همایون در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳:
جلال دین فرهنگ تازه ای برای انسان دارد
کلید این فرهنگ دیوانگی است که در اینجا به زیبایی بیان میشود، ابتدا عقل معمول وکارکرد آنرا نشان میدهد که چگونه غمگین و خوشحال میشود و وابستگی آنرا به پول و مادیات و مقایسه خود با دیگران را بیان میکند، براستی انسان در اصل دیوانه است و با وابستگی به پول خودرا عاقل جلوه میدهد و هر روز با برآمدن خورشید در فکر بدست آوردن پول بیدار میشود
قبل از اینکه این دیوانگی انسان این گونه به هدر رود باید وابستگی ها را تغییر داد و خورشید دیگری یافت و بجای پول بیشتر بدنبال جان بیشتر بود و بجای نور خورشید برای فردا و پول بیشتر باید بدنبال یار خوب گشت و با همراه شدن با جان دیگر جان خود را گسترش داد
بی نشان در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:
حشرگاه هر حسینی گرچه تو
کربلایی کربلایی کربلا
مشک را بربند ای جان گرچه تو
خوش سقایی خوش سقایی خوش سقا
با سلام و عرض ادب و احترام
مهدی عزیز هرچند سوال شما مربوط به سالیان گذشته است اما پرسش از معنای غایی و نهایی متون ذو ابعاد و بسیار بطن سوال منصفانه و محققانه ای نیست که این دست متون به جهت غنای وجودی و گستره ی شمول و به میزان سعه ی وجودی در مخاطبه با هر مخاطبی و مواجهه با هر سائلی پاسخی در خور و شایسته ی او دارند لذا بهتر است اینجنس طلب بدین شکل و شیوه مطرح شود که دوستان برداشت و فهم شخصی خود را از فقرات اشعار و ابیات بیان بفرمایند
این کمترین نیز مطالب به ذهن و ضمیر متبادر شده ای را در قالب سوالاتی از متن تقدیم محضر حاضران می نمایم و ارشاد و جرح و تعدیل غث و ثمین آن را به جان طالب و خواستارم :
چرا جناب مولوی کربلا را حشرگاه خوانده است و به چه معنا ؟!
چرا شخص معرفه ی واحد یگانه ی تاریخی با نام حسین بن علی علیه السلام را با آوردن واژه ی " هر " تعمیم داده است ؟!
در پاسخ سوال دوم و تنها فقره ای از وجوه معنایی آن روایت " کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" را مد نظر قرار دهید و تکرار نبأت را در هر عصر و مصری مطابق آن زمان و ظرف آن
اینکه تو گرچه سرزمین کