گنجور

 
مولانا

این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده

سرمست و نعلین در بغل در خانه ما آمده

خانه در او حیران شده اندیشه سرگردان شده

صد عقل و جان اندر پیش بی‌دست و بی‌پا آمده

آمد به مکر آن لعل لب کفچه به کف آتش طلب

تا خود که را سوزد عجب آن یار تنها آمده

ای معدن آتش بیا آتش چه می‌جویی ز ما

والله که مکر است و دغا ای ناگه این جا آمده

روپوش چون پوشد تو را ای روی تو شمس الضحی

ای کنج و خانه از رخت چون دشت و صحرا آمده

ای یوسف از بالای چه بر آب چه زد عکس تو

آن آب چه از عشق تو جوشیده بالا آمده

شاد آمدی شاد آمدی جادو و استاد آمدی

چون هدهد پیغامبری از پیش عنقا آمده

ای آب حیوان در جگر هر جور تو صد من شکر

هر لحظه‌ای شکلی دگر از رب اعلا آمده

ای دلنواز و دلبری کاندر نگنجی در بری

ای چشم ما از گوهرت افزون ز دریا آمده

چرخ و زمین آیینه‌ای وز عکس ماه روی تو

آن آینه زنده شده و اندر تماشا آمده

خاموش کن خاموش کن از راه دیگر جوش کن

ای دود آتش‌های تو سودای سرها آمده

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۲۷۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حسین خوارزمی

ای همچو جان سوی بدن ناگه بر ما آمده

جانها فدای جان تو ای جان تنها آمده

اندر دیار جان من تا تو چه غارتها کنی

چون برده بودی عقل و دل وز بهر یغما آمده

ترکان کافرکیش تو پیوسته با تیر و کمان

[...]

حکیم سبزواری

ای نرگست سحر آفرین لعلت شکرخا آمده

مو عنبرین رو یاسمین زلفت سمن سا آمده

بسته بخونریزی کمر در خانه ای زین جلوه گر

یا معشر الناس الحذر ترکی بیغما آمده

کاکل بدوش آویخته زلف مسلسل ریخته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه