گنجور

حاشیه‌ها

Reza Akbari در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۴:

برنامه دل انگیزان در دستگاه سه گاه استاد شجریان سرودن به زیبایی

Reza Akbari در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

سلام در برنامه دل انگیزان استاد شجریان با صدای دلنوازشون این غزل رو سرودن

حمیدرضا ابراهیم زاده در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

بیت پایانی روایتی از حدیث بسیار مهمی است که فرمود؛

ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات، الا فتعرضوالها...

در دوران زندگی هرکسی  رایحه ای از سوی پروردگار به سوی تان می آید. هشدار که از آن رویگران مباشید.

ماانسانها بخاطر کالبد دوستی هایمان اغلب کم حواس وکم ظرفیت می شویم. و نباید هیچ لحظه ای از شمیم و نسیم رایحه ی لطف وچشمداشت خداوند و عالم غیبش غافل باشیم.

یک لحظه تو غافل زبر شاه نباشی

شاید نظری کرد و تو آگاه نباشی...!

 

محمد ملکی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

یکی از زیباترین و جالب ترین و جذاب ترین در عین حال آموزنده ترین حکایات ادب پارسی است. و قصه گویی عبید هم در این شعر، بسیار معرکه است. شیخ بهایی نیز یک موش و گربه به نثر دارند که اگرچه به این موش و گربه ارتباطی ندارد ولی آن هم بسیار زیبا و دلنشین و پند آموز است.

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶:

همچو سعدی در دل آویزی وحسن

کس چنین زیبا نگفت از دلبری

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹:

آتش عشقت شرری چون کشید

سعدی شیرین سخنت سوخته

 

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷:

کلام شاد سعدی دل نشین است

زمحنت میدهد جان را رهایی

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴:

بود  رسم  ادب  ای بلبل دهر

اگر سعدی سخن گوید تو خاموش

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵:

اگر سعدی به زیر خاک گردی

نگردد بلبل طبع تو خاموش

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷:

 

گفته سعدی چو برند پیش یار

بلبل بی دل بنشیند خموش

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:

 

سعدی چوسخن بگفت از عشق

این بلبلکان شدند  خاموش

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰:

واله از سعدیند سخندانان

عاقل وعاشقند حیرانش

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

 

تا جهان عاشق گفتم دو جهان عاشق تو

کس  چو سعدی نتوان گفت بدین گونه دعایی

محمدمتین عبدالهی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۸ دربارهٔ فایز » ترانه‌های فایز بر اساس نسخه‌ای دیگر » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۸۵:

درود بر فائز و بر استاد شجریان .

مجید همایونی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۳ - گفتار اندر صنع باری عز اسمه در ترکیب خلقت انسان:

سلام در مصرع دوم از بیت هفتم [[زمینی در او سیصد و شصت جوی]] اشاره به حدیث نبوی دارد. 

تا سال 1996 تصور می شد،تعداد مفصل های انسان 340 عدد است، ولی به دلیل پیشرفت علم لیزر و تفکیک مفصل ها امروزه تعداد مفصل های انسان 360 عدد ذکر می شود و بیست مفصل دیگر با استفاده از علم کالبد شکافی در گوش‌های انسان قرار دارد.

در حدیثی از رسول اکرم(ص) که جزو احادیث اهل سنت محسوب می شود و یکی از راویان حدیث عایشه و یکی از راویان حدیث ابوذر غفاری است، که پیامبر(ص)حدیث را خطاب به ابوذر گفته است، قید شده است:

در بدن انسان 360 مفصل وجود دارد، پس هر کس می‌تواند در هر روز از سال یک عضو خود را از آتش محفوظ بدارد، این کار را انجام دهد. پرسیدند یا رسول‌الله چگونه؟! فرمود: تکبیر و تسبیح خداوند را بگوید، مردم‌آزاری نکند و امر به معروف و نهی‌ازمنکر رابه جا آورد.

(آدرس حدیث باب 39 وجوب صدقه بر مفصل های انسان حدیث 546 و ( م/ ١٠٠٧ ) در صحیح مسلم)

این در حدیث درحالی در 1400 سال قبل گفته شده است که بشریت تا همین یک دهه اخیر به این حقیقت پی نبرده بود...

