گنجور

حاشیه‌گذاری‌های مصطفی ا

مصطفی ا


مصطفی ا در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۹:

آقای رضای عزیز خیلی ممنون از وقتی که گذاشتید و توضیح دادید. با سپاس

 

مصطفی ا در ‫۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۴۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۹:

خیلی شعر زیبایی هست . این تک بیتش "بیکس نواز باش که هر طفل بی پدر / در منزلت به عیسی مریم برابرست" را کلی سال پیش (در پست های یک خانم افغان تبار مقیم خارج که این بیت یه جورایی همیشه یاد آور منش و رفتار خوب اون زن واسم هست و تلاش میکرد با وجودیکه خودش زندگی خوبی  نداشت از درامدش به بقیه کمک کنه. و چه خوب که همه ی ما همین بیت را سرلوحه زندگیمون قرار بدهیم و به دیگران کمک کنیم حتی اگر خودمون در رفاه نباشیم.) دیده بودم و هر از گاهی در ذهنم مرور میشد. که بلاخره امروز جستجو کردم و کل شعر رو دیدم.

+بعلاوه اینکه، 
کاشکی معنی روان تمام اشعار هم اضافه میکردید. مثلا معنی مصرع دوم "دست ز کار رفته به خاتم برابرست" و بیت "دلهای داغدار بود کعبه امید / شورابه سرشک به زمزم برابرست" را متوجه نشدم. ممنون میشم اگر کسی میدونه ترجمه کنه. 

 

مصطفی ا در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۴ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۲:

"دو روزی است همراهی جسم با جان"
واقعا همینطوره. چه سریع ادم پیر میشه و از توان می افته.

 

مصطفی ا در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۰:

چقدر زیباست
می توان مرد برای تو به امید حیات
که ز خط خضر و ز لب عیسی دوران شده ای

 

مصطفی ا در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱۰:

متن قبلی ام را ویرایش کردم. ممنون میشوم دو پیام قبلی ام را پاک نمایید. با سپاس
_____________
تلاش کردم معنی بیت ها را بنویسم. ممنون میشوم اگر فردی بتواند بهتر معنی کند.
البته، این عبارت ها را به درستی متوجه نشدم که دقیقا به چه چیزی اشاره میکنند.
گرمروان
ساعت سنگین
قدر انداز
جبهه
چین جبین
خیره نگاهان
بی صورت / چهره زرین
1-
مانع گرمروان ساعت سنگین نشود
سیل از کوه گرانسنگ به تمکین نشود
گرم رو = آنکه به شتاب رود، شتاب کننده، تیز رو، عجله کننده // بنظر منظور کسی است که از دنیا میرود.
ساعت سنگین ؟؟
گرانسنگ: سنگین . ثقیل، محکم،
تمکین: اطاعت
ساعت سنگین، مانع گرمروان نشود، همانطور که سیل از کوه سنگین، تمکین و اطاعت نمیکند، و پیش میرود.
2-
جنگ با گردش چرخ قدر انداز خطاست
سپر تیر قضا جبهه پرچین نشود
چرخ: روزگار
قدر: پر قدرت، پر زور
قدر: تقدیر، سرنوشت (قدر انداز: سرنوشت رقم زننده، تقدیر دیگران را رقم میزند.)
قدر انداز: کمانداری که تیرش بخطا نرود .
پَرچین: حصار، دیواری که برای حفاظت دور ناحیه ای می آورند. و آمیخته به سیم خاردار و شاخه درختان و غیره است.
جبهه: گروه، دسته / بخش جلوی محل جنگ / پیشانی
قضا: حادثه / مُردن
سپر: مانع، حفاظ
جنگیدن با گردش روزگار قدرتمند که سرنوشت ماها را رقم میزند، اشتباه هست.
کلی حصار و دیوار و امنیت، نمیتواند سپر و مانعی، در برابر برخورد تیر حادثه، باشد.
یعنی کسی نمیتواند جلوی حادثه و اتفاقاتی که روزگار رقم خواهد زد را بگیرد. زیرا که چرخ روزگار بسیار قدرتمند است.
3-
از تماشای تو چون خلق نیارند ایمان؟
کافرست آن که ترا بیند و بی دین نشود
چون: چگونه
ترا: تو را
منظور از کافر: فردی که وجود خدا یا واقعیتی را انکار کند، علیرغمی که حقیقت را میبیند.
هرکس که تو را تماشا کند، ناخداگاه به تو ایمان می آورد و عاشقت میشود. (چگونه فردی میتواند جلوی ایمان آوردن (یا عاشق شدن) خود را بگیرد، وقتی که تو را ببینید؟)
هرکس که تو را ببیند هر نوع دین و آیین داشته باشد را فراموش میکند (و تنها به تو ایمان می آورد و عاشق تو میشود)، و آنکه چنین نشود کافر است.
4-
نیست از چین جبین خیره نگاهان را باک
خار از چیدن گل مانع گلچین نشود
باک: هراس، ترس
چین: چین خوردگی روی پوست، چروکیدگی / کشور چین
جبین: پیشانی
چین جبین: نشانه ترش رویی و برافروختگی، نگاه در هم افروخته و عصبانی
خیره: تیره و تاریک / نگاهی که محکم روی چیزی ثابت شده است انگار که میخواهد با نگاهش، جسم را سوراخ کند.
خیره نگاهان؟؟ فردی که سرگشته و پریشان شده // فرد نابینا
گلچین: (در اینجا به معنی) فردی که گل میچیند.
چیدن: کندن، جدا کردن، بریدن
خیره نگاهان را از چین جبین، باک و هراسی نیست.
خار نمیتواند جلوی چیده شدن گل را در برابر گلچین بگیرد.
یعنی همانطور که خار در برابر فردی که میخواهد گلی را بِکَند، چیزی به حساب نمی آید و بی اهمیت هست؛ در مقابل خیره ناگاهان هم، چین جبین (ترش رویی) چیزی نیست و بی اهمیت هست.

5- هست بی صورت اگر مالک صد گنج بود
تا توانگر کسی از چهره زرین نشود
تا: تا زمانیکه
صورت: نقش، سیما،
بی صورت: بی نقش
چهره زرین؟؟
تا زمانیکه فردی از چهره ی زرین توانگر نشود، بی نقش و بی ارزش است، حتی اگر مالک صدها گنج باشد.
6-
چون گل از خنده رنگین نگشاید صائب
دل هرکس تهی از گریه خونین نشود
چون: همانطور، مانند / چگونه / وقتی، زمانیکه
رنگین: پر از رنگ، رنگارنگ، ملون، گوناگون، متنوع
خنده رنگین: خندین زیبا، شاد، خندین متنوع و رنگارنگ
نگشاید: باز نشود
گریه خونین: درد و غم شدید
هرکس: همه کسی / هرکسی (بعضی ها)
-- چون گل از خنده ی رنگین؛ نگشاید صائب
چهره ی صائب همچون گل از خنده ی رنگین، باز و شاد نمیگردد (یعنی صائب مثل گل نیست که به راحتی دلش باز بشود و شاد گردد)، زیرا که دل بعضی ها را نمیتوان شاد کرد. (بعضی ها را میشود از غم اندوه شدید درونشان دور کرد و غم هایشان را زدود و شاد کرد، اما بعضی ها را نمیتوان شاد کرد. و صائب هم از نوع دوم هست.)

 

مصطفی ا در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱۰:

اصلاح پیام قبل

5- هست بی صورت اگر مالک صد گنج بود
تا توانگر کسی از چهره زرین نشود
تا: تا زمانیکه
صورت: نقش، سیما
بی صورت: بی نقش، بی ارزش
جهره زرین؟؟
تا زمانیکه فردی از چهره ی زرین توانگر نشود، بی نقش و بی ارزش است، حتی اگر مالک صدها گنج باشد.

 

مصطفی ا در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:

آیا میتوان معنی مصرع دوم در این بیت را به این صورت بیان کرد؟
آسوده برکنار چو پرگار می‌شدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
آسوده مانند پرگار در کناری میرفتم و زندگی خودم را پیش میگرفتم.
اما دوران مثل نقطه ی مرکزی پرگار، سرنوشتم را رقم میزد و کنترل میکرد و مرا مجبور به گردش و اطاعت به دور خودش میکرد و مسیرم را تعیین میکرد. (همینطور که مرکز پرگار، حرکت شاخه ی بیرونی را کنترل میکنه و اجازه نمیدهد که هرجا دلش خواست حرکت کنه.)
یعنی بجای این معنی:
-- "دوران، عاقبتم را همجون نقطه ای، در میان گرفت" (عاقبت = مشابه نقطه ی وسط پرگار، و دوران مانند دایره ی بیرونی که او را محاصره کرده)
-- بگوییم: "دوران همچون نقطه ی وسط پرگار، عاقبتم را در دستان خودش گرفت" (دوران به نقطه ی وسط تشبیح بشود، عاقبت به حرکت شاخه ی بیرونی پرگار ، و "در میان گرفت" را به در کنترل خود گرفت، تعبیر کنیم)

