محمد در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱:
داستان و قصه شوقم را نوشتم در حالی که چشمم هم با من همراهی میکرد
امید راهی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۷ - نمودار میشود روح ناصر خسرو علوی و غزلی مستانه سرائیده غائب میشود:
مانع علم و هنر عمامه نیست
امید راهی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۷ - نمودار میشود روح ناصر خسرو علوی و غزلی مستانه سرائیده غائب میشود:
حکمت از قطع و برید جامه نیست
مانع غلم و هنر عمامه نیست
بیت دوم این شعر در بالا فراموش شده که باید تصحیح گردد. ممنون.
ه طالبی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:
درود بر دوستان،
سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت
"سواد لوح بینش" یعنی آنچه که از جهان به چشم می آید (دیده می شود). جهان به یک تابلوی سیاه و سپید تشبیه شده است. آنچه از جهان می بینم چون یادآور و نشان تو است عزیز است و گرنه برایم بی ارزش است. بیت پایانی (زهی همت که حافظ راست از دنیا و از عقبا نیاید هیچ در چشمش به جز خاک سر کویت) به همین معنا اشاره دارد.
احسان در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳:
به جایِ ز بهتر نیست که باشه؟
محمدرضا در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۰۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۹:
هر درختی ثمری دارد و هرکس هنری
من بیچاره بی مایه تهی دست چو بید
این بیت شعری است که بزرگ علوی درمورد خودش بکار برد. چرا که هرگز شرایط نگذاشت ان طور که می خواست نویسندگی کند.
حمید رضا۴ در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸:
سلام جناب همایون،
صدها میلیون انسان پاک در سراسر جهان، پس از یک روز سخت کاری، با کمی می و موسیقی، دلتنگی و افسردگی را از خود دور میکنند.
شاید حکیم ما هم هر از چند گاهی از این راه خود را دلشاد میکرده.
حمید رضا۴ در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰:
خانم مریم عزیز، متاسفم که از خواندن اشعار خیام لذتی نبردید.
اما پیام این رباعی احترام و مهربانی به طبیعت و انسان است.
در بیت اول و مصرع آخر، خیام همه ی انسانهای رفته را با ارزش و نازنین میخواند،
و در مصرع سوم، مخاطب خود، یعنی من و شما را که هرگز ندیده و نمیشناسد را نیز نازنین میخواند.
و پند او اینست که حتی با گرد خاک، این کوچکترین ذره قابل رویت در طبیعت، میباید با آرامش برخورد کرد.
این چنین نگاه تنها راه رسیدن به آرامش و سر بلندی برای جامعه انسانیست.
دکتر محمد ادیب نیا در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۹:
سرّ خَمُش کردم که آمد خوان غیب
نک بتان با آبدستان میرسند
براشت معنایی از این بیت: رازداری نمودم (رازم را پنهان کردم) و لذا سفره غذای غیبی از راه رسید و حال می بینم که خادمان زیباروی با آفتابه هایی از آب و گلاب و شراب برای حاضر شدن بر سر این سفره دارند می آیند. و عالِیَهُمْ ثِیابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً21/سوره انسان. ؛ بر بالای بهشتیان، لباسی لطیف از دیبای سبز و حریر ستبر است و بر دستهاشان دستبند نقره خام، و پروردگارشان شرابی پاک (و گوارا از کوثر عنایت)به آنان می نوشاند.
والحمد لله رب العالمین علی کل حال...
دکتر محمد ادیب نیا در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۹:
لاغران خسته از مرعای عشق
فربهان و تندرستان میرسند
برداشت معنایی از این بیت: لاغران خسته کنایه از سالکان طریق حق تعالی که بعد از مدت ها خودسازی و تهذیب دل و تزکیه نفس نمودن در مرعا(چراگاه)ی عشق از جانی فربه و بدنی تندرست و سالم برخوردار شده اند، از راه می رسند.
برگ بی برگی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹:
منم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز
چه شُکر گویمت ای کارسازِ بنده نواز
دوست در اینجا حضرتِ دوست یا خداوند است و منظور از"من" همه انسانها هستند که درواقع یکی بوده و در ادیان وی را آدم نامیده اند، پس حافظ میفرماید تنها منِ نوعیِ انسان است که چون در ازل چشم بر گشود فقط دوست یا عشق یا خداوند را دید و هیچ غیری وجود نداشت که دیده شود، هر چه بود عشق بود و اینچنین بنده نوازی صِرفاََ شاملِ حالِ انسان شده است، یعنی دیگر باشندگانِ عالمِ وجود از این موهبتِ دیدارِ دوست در ازل محروم بوده اند و از همین روی تنها موجودی که در این جهان عشق را شناخته و درک می کند انسان است، پس چطور و چگونه انسان می تواند شُکرِ این لطف و بنده نوازیِ حضرتش را بجای آورَد، خداوندی که کار ساز بوده و به کار و منظوری خاص رخساره ی خویش یا عشق را بر انسان نموده است.
نیازمندِ بلا گو رخ از غبار مشوی
که کیمیایِ مراد است خاکِ کویِ نیاز
اما پس از آنکه انسان دیدگانِ خویش را به دیدنِ رویِ دوست باز نموده و بنا بر عهدِ الست تایید می کند که از جنسِ عشق یا رَبِِّ خود می باشد از عالمِ معنا به این جهان وارد شده و بنا بر نیازمندی به اجسام و ذهن بمنظورِ بقا در این جهانِ ماده خویشتنی جدید بر رویِ خویشِ اصلی که از جنسِ عشق است می تَنَد که حافظ در اینجا چنین انسانی با خویشِ جدیدِ برآمده از ذهن را نیازمندِ بلا نامیده است زیرا هرچه بلا در این جهان بر سرِ انسان می آید از اوست اما چه کند که بدونِ این خویشتنِ جدید امکانِ زیست در این جهان را نخواهد داشت، اما جایِ نومیدی نیست زیرا هنوز غباری از خاکِ کویِ حضرتش بر رخسارِ انسان نشسته است و این گرد و غبار بواسطه هم جنس بودنِ انسان با عشق یا خداوند است که در الست به آن اقرار نمود، پس حافظ می فرماید اینکه انسان برایِ زیست در این جهانِ ماده نیازمندِ این بلا یا خویشتنی می باشد که بر حسب ذهن و دیدِ جسمی کار می کند درست، اما به همه ما انسانها توصیه می کند رخسارِ خود را از آن گرد و غباری که در الست از خاکِ درگاهِ عشق بر رویش نشسته است نشوییم، در مصراع دوم در قدیم نیاز به معنیِ عشق آمده است و مُراد به معنیِ منظورِ انسان از حضور در این جهان است، پس حافظ توصیه می کند به همه انسانها (که لاجرم نیازمندِ این بلا هستند) بگویید آثارِ این غباری که از الست بر چهره شما نشسته است را به آبِ دلبستگی و عشق به اجسام و چیزهایِ برآمده از ذهن مشویید چرا که این غبار همچون کیمیا گرانبهاست و می تواند وجودِ خاکیِ شما را تبدیل به طلا و ارزشمند کند و مراد و منظور از حضورِ انسان در این جهان نیز همین امرِ تبدیل است.
ز مشکلاتِ طریقت عِنان متاب ای دل
که مردِ راه نیندیشد از نَشیب و فراز
اما برایِ چنین کاری یعنی بکار بستنِ خاکی که حکمِ کیمیا دارد و تبدیلِ وجودِ خاکی به طلایِ ناب انسان نیازمندِ ورود در طریقتِ عاشقی ست که البته مشکلاتِ عدیدهای را برایِ سالک به همراه دارد و حافظ میفرماید ای دلِ خویشتنِ برآمده از ذهن از این مشکلات عنان متاب و روی برنگردان زیرا که مردِ راه از نشیب و فراز ترسی به دل راه نمی دهد و اندیشه نمی کند، یکی از پستی و بلندی هایِ طریقت و راهِ عاشقی تعالی و سپس تنزل است که بارها محتمل است برایِ رهپویانِ راهِ عشق پدید آید، یعنی ممکن است شخصی با کارِ معنوی به رشد و تعالیِ نسبی برسد اما اتفاقات و آزمون هایی برای او رقم می خورند که موجبِ سقوطِ سالک و در نتیجه هراس و نومیدیِ او از ادامه راه می شوند، حافظ اینچنین فراز و نشیبهایی را امری معمول میداند که نباید موجبِ رویگردان شدنِ انسانِ عاشق از راهِ عاشقی گردد.
طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق
به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
تحملِ مشکلاتِ راهِ عاشقی نیازمندِ خونِ جگر خوردن و یا تحملِ دردِ آگاهانه ی عاشق است، برایِ مثال شخصی در کارِ تجارتِ خود شکست می خورد و یا اتفاقاتی رقم می خورد که همسرش او را ترک می کند و یا از کار و مقامِ خود برکنار شود، حافظ میفرماید چنین عاشقی ممکن است به حدی دچارِ مشکلات و مصائب گردد و روزگار آنقدر چیزهایِ ذهنی را که عاشق در مرکز و دلِ خود قرار داده است هدف قرار داده و خونشان را بریزد تا سرانجام عاشق دریابد دو معشوقه در یک دل نمی گنجد و دلبستگی به هر چیزِ بیرونی را از دلِ خود بزداید که در این حال می تواند در دریایِ خونِ دلبستگی هایِ دنیوی طهارت کند، یعنی از ناپاکی ها یا تعلقِ خاطر به چیزهایِ این جهانی پاک و مبرا شود، در مصراع دوم مفتیِ عشق راهنمایانِ معنوی همچون مولانا و حافظ و دیگر بزرگان هستند و نماز به معنیِ عاشقی و تنها و یکی شدن با معشوق است، حافظ تأکید می کند تحملِ دردِ آگاهانه برای زدودنِ دلبستگی هایِ ذهنی و دنیوی از هر نوعِ آن لازمه ی رسیدن به حضور در محضرِ حضرتِ معشوق است و آنگاه است که چنین نمازی موردِ قبولِ حضرتش واقع شده و درست خواهد بود.در این مُقامِ مجازی بجز پیاله مگیر
در این سراچه ی بازیچه غیرِ عشق مباز
مُقام به معنیِ جایگاه آمده است و نوعِ مجازیِ آن دستیابی به چیزهای ذکر شده این جهانی مانندِ ثروت، مقام و منصب، باورها و اعتقادات، ووامثالِ آن است، حتی عشقِ هایِ مجازی و این جهانی نیز در این زمره هستند و حافظ میفرماید منظور از طهارتِ در خونِ جگر در بیتِ قبل نه این است که انسان خود را از مواهب و نعمتهایِ این جهان محروم کند، بلکه باید در حدِ پیاله ای از شراب و لذتهایِ این جهانی بهره ببرد و نه اینکه آنقدر برای نمونه از نوشیدنِ شرابِ ثروتِ خود بنوشد تا مستِ آن شده و بدمستی کند، به دیگران فخر فروشی کرده و آن ثروت را در راستایِ وارد کردن درد و رنج به دیگران بکار بندد، مولانا نیز در این رابطه می فرماید:" لقمه اندازه خور ای مردِ حریص گرچه باشد لقمه حلوا و خبیص" حافظ در مصراع دوم این جهان را سراچه و یا جهانِ محدودیت می داند که انسان بمنظورِ بازی در آن حضور یافته است اما نه بازیچه هایِ ذهنی و مجازی، بلکه از همه انسانها می خواهد غیر از عشقِ حقیقی که بازیِ حقیقی می باشد به دیگر بازیچه ها مشغول نگردند.
به نیم بوسه دعایی بخر ز اهلِ دلی
که کیدِ دشمنت از جان و جسم دارد باز
اهلِ دل بزرگانِ عالم عرفان از سنایی گرفته تا عطار و مولانا و حافظ هستند که به نیم بوسه یا اندک توجه و عنایتی دعا یا ابیات و غزلهایِ معنویِ خود را به رایگان در اختیارِ همه انسانها و بویژه عاشقان می گذارند تا بوسیله آن کِید و نیرنگِ دشمنِ هر انسانی را از جانِ اصلی و جان جسمانیِ او باز دارند، دشمن در اینجا همان خویشتنِ تنیده شده بوسیله ذهن است که در بیتِ دوم ذکر شد، این خویشتنِ جدید که گاه از آن با عنوانِ رقیب یاد می شود و حافظ در این بیت او را ضرورتی بلا خیز نامیده است اگر پس از نوجوانی به حاشیه رانده نشود دشمنِ انسان در همه ابعاد وجودیِ او خواهد شد که با هزار مکر و ترفند علاوه بر کارشکنی در امرِ کارِ اصلیِ که عشقبازیِ حقیقی می باشد بر جسم و جانِ جسمانیِ انسان نیز تاثیرِ منفی گذاشته، روان و جسمِ او را نیز بیمار می کند.
فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق
نوایِ بانگِ غزلهایِ حافظ از شیراز
حسین در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:
دکلمه احمد شاملو رو گوش می کردم، ایشان مصرع دوم بیت دوم را به صورت "خواهی برو ببخشا، خواهی بیا جفا کن" می خواند.
البته حدس می زنم با توجه به روشی که شاملو در خوانش غزلهای حافظ دارد، احتمالا استناد شاملو به نسخه ها نیست و خودش اجتهاد می کند و بنا بر این که کدام معنا همخوانی و زیبایی بیشتری دارد، آن را بر می گزیند.
وحید اسدیان فعلی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۰:
در اثری به نام دیوان شمس و باخ،به آهنگسازی جناب داوود آزاد هم این غزل استفاده شده.مربوط به اواسط دهه هشتاد هست.کاری بسیار شنیدنی و زیبا.پیشنهاد میدم دوستان بشنون
هیچکس بی نام در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۱:
*من بقربانت بگردم جانان جانان....
هیچکس بی نام در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۱:
بردی از سر عقل و هوش و عقل و هوش و عقل و هوش
من به قربانت بگردان جان جانان، جان جانان، جان جان
عرفان در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
به نام خدا
ببخشید معنی بیت غیرتم آید شکایت از تو به هر کس یعنی چه؟
رضا عباسی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۵:
مقایسه کنید با روش زایش سزار که سراغ قصابی میروند نعش پاره پاره مادر هم راهی گورستان
بهرام در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:
زیباست:
من خاک شوم جانا در رهگذرت افتم
آخر به غلط روزی بر من گذرت افتد
رضا عباسی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:
این شعر به معنای دقیق مانیفست فکری و احتمالا مشی زندگی ایشون رو مختصر و مفید شرح میده...ناسخ و منسوخ هم نداره
مجتبی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲: