A در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۹:
در مورد این 3 غزل الله مولانا علی باید منتظر شرح اقای کربم زمانی باشیم و ببینیم ایا ایشون شرح مینویسند بر این 3 غزل یا نه
فردین طهماسبی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۹:
سلام. آیا بیت دو تا مانده به آخر، مصراع دوم، به این شکل نباید باشد؟
بال مرغان چمن از رعشۀ گلزار ریخت
از لحاظ معنایی عرض میکنم. بنظرم کلمۀ باغ نمیگنجد.
زیبا روز در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۰:
موسی و فرعون معنی را رهی
ظاهر آن ره دارد واین بی رهی
صحبت های خانم روفیا به جای خود درست است ولی منظور مولانا در این غزل چیز دیگری ست
می فرماید عاشقان با یکدگر آمیختند ...تضاد در جهان وجود دارد وو هیچ با هم آشتی ندارند ،مگر این که جهان غیب حاکم شود . و دیگر تو باقی را بدان
سیاوش در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:
قالب این شعر، غزل است، و ابدا قطعه نیست. همونطور که میبینید این شعر قافیه نداره و فقط دارای قوافی میانی یا درونی ست. اما غزل نامیده میشه. اما اطلاعاتی درمورد چگونگی رواج پیدا کردن این نوع از سرایش، در دست نیست. این شعر مانند نود درصد اشعار شعرای بزرگ برای هیچ شخصیت مذهبی سروده نشده. و البته موافقم که باید شعر را خواند و لذت برد. اما لذتِ خواندن یک شعر با آگاهی، بارها بیشتر از خواندن بدون معرفته.
حمید در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق:
موتوا قبل ان تموتوا یعنی چه؟ و منظور آن چیست ؟
این جمله از احادیث نبوی است و نه آیه قرآن!
در شرح آن گفته اند:
هوا و هوس در ذات انسان است. پس شایسته است قبل از رسیدن موت طبیعی به مرگ ارادی از دست آن نجات یابد و این موت ارادی با استمرار بر عبادت و بندگی و مخالفت با هوا و هوس حاصل می شود. زیرا با مخالفت با هوا و هوس نفس شهوانی کم کم ضعیف می شود تا به مرحله تلاشی و ضعف مفرط رسیده و از بین برود و دیگر حکومتی نداشته و در دست عقل به مانند مرده در دست غسال خواهد بود
دختر خاکی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:
سلام با عرض خستہ نباشید خدمت ھمہ شما
در بیت سوم مصراع دوم اشارہ کردہ بہ جریان یوسف پیامبر و ان جریان را با
جریان سیب زنخدان باھم آوردہ شاید یک نمونہ تشبیہ بکار بردہ و اینگونہ خواستہ این دو موضوع را بہ ھم ربط دھد
برگ بی برگی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:
بدین درگاه حافظ را چو میخوانند میرانند
با عذر خواهی و توبه بدلیل مقایسه و قضاوت در آخر شرح این مصرع ، بنظر میرسد حافظ در این مصرع قصد انتقال پیام مهمی به انسان دارد که پس از همه موارد ذکر شده در غزل و طی طریق سالک و پیشرفت نسبی ، نباید توهم حضور و راهیابی به درگاهش را داشته و یا بخواهد از طریق ذهن خود را مستحق به حضور بداند که در اینصورت همه زحمات و ریاضت های او بی ثمر خواهد بود .
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
در این راه حضرت معشوق سراسر ناز و انسان سالک و مشتاق سراپا نیاز است . ولی مصرع دوم را اصلاً متوجه نمی شوم .
برگ بی برگی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:
سمن بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند
حافظ در این غزل انسانها را به دو گروه تقسیم نموده است، گروهِ اول کسانی هستند که در جستجویِ سَمَن یا اصلِ زیبا رویِ خود هستند، انسان که از جنسِ زندگی ست پس از ورود به این جهان و بتدریج با آشنایی با جهانِ ماده، لاجرم برای رفعِ نیازمندی هایِ جسمانیِ خود به ذهن خواهد رفت و این تغییرِ درونی یعنی خروج از عالمِ معنا و ورود به عالمِ ماده منجر به ایجادِ غم و اندوه برای هر انسانی میگردد، سمن بویانی همچون حافظ خیلی زود و در سحرگاهِ زندگیِ خود به این امر واقف شده و این غم را عادی تلقی نمی کنند، و در پیِ نشاندنِ غبارِ غم از رخسارِ همچون سَمَنِ خویش بر می آیند، پسسمن بویی که به فراست در می یابد این خویشتنی که بپاخاسته است و امورِ دنیویِ او را در اختیار گرفته اصل و خویشِ او نیست، بلکه خویشتنِ توهمی و ذهنی ست، تصمیم میگیرد به عنوانِ خویشتنِ کاذب و توهمی بر جا بنشیند تا غبارِ غمی که بر چهار بُعدِ وجودی او نشسته است را بنشاند و از خویش بزداید. اما در مصراع دوم گروهِ دوم پری رویان هستند که اکثریتِ انسانها را تشکیل می دهند، آنان غمی را که از سالهای آغازینِ ورود به این جهان احساس می کنند عادی پنداشته و با آن غم و دردها عجین شده اند و اگر هم بزرگی همچون مولانا یا حافظ پیغامی بدهد که ذاتِ اصلیِ انسان مَبرا از غم و درد است و بلکه شادیِ محض است، آن پری رویان که آنان نیز ذاتاً از جنسِ زندگی هستند روی بر تافته و با ستیزه گری سخنانِ بزرگان را برایِ برجایِ خود نشاندنِ این خویشتنِ توهمی بر نمی تابند، حافظ میفرماید آنان با این ستیزه گری قرار و آرامشی را که حقِ مسلمِ هر انسانی در این جهان است از دلِ خود می ستانند و در نتیجه به اسارتِ هیجاناتِ خویشتن درآمده، اسیرِ خشم ، ترس ، استرس، کینه توزی و امثالِ آن در می آیند که نتیجه، بی قراری و آشفتگیِ حالِ آن پری رویان خواهد بود.
به فتراکِ جفا دل ها چو بربندند، بر بندند
ز زلفِ عنبرین جان ها چو بگشایند، بفشانند
در ادامه بیت قبل و مربوط به پری رویانی ست که با ستیزه کردن قرار و آرامش را از دل ستانده و تصمیمی هم برای جستجویِ سمن و اصلِ زیبا رویِ خویش ندارند، پسحافظ میفرماید فلک یا روزگارِ جفا کار بی رحمانه آنان را به فتراکِ اسبِ سرکشِ خود( نفسِ خویشتن) در بند کرده و همانندِ شکاری بینوا به دنبالِ خود به هر سو می کشد، و بدینسان آن پری روی که او هم می توانست سمن بوی گردد و از غمها رهایی یابد در بند و گرفتارِ روزگار و خواهش هایِ نفسانی خود گشته و گمان میبرد بوسیله چیزهایِ ذهنی و مادیِ این جهانی می تواند از غم رهایی یافته و به قرار و آرامش دست یابد، در مصراع دوم زلفِ عنبرین کنایه از جذابیت هایِ جهانِ مادی ست که پری رویان دلبسته آن شده و قصدِ نوشیدنِ شراب از نعمتهایِ این جهان دارند، پس جانِ خود را به زلفِ عنبرین و جاذبه هایی از قبیلِ ثروت و مقام، املاک و اتومبیل یا همسر و فرزندان، و یا اعتبار و آبرو و شهرت گره زده و اصطلاحن با آنها هم هویت می گردد و حافظ با تناسبِ زیبایِ گشودنِ و افشاندنِ زلف میفرماید اگر آن پری رویان گره زلفِ حضرتِ دوست را از جان بگشایند، و تعلقِ خاطرِ خود را به مواهب و نعمتهایِ این جهانی باز کنند، پس با جان فشانی و کشتنِ نفس یا خویشتنی که همواره از زلف طلبِ چیزی را می کند تا مگر غم از دل بزداید، همانندِ سمن بویان در پیِ درمانی اساسی خواهند بود تا به قرار و آرامشی حقیقی دست یابند.
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند، برخیزند
نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند
حافظ در ادامه میفرماید آن پری رویان که یک عمری در بند و اسیرِ خویشتنِ توهمی بوده و با جفایبر خود شکارِ اسبِ سرکشِ نفس شده و به هر طرف کشیده می شوند، اگر واقعاََ مصمم به گشایشِ بندِ زلف از جانِ خود باشند و یک نَفَس یا دمی با انسانهایی همچون حافظ و مولانا بنشینند و همنشینی با آنان را تجربه کنند، یقینن بپا میخیزند تا جانِ خویش را از زلفِ عنبرین بگشایند، و با این برخاستن و قیامتِ فردی می توانند نهالِ شوقِ زنده شدن به جانان را در دل بنشانند تا با مراقبت به درختی ریشه دار و قوی مبدل گردد، درواقع حافظ میفرماید پری رویان و انسانهایی که جانشان بسته به زلف و کشش هایِ این جهانی ست فقط بشرطِ بهره گیری از پیغامهایِ معنویِ بزرگان است که می توانند از این اسارت آزاد و خود را از فتراکِ جفا رهانیده و سمن بوی شوند.
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
گوشه گیری یا خلوت نشینی در اینجا نمادِ پرهیز کاری و صوفیِ حقیقی ست، در برخی فرقه ها بدلیلِ عدمِ تواناییِ در پرهیز، سالکان گوشه گیر شده و از خلق می بُریدند، که البته چنین زُهد و دیدگاهی هرگز مورد تاییدِ حافظی که بسیار اجتماعی و اهلِ تعامل با مردم بوده است نمی باشد، اما او از لفظِ گوشه گیری بهره میبرد تا پیغامِ خود را به مخاطب برساند، پس حافظ میفرماید اگر پری رویانی که برخاسته و قیام می کنند تا نهالِ شوقِ زنده شدن به عشق را در خاطر بنشانند به اشکِ چشمِ گوشه گیران نیک بنگرند که چگونه در شوقِ وصال سوخته و می گریند، درخواهند یافت که آن سرشک دُرّی گرانبها ست که بر گونه هایِ سالک می لغزد، پسشرط و قدمِ اولیه برای تبدیل از پری رویی به سمن بویی طلب و خواستن است، در مصراع دوم سحر خیزان انسانهایی هستند که در سحرگاه ِ زندگی و عنفوان جوانی برخاسته و با سعی و کوشش جانِ خود را از زلفِ عنبرین رهانیده و با جان افشانی در نهایت به عشق زنده شدند، و حافظ ادامه میدهد اگر پری رویان بدانند و از مرتبه بالایِ عرفانیِ سحر خیزانی همچون فردوسی و مولانا و سعدی و حافظ آگاه باشند، پس رخسارِ سرشار از مِهرِ خود را از رویِ چنین بزرگانی بر نمیگردانند، یعنی در عمل هر لحظه با شنیدن به گوشِ جان، به پیغامهایِ معنویِ آنان توجه می کنند، و رمزِ تبدیل شدن به سمن بویی نیز همین دو کار است.ز چشمم لعل رمانی چو میخندند میبارند
ز رویم راز پنهانی چو میبینند میخوانند
اما انسان سالک چگونه مرشد و راهنمای خود را برگزیند؟ این بیت پاسخ میدهد که پیر خردمند بحضور رسیده و با خدا یا زندگی یکی شده را از شادی بی سبب و خنده های او میتوان شناخت ، وقتی با چنین انسان وارسته ای روبرو میشوی می بینی که شادی خود را از چیزهای این جهان نگرفته و با شادی درونی خود ، نشاط و شادی را مانند لعل رمانی به جهان ارزانی می کنند یا به عبارتی در افشانی میکنند . انسانهای دردمند فقط درد و غم را انتشار می دهند و با بیان دردها و شکایتها غم و درد را انتقال میدهند و حافظ میفرماید تشخیص انسان عارف از دردمند سخت نیست و در مصرع دوم میفرماید انسان خردمند و به حضور رسیده به محض مواجهه با انسان راز او را از چهره اش تشخیص میدهند و متوجه میشوند که او از جنس زندگی و عشق میباشد و با از جنس درد و خشم و رنجش و در یک کلام راز پنهانی انسان را با یک نگاه می خوانند و این از ویژگی های عرفا میباشد .
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
حال که انسان پیر و مرشد خود را شناخت و قصد پای نهادن در راه عشق را دارد نباید گمان کند که این راه سهل و آسانی میباشد و از راه فکر و ذهن و آموزش و تدبیر امور و با فرمول میتوان به سر منزل مقصود رسید ، که اگر انسان چنین گمانی داشته باشد در راه می ماند و راه به جایی نخواهد برد . پس تنها راه کار بر روی خود و رها کردن دلبستگی های خود به زلف عنبرین و زدودن دردها از قبیل رنجش ، خشم ، کینه ، حسادت و خود بزرگ بینی و غیره میباشد و البته که لطف و عنایت حضرتش از ضروریات و نیاز اولیه میباشد تا انسان شفا یافته و درمان شود.
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو میخوانند میرانند
و اگر چنان که در بیت قبل گفته شد بشود ، چنین انسانی منظور اصلی بر دار شدن منصور را بدرستی دریافت می کند و آن بر دار شدن من کاذب و ذهنی انسان است تا پس از آن به حضرت معشوق زنده شده و با او یکی شود و این امر در زمان حیات انسان باید اتفاق بیفتد . در مصرع دوم حافظ شکسته نفسی میکند و میفرماید در این درگاه و پیشگاه حضرت معشوق وقتی چهره او را می خوانند می بینند که هنوز به کمال نرسیده (اشاره به بیت تشخیص انسان عارف از انسان دردمند )، پس او را می رانند و این اوج افتادگی و خضوع حافظ لسان الغیب میباشد و چه کسی سزاوارتر از او برای حضور و دیدار حضرت معشوق ؟
Paco در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۱۵:
من یک برداشت دیگر ازاین شعر دارم ، درک و حسم اینه که ادما دنیایی که دارن تماشاش میکنن باتوجه به درونشون دارن میبینن، اگه بد باشی همه چیزو بد میبینی و برعکس. یا میشه گفت کافر همه را به کیش خود پندارد. پس اگه خوب باشی همه چیزو خوب میبینی
مسلم فلاح در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » تصنیفها » مرغ سحر (در دستگاه ماهور):
ای خدا! ای فلک! ای طبیعت! شام تاریک ما را سحر کن
خواستن از فلک وطبیعت برای حل مشکل ،شرک است.
الحج : 62 ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ
الحج : 12 یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ
الإسراء : 56 قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْویلاً
یونس : 106 وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمینَ
الأعراف : 197 وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ
الأعراف : 194 إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ
احمد نیکو در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:
چون عهده نمی کند کسی فردا را
یک امشب خوش کن دل پر سودا را
می نوش به نور ماه ای ماه که ماه
بسیار بتابد که نیابد ما رارباعی از عطار (مختارنامه) باب ۴۴ شماره ۴۴
احمد نیکو در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۱:
روزی که بوَد روز هلاک من و تو
از تن بِرَهد روان پاک من و تو
ای بس که نباشیم وزین طاق کبود
مه می تابد بر سر خاک من و تورباعی از عطار (مختارنامه) باب ۴۴ شماره ۴۸
روزبه در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۰۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » ترجیع بند:
چیزی که در ویراستاری این شعر توجه رو جلب میکنه صدها ویرگول زائده که هنگام خوندن فقط انسان رو عصبی میکنه
دکتر صحافیان در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:
بلبل عاشق اگر غمخواری ام را جویایی ناله عشق سر ده، که ما بیچاره عشقیم(با توجه به ابیات بعد، و وجود مدعیان خود را در طریق عشق تنها می یابد)
در آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست
چه جای دم زدن نافه های تاتاریست
در سرزمین عشق که نسیم مفرح گیسوی دوست جاری است،جایی برای مشک تاتاری نیست.
3- باده بیاور تا این جامه فریب و ادعا را بشوییم، که با وجود ادعای هوشیاری، مست شراب خودخواهی هستیم( تعریض به منکران باده)
4- شوق عشق تو کار هر مدعی نیست، باید زیر زنجیر عشق کمر همت بست.
5- عشق نکته ظریف و هدیه پنهان خداست( برای رهایی از چنگال نفس)نه لب یاقوتی و خط سبز یار.
6- زیبایی آدمی در چشم، گیسو، گونه و خال نیست، هزار نکته در رموز عشق نهفته است.
7- آنان که در رهایی پای بر تارک هستی نهاده اند، جامه ابریشمی بی هنران را به نیم جو نمی خرند.( در نسخه خانلری به جای قلندران، مجردان آمده است)
8- دستیابی به آستان عشقت، چون رسیدن به سپهر شرافت ، دشوار است.
9-نازهای چشم تو را سحر( پس از زاری فراوان) به خواب دیدم شگفتا خوابی که بهتر از بیداری است.
10- دل یار را با شکوه های عشق نیازار که رهایی جاودانی در کم آزاری( بی آزاری برای آدمی ممکن نیست و ایهام دارد به شیرینی گلایه عشق)است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
مصطفی بغدادی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:
در یکی از این نسخ خطی که ضمیمه کرده اید آمده:
از بهر بوسه ای ز لبش جان همی دهم
اینم نمیستاند و آنم نمیدهد
که به نظرم نغزتر است از این جهت که حافظ جانش را چنان بی مقدار میداند که معشوق حاضر نمیشود در ازای دریافت آن بوسه ای بدهد.
میلاد در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:
آن منی کجا روی بی تو به سر نمیشود،ای فدای صدای شجریان و درد مولانا،ممنونم از خدا که این همه عشق و یه جا به ما هدیه داده،تو این چرخه درداور زمین چی میتونه مارو مست کنه جز این مدل عشق،
مهیار در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۳ - غزل:
اون بیت آخر نباید جفت و تاق باشه ؟ تاق به معنی تگ و یکتاست ولی طاق به معنی سقف .
سپید در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۳ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:
استاد لطفی در کنسرت اتریش وین این قطعه رو بسیار زیبا اجرا کردن و خوندن.
س ش در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۳ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین:
این شعر با دستکاری های زیاد آورده شده و جای ترمیم و اصلاح دارد
برای نمونه بیت چهارم باید حذف شود چون تکراری ست.
در بیت سوم مر او را اشتباهی بشکل مورا درج شده...
دکتر محمد ادیب نیا در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۵ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲: