دل ز پیاش عمرهاست سجده کمین میرود
سایه به ره خفته است لیک چنین میرود
قافله بانگ جرس دارد و گرد فسوس
پیش تو آن رفته است بعد تو این می رود
با تک و تاز نفس عزم عنان تاب نیست
امدن اینجا کجاست عمر همین میرود
نقب به کهسار برد نالهٔ شهرت کمین
نام شهان زین هوس زیر نگین میرود
خواجه جه دارد ز جاه جز دو سه دم کر و فر
پشه چو بالش نماند ناز طنین میرود
شیخ گر این سودن است دست تو بر حال ما
آبلهٔ سبحهات ازکف دین میرود
تازه بکن چون سحر زخم دل ای بیخبر
گرد خرام نفس پر نمکین میرود
خاک عدم مرجع خجلت بی مایگیست
کوشش آب تنک زیر زمین میرود
گر همه سر بر هواست نقش قدم مدعاست
قاصد ما همچو شمع آینهبین میرود
فرصت این دشت و در نیست اقامت اثر
حال مقیمان مپرس خانه چو زین میرود
بیدل اگر این بود ناز هوس چیدنت
دامت آخر چو صبح درپی چین میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان ناپایداری و گذرای زندگی و زمان میپردازد. شاعر به تصویر کشیدن تلاشها و آرزوهای انسانی مینشیند که در نهایت به بیسرانجامی و زوال میانجامد. او به پیروی از عشق و تمایلاتش اشاره دارد، در حالی که یادآوری میکند که در هر حال، زندگی به سرعت در حال گذر است و به این ترتیب، تلاشهای انسانها و آثارشان به فراموشی میرود. در انتها، شاعر به ناکامی و بیثمری برخی از این آرزوها و تلاشها اشاره میکند و به نوعی ندا میدهد که باید از زندگی و لحظاتش استفاده کرد، قبل از اینکه همه چیز به پایان برسد.
هوش مصنوعی: دل به خاطر او از مدتها پیش در حال سرسپردگی است و همیشه در انتظار اوست، مانند سایهای که در جستجوی اوست و باوجود همهی موانع، به راهش ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: کاروان با صدای جرس به راه افتاده و در حالی که گرد فسوس (محل مقدس) را پشت سر گذاشته، به سوی تو میآید و بعد از تو نیز خواهد رفت.
هوش مصنوعی: نمیتوان با شتاب و سختی نفس کشید و به اینجا رسید، زیرا عمر در حال گذر است و نمیتوان آن را برگرداند.
هوش مصنوعی: صدای شهرت به دشت و کوهستان رسیده است. نام پادشاهان به خاطر این آرزو که در زیر نگین قرار گیرد، به آرامی در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: آقای بزرگ چه چیزی از مقام و اعتبارش دارد جز چند لحظهای؟ مثل این است که وقتی بال پشه باقی نماند، ناز و لطافتش نیز از میان میرود.
هوش مصنوعی: ای شیخ، اگر این راهی است که تو میروی، دست تو را بر حال ما میگذارم؛ درد دستت از گردنبند دعا و عبادتت کم نمیشود و به زودی از دین دور میشوی.
هوش مصنوعی: ای بیخبر، زخم دل را مانند صبح تازه کن، زیرا نفس شیرین و پر از نمک تو به آرامی میگذرد.
هوش مصنوعی: خاکی که ما از آن آمدهایم، نشانهای از شرمندگی و بیارزشی است. مانند آبی که به آرامی و به تدریج زیر زمین میخروشد و تلاش میکند، اما به جایی نمیرسد.
هوش مصنوعی: اگر همه سرها به آسمان بلند باشد، نشانه و علامت قدم ما در این مسیر نمایان است. پیغامرسان ما همچون شمعی که به آینه نگاهی دارد، با دقت و روشنی حرکت میکند.
هوش مصنوعی: این دشت و این زمین برای اقامت مناسب نیست و حال و روز ساکنانش را نباید سوال کنی، چون خانهای که به این وضعیت تغییر میکند، دیگر قابل سکونت نیست.
هوش مصنوعی: اگر بیدل بود، ناز و عشوهات را برای به دست آوردن من رها میکردی و در نهایت همچون سپیدهدمی که در پی چینهای پرده میافتد، به نزد من میآمدی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.