حدیث مذکور در ظاهر پند و نصیحتی برای مسلمانان است تا تقوا پیشه‌کنند و از آتش جهنم مصون بمانند، ولی دراین حدیث شریف، علمی بزرگ نهفته‌است که به اعجاز علمی در سنت نبوی اشاره دارد.

دکتر عبدالط در مصاحبه‌ خود با روزنامه «المدینه» عربستان اعلام کرد: حضرت رسول(ص) 14 قرن پیش بدون ابزار پزشکی و علمی عصر حاضر به تعداد دقیق این مفاصل اشاره کرده‌اند و این جز اعجاز علمی احادیث و صدق رسالت نبی اکرم(ص) چیز دیگری محسوب نمی‌شود. 

وی افزود: کشف این مسئله همچنین ارتباطی به علاقه مسلمانان به پیامبر(ص) ندارد، چرا که دانشمندان صحت این مسئله را تایید کرده‌اند. 

پیوند به وبگاه بیرونی

 

محمد ملکی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:

با سلام به همه دوستان.

غزلی بسیار عارفانه و در عین حال بسیار عاشقانه است.

در بیت اول، حافظ با سوز و آه خاصی فریاد می زند که:

درد عشقی کشیده ام که مپرس

زهر هجری کشیده ام که مپرس

که نشان دهنده عشق حافظ و تب و تاب او برای رسیدن به خداست.

و در همین شعر، حافظ به لسان الغیب بودن خویش اعتراف کرده است.

در بیت چهارم حافظ می فرماید که:

من به گوش خود از دهانش دوش/ سخنانی شنیده ام که مپرس. یعنی با گوش دل خود از غیب، الهاماتی می گرفته که نتیجه اش شده این غزلیات شورانگیز و عرفانی و عاشقانه که جان هر مشتاقی را صفا می بخشد و تازه می کند.

و در بیت آخر هم فرمودند:

همچو حافظ غریب در ره عشق/ به مقامی رسیده ام که مپرس. حافظ در اینجا از سیر و سلوک های عرفانی خودش سخن می گوید که در راه عشق به خدا، به مقام بسیار بسیار بلندی رسیده است که دیگر از غیب به او الهام می شود.

در کل، این شعر را خیلی دوست می دارم و به نظرم یکی از پر رمز و راز ترین اشعار خواجه شیراز است.

با احترام

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:

شیرین سخنان در دو جهان همته سعدی

تن رنجه  ودل  بسته  زشیرین دهنانند

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵:

باغبان سخن دهر عجب می جویی

چون گل گفته سعدی که به گلزار تونیست

امین مروتی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۵:

 

شرح غزل شمارهٔ ۱۸۲۵ (من طربم طرب منم)

مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)

 

این غزل نیز بیان احوال خوش و طربناکی و فرحناکی اهل دل و عرفان است. مولانا به عنوان خوش حال ترین شاعر تاریخ ادبیات ما، کثیری از این ابیان و غزل ها در کارنامۀ خود دارد.

 

من طربم، طرب منم، زُهره زند نوای من

عشق میان عاشقان، شیوه کند برای من

مولانا نمی گوید من طربناک و خوشحالم می گوید من خوشحالی و طرب هستم. یعنی شادی من عارضی و موقت نیست و در ذات من است. حتی سیارۀ زهره که در آسمان، نماد موسیقی و چنگ نوازی است، موسیقی مرا می نوازد.

عشق هم برای من ناز و عشوه می کند تا دل مرا به دست آورد. شیوه کردن یعنی ناز کردن.

در واقع مولانا می خواهد بگوید شادی من عمیق و اصیل است نه موقتی و عارضی.

معنای دیگر بیت این است که مولانا از زبان طرب به عنوان یک موجود، سخن می گوید و می گوید عشق هم در طلب طرب است. طرب هدف نهایی عشق و عاشقان است و عشقی که حال انسان را خوش نکند، عشق نیست.

 

عشق چو مست و خوش شود، بیخود و کش مکش شود

فاش کند چو بی‌دلان بر همگان هوای من

باز از قول طرب می گوید عشق در حال مستی، بیخود و فارغ از کشمکش می شود و  مثل عاشقان اعتراف می کند که به هوای من یعنی به هوای طرب، حرکت می کند.