 

مصطفی ا در ‫۴ سال قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱ - یاد شهیار:

با سلام. در بیت 4، املاء صحیح کلمه لشکری با کاف است. نه با گ.

 

مصطفی ا در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱:

یه سوال داشتم. آیا معنی بیت: "تو را آن به، که روی خود ز مشتاقان بپوشانی // که شادی جهانگیری، غم لشکر نمی ارزد " میتونه به صورت زیر باشه؟
بهتر است که روی خودت را از دوست دارانت بپوشانی، زیرا که ممکن است اینکار باعث شناخته شدن تو بین دشمنانت نیز بشود و تو را بکشند و تمام لشکریانت غمگین و ناراحت شوند.
اگر اشتباه نکنم، قبلا شنیده بودم که در جنگها سعی میکردند هویت فرماندهان مخفی بماند، تا مبادا دشمن افراد مهم را بکشه. و من همیشه فکر میکردم معنی این شعر به این موضوع هم برمیگردد، که درست هست که لشکرت دوست دارن بدونن فرماندهشون چه شکلی هست و از نزدیک ببیننش، ولی اینکار ریسک و خطر داره. و در نهایت ممکنه باعث اندوه لشکریان بشود.
ممنون میشم اگر پاسخ بدهید

 

مصطفی ا در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

با سلام یه سوال داشتم درباره ی معنی بیت
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
.
خب همه جا این بیت را اینگونه معنی کردن.
که سزای سرکشی در برابر دلبرِ؛ این هست که تو را میسوزنه. چونکه اونقدر دلبر قدرتمند هست، که سنگ خارا در برابر اون مثل موم نرم هست.
.
سوالم این هست که چرا نمیشه این بیت را یه جور دیگه خوند.
به این صورت که: "دلبر که در کف او موم مثل سنگ خارا میماند". به عبارت دیگه، "کف دسته دلبر اونقدر نرم و لطیف هست که حتی نرمی موم، دربرابر کف دست او، مثل سنگ خارا میماند".
در قسمت اول هم عبارت "از غیرتت" بجای "از غیرت تو را"؛ معنی کنیم که "از غیرت تو، او (دلبر) میسوزد".
سوالم رو واضح تر و دقیقتر بپرسم.
1- چند مدل دیگه مثال میزنید که ت اخر یک کلمه نقش مفعولی داشته باشه.
2- ایا همیشه در شعرها، معنی عبارتهایی به فرم "کلمه1 است کلمه2"، به این صورت میشود؛ "کلمه2 چون کلمه1 است"؟. آیا عکس این عبارت صادق نیست؟. "کلمه1 چون کلمه 2 است" ؟
پی نوشت: من هیچ سر رشته ای ادبیات ندارم. فقط همینجوری واسم سوال شد. ممنون میشم اگر کسی بتونه راهنمایی کنه.
با سپاس

 

مصطفی ا در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴:

حسین جان خیلی خیلی ممنون
زنده باشین

 

مصطفی ا در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۵۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴:

سلام میشه معنی شعر یا کلماتش رو بنویسین؟
.......
در هستی خویشم به سر تو که سری نیست
بر تو بدلی نارم و دیگر نکنم یاد
هر چند که آرام تو جز باد گری نیست
سری نیست؟ بدلی نارم؟ باد گری؟
بی داغ خری نیست؟
مقرم؟ بتری؟
______________
سمر : افسانه

 

مصطفی ا در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲ - گفتار اندر فضیلت خاموشی:

بنظر در بیت چهار، آکنده درست باشد نه آگنده .

 

مصطفی ا در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دهم در مناجات و ختم کتاب » بخش ۱ - سرآغاز:

اگر اشتباه نکنم، در این مصراع شرمسارم بایستی باشه نه شرمساری
دگر شرمساری (شرمسارم) نکن پیش کس

 

sunny dark_mode