نیازم ز گیتی به توست ای نیازی
که دل را امیدی و جان را نیازی
ازیرا به شادی بنازم که دانم
دلم را نیازی و زو بینیازی
مرا عشق بهتر تو را حسن خوشتر
من از عشق نازم تو از حسن نازی
بد آن بردبارم که دانم که دائم
نه آن را نه این را نه ماند درازی
چنان گشتم از تو که دیگر نیامد
نیازم به چهر بتان بی نیازی
به گلنار دو لب بهار بهاری
به دیبای دو رخ طراز طرازی
به عاشقشناسی و مردمنوازی
گرامی به سان طراز طرازی
مرا ساخته با تو جان و تن و دل
تو با من به پرسیدنی خوش نسازی
ازیرا که عشق من آمد حقیقت
ازیرا که حسن تو آمد مجازی
به بازی بریزی همی خون عاشق
ندانی که خون ریختن نیست بازی
دل و دیده و زلف تو هر سه کافر
تو از کافری هر زمان سرفرازی
ندانی چه آید ابر کافرستان
ز تیغ و سنان شهنشاه غازی
سر پادشاهان ابونصر مملان
که صد بیشه شیر است در ترکتازی
ز چین و ز هند و ز روم و ز ارمن
ز کرد و ز دیلم ز ترک و ز تاری
به مردی و رادی و فرهنگ و دانش
نیابی چون او گر دو صد سال تازی
ایا شهریاری که یاری نداری
بکوش رستانی و مردم طرازی
تو بر خاتم مردمی چون نگینی
تو بر جامهٔ رادمردی طرازی
به هیبت نهنگی به جستن پلنگی
به حمله هژبری به فرصت گرازی
به تخت بزرگی بر اسب سعادت
به خوبی نشینی به خوبی گرازی
نپوشد ز رایت فلک راز هرگز
همانا شب و روز با او به رازی
تو خواهندگان را به باغ سعادت
چو ایزد بهان را به جنت جوازی
نه پیوند سودی نه بند زیانی
تو اثبات نازی و آفات آزی
به طبع از ظریفی درست از عراقی
به لطف از لطیفی تمام از حجازی
گه از بهر دین جفت جنگ و جهادی
گه از بهر دل یار بگماز و نازی
بدین گونه باشند شاهان دنیا
زمانه نه بیند زمانی نمازی
عدو یافت از کین تو سرنگونی
ولی یافت از مهر تو سرفرازی
چنان تازی اندر صف شهریاران
که گویی به میدان همی گوی بازی
ز رادی گه بزم بر دوست و دشمن
خجسته دل و دست بازی بنازی
در مرگ بر بد کنش باز کردی
در رزق بر خصم کردی فرازی
هر آن کو بهغایت جفای تو جوید
به چشم اندرش سوختی سر بغازی؟
عدو را جوازی به سوی جهنم
سرش گرفته چون بر اندر جوازی کذا
اگر خصم پوشد ز یاقوت جوشن
تو بر وی ز سنباده الماس گازی
ابر خسروان دگر هم چنانی
چو منسوج رومی بدیر درازی
گرازت بر ایشان بود تیغ هندی
بر ایشان بود تیغ هندی گرازی
تو پیش صف رومیان در جهادی
بل از باژ و از ساوشان در جهازی
نمانده بسی تا که از ساو قیصر
هم از باژ خاقان و خان گنج سازی
جهان مهره باز است ولیکن تو او را
شکستی طلسم همه مهره بازی
نیابد عدوی تو هرگز بلندی
نیابد بز لنگ هرگز بتازی
الا تا فرازی دهد دلگشائی
الا تا نشیبی دهد دل گدازی
معادیت باد از غم اندر نشیبی
موالیت باد از طرب دل فرازی
چو بر خسروان عجم جشن دهقان
ترا باد فرخنده این عید تازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به نیاز و عشق خود نسبت به معشوق اشاره میکند. او بیان میکند که دل و جانش به معشوق وابسته است و این وابستگی او را از دیگران بینیاز میکند. عشق او به معشوق حقیقی و زیبایی او مجازی است و این دو با هم در تضاد قرار دارند. شاعر به ویژگیهای معشوق اشاره میکند و از او به عنوان کسی یاد میکند که در میدان جنگ نیز شجاعت دارد. در نهایت، شاعر به عظمت و قدرت معشوق و تأثیر او بر دنیای اطرافش اشاره میکند و او را از نظر انسانی و مهرورزی ستایش میکند. شاعر با زبانی سرشار از تمثیل و استعاره، احساسات عمیق خود را نسبت به عشق و معشوق ابراز میکند و جذابیت او را در موقعیتهای مختلف زندگی برجسته میسازد.
هوش مصنوعی: به من از دنیا چیزی نمیخواهد، به تو احتیاج دارم، ای کسی که امیدی برای دل و نیازی برای جانم.
هوش مصنوعی: به خاطر شادیام از اینکه میدانم دلم هیچ نیازی ندارد، سپاسگزارم و بینیاز هستم.
هوش مصنوعی: من به عشق تو اهمیت بیشتری میدهم، در حالی که تو زیباییات را بیشتر دوست داری. من از عشق به تو لذت میبرم و تو از زیبایی خودت.
هوش مصنوعی: بد است برای من که در هر لحظه از زندگی خود به این فکر کنم که نه این لحظه ماندگار است و نه آنچه در آینده خواهد آمد.
هوش مصنوعی: به قدری تحت تأثیر تو قرار گرفتم که دیگر نیازی به معشوقان زیبا ندارم و از آنها بینیاز شدم.
هوش مصنوعی: به لبان زیبای او که مانند گل شکفتهاند، بهار زندگیای جریان دارد که با دو چهرهی دلنشینش به طرز زیبا و دلربا به چشم میآید.
هوش مصنوعی: به شناخت عاشقان و محبت به مردم ارادت دارم، مانند الگو و نمونهبرداری از زیباییها.
هوش مصنوعی: من با تو روح و جسم و دل به وجود آمدهام، و تو با من به سوال کردن خوش نمیپردازی.
هوش مصنوعی: چون عشق من نمایان شد، حقیقت پیدا شد و وقتی که زیبایی تو رخ نمود، دنیای مجازی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: عشق بازی نیست که بخواهی با آن شوخی کنی، چون ریزش خون عاشق نشانهٔ درد عمیق و جدی است، نه یک تفریح ساده.
هوش مصنوعی: دل و چشم و موهای تو به نوعی ناپیروزمند و بیدینی هستند، و از همین بیدینی هر لحظه در اوج شکوه و عظمت قرار دارند.
هوش مصنوعی: نمیدانی که چه بر سر سرزمین کافران میآید هنگامی که شمشیر و نیزهی شاه قهرمان به کار میآید.
هوش مصنوعی: سر پادشاهان ابونصر مملان نشاندهندهی قدرت و عظمت اوست، به گونهای که مانند شیرانی است که در جنگل به وفور یافت میشوند و در میدان نبرد، تسلط و تسریع عمل او را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: از چین و هند و روم و ارمنستان، از کرد و دیلم و ترک و تاتار، همه جا را میگوید.
هوش مصنوعی: اگر دو صد سال هم تلاش کنی، باز نمیتوانی به انسانی با ویژگیهایی چون مردانگی، دلرحمی، فرهنگ و دانش مانند او برسی.
هوش مصنوعی: اگر تو پادشاهی هستی که یاری و پشتیبان نداری، تلاش کن تا مردم را یاری رسانی و به آنها خدمت کنی.
هوش مصنوعی: تو همچون نگینی بر فراز سرشت مردمی، زیبایی و درخشش تو به مانند زینتی بر پوشش و شخصیت یک فرد نیکوست.
هوش مصنوعی: با ظاهری مانند نهنگ و جستوخیز مانند پلنگ، با قدرت و شجاعت به حملهای قوی و فراگیر میپردازد و در عین حال از فرصتی مناسب بهره میبرد.
هوش مصنوعی: بر روی تختی بزرگ و با شکوه بنشینی، در حالی که سوار بر اسب خوشبختی هستی و از زندگی به خوبی بهرهمند میشوی.
هوش مصنوعی: هیچ گاه آسمان راز کسی را پنهان نمیکند، زیرا شب و روز همیشه با او به یک راز مشترک هستند.
هوش مصنوعی: تو مانند خدایی که به خواستگان، راهی به بهشت میدهد، سرنوشت و خوشبختی را به افرادی که به دنبال سعادت هستند، ارزانی میداری.
هوش مصنوعی: هیچ ارتباطی نه به نفع و نه به ضرر وجود ندارد؛ تو فقط زیبایی و لطافت خود را اثبات میکنی و از آسیبها دوری میجویی.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی توصیف میکند که شخصی با ذوق و ظرافت، از هنر عراقی بهرهمند است و با لطف و لطافت، صفات و ویژگیهای یک فرد حجازی را به تصویر میکشد. به طور کلی، سخن از ترکیب هنر و ویژگیهای مختلف از مناطق مختلف است.
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر دین، جنگ و تلاش میکند و گاهی به خاطر دل معشوقش، ناز و بازی میکند.
هوش مصنوعی: شاهان دنیا این گونهاند که در هر زمانی چیزهایی را میبینند و میدانند، اما در زمان خودشان، نظر به چیزی ندارند و از حقیقت دورند.
هوش مصنوعی: دشمن به خاطر کینهات به شکست و افتادگی دچار شد، اما به خاطر محبتت به عزت و سربلندی رسید.
هوش مصنوعی: چنان به میدان آمده است که به نظر میرسد در حال بازی است و از مهارت و توانایی بالایی برخوردار است.
هوش مصنوعی: از سر خجستگی، در میهمانی با دوستان و دشمنان، دل و دستت را از شادی بینصیب نکن و از زندگی لذت ببر.
هوش مصنوعی: در مرگ، بر انجامدهنده کارهای زشت، پلیدیها را بازگو کردی و در مورد روزی، بر دشمن خود برتر بودی.
هوش مصنوعی: هر کسی که در جستجوی بدیهای تو باشد، آیا خودش را در آتش اندوه و ناراحتی نمیسوزاند؟
هوش مصنوعی: دشمن را به سمت جهنم هدایت کردهاند، همانطور که به سمت آن دروازه میرود.
هوش مصنوعی: اگر دشمنت زرهای از یاقوت به تن کند، تو با عطر گرانبهای الماس بر او تاثیر بگذار.
هوش مصنوعی: ابر مانند پادشاهان، دوباره به گونهای است که مانند پارچه رومی دراز مدت بر افراشته شده است.
هوش مصنوعی: تیغ هندی بر سر آنها فرود میآید، همچون گراز بر ایشان میتازد.
هوش مصنوعی: تو در میان رومیان در جنگی، نه تنها از بابت غنائم و پاداش، بلکه از نظر کارآزمودگی و مهارت جنگی نیز شرکت داری.
هوش مصنوعی: چندانی نمانده که از ثروت و داراییهای به دست آمده از قیصر و خانها خبری نباشد.
هوش مصنوعی: جهان مثل یک بازی شطرنج است که در آن مهرهها در حرکتاند، اما تو توانستهای قوانین و رازهای این بازی را بشکنی و بر آن مسلط شوی.
هوش مصنوعی: هرگز دشمن تو به موفقیت و بزرگی دست نخواهد یافت، همانطور که بز لنگ هرگز نمیتواند در میدان مسابقه برتری جست.
هوش مصنوعی: پس تا زمانی که فرازی دل را شاد کند، امیدوارم نشیبی نیز بیاید که دل را به درد آورد.
هوش مصنوعی: حضور و ارتباط معنوی باید سبب آرامش و رفع غمها شود و همچنین شادی و سرور باید دل انسان را بالا ببرد و به نیکویی هدایت کند.
هوش مصنوعی: وقتی که جشن بزرگان عجم برپا میشود، برای تو آرزوی خوشبختی و شادی در این عید عربی را دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهانا همانا فسونی و بازی
که بر کس نپایی و با کس نسازی
جهانا همانا فسوسی و بازی
که بر کس نپایی و با کس نسازی
چو ماه از نمودن چو خار از پسودن
بگاه ربودن چو شاهین و بازی
چو زهر از چشیدن چو چنگ از شنیدن
[...]
سپهر برین را همه بر سرفرازی
شد از همت و قدر دهقان غازی
کنون همچو بازیگران گاه کشتن
کند همتش را همی بندبازی
بود کهتری آرزو مهتران را
[...]
بتازی و ترکی بتازی ازین پس
چو بر حلبه عشق لختی بتازی
ببازی در این کوی آخر دل و جان
اگرچه درآئی باول ببازی
دلم غارتیدی ز بس ترکتازی
ز پایم فکندی ز بس دست یازی
گل و مل تو را خادمانند از آن شد
وفای گل و صحبت مل مجازی
مرا جان درافکند در جام عشقت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.