 

ناز مرا به جان کشد، بر رخ من نشان کشد

چرخ فلک حسد برد، ز آنچ کند به جای من

طرب می گوید عشق ناز مرا می کشد و چرخ فلک هم به این موقعیت و منزلت و آنچه عشق در حق من می کند، به من حسد می برد.

 

من سر خود گرفته‌ام، من ز وجود رفته‌ام

ذره به ذره می زند، دبدبه ی فنای من

مولانا یا همان طرب می گوید من کاری به حسادت فلک ندارم. کار خود را می کنم. در بند  وجود و منزلت خود نیستم. تمام ذرات وجودم در جهت فنای در معشوق حرکت می کنند و کوس فنایم را می زنند.

 

آه که روز دیر شد، آهوی لطف شیر شد

دلبر و یار سیر شد، از سخن و دعای من

حیف که روز دارد به پایان می رسد و لطف جایش را به خشونت می دهد. چرا که معشوق از همسخنی با من ملول و خسته شده است. این بیت می تواند اشاره به گریختن شمس از قونیه و تنها شدن مولانا باشد که در بیت بعد هم تایید می شود.

 

یار برفت و ماند دل، شب همه شب در آب و گل

تلخ و خمار می طپم، تا به صبوح وای من

شمس رفته و پای دلم در گل مانده است و تا صبح خواب به چشمم نمی آید.

 

تا که صبوح دم زند، شمس فلک علم زند

باز چو سرو تر شود پشت خم دوتای من

صبح که می شود و خورشید سر می زند، با دیدن خورشید به یاد شمس می افتم و قامتم دوباره راست می شود.

 

باز شود دکان گل، ناز کنند جزو و کل

نای عراق با دهل، شرح دهد ثنای من

دوباره گل ها می رویند وهمه ناز پیدا می کنند و آوای موسیقی، زبان حال من می شود.

 

ساقی جان خوبرو، باده دهد سبو سبو

تا سر و پای گم کند، زاهد مرتضای من

ای ساقی زیبا! مستم کن تا این زاهدان قانع و راضی هم سر و پای شان را گم کنند و عاشق شوند.

 

بهر خدای ساقیا! آن قدح شگرف را

بر کف پیر من بنه، از جهت رضای من

ای ساقی! تو را به خدا قسم که آن می شگفت را به پیر من(احتمالاً شمس یا صلاح الدین زرکوب) بده تا من هم از تو راضی شوم.

 

گفت که باده دادمش، در دل و جان نهادمش

بال و پری گشادمش، از صفت صفای من

ساقی گفت به او باده دادم تا صفای من در او اثر کرد و مستانه، بال و پر گشود.

 

پیر کنون ز دست شد، سخت خراب و مست شد

نیست در آن صفت که او، گوید نکته‌های من

اما این پیر دیگر مست شده و  از دست شده و دیگر نمی تواند حرف های مرا بزند.

 

ساقی آدمی کشم، گر بکشد مرا خوشم

راح بود عطای او، روح بود سخای من

رواست که این ساقی آدم کُش، مرا بکشد. عطای او راحتی و بخشش من روحانی است.

یا می توان آدم کَش و بکشد را با فتح کاف بخوانیم و بگوییم چه خوب است این ساقی مرا به سمت خود بکشد تا او راحتی به من برساند و من هم در عوض، روحم و جانم را به او بدهم.

 

باده توی سبو منم، آب توی و جو منم

مست میان کو منم، ساقی من سقای من

من صورتم و تو معنا، مثل باده ی معنا و سبوی صورت و آب معنا و جوی صورت. تا ساقی منی و من به برکت وجود تو مست شده ام.

 

از کف خویش جسته‌ام، در تک خُم نشسته‌ام

تا همگی خدا بود، حاکم و کدخدای من

من مست شده ام و از خودی و انانیت خود عبور کرده ام تا فقط خدا بماند و خدایی کند.

 

شمس حقی که نور او، از تبریز تیغ زد

غرقه نور او شد این، شعشعه ضیای من

 شعاع نور شمس، از تبریز سر برزد و من غرق نور او گشتم.

 

14 دی 1403

 

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:

ای گل رخ باغ گلستان جان عاشقان

بلبل مگوی چوسعدی شیرین بیان توست

۱
۱۸۲
۱۸۳
۱۸۴
۱۸۵
۱۸۶
۵۴۷۱