذات پاک انسان را خدشه دار میکند رااز وجود خویش دور میکند،هر آنچه که به فنای یکی از صفات نیکوی انسانی بیانجامد با شناخت مرام علی و کسانی چون او در نظر آدمی پست و حقیر جلوه کرده و دون شان انسان میگردد و آدمی از انجام آن خودداری میکند. من همه دوستان گرامی را دعوت میکنم یک بار دیگر بیت ششم را بخوانیم و حقیقت مرام انسانی را در آن جستجو کنیم.چرا که :
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز >یک < گوهرند
امید است که یکدیگر را چون جان خویش دوست بداریم.

۱
۱۹۰۲
۱۹۰۳
۱۹۰۴
۱۹۰۵
۱۹۰۶
۵۴۲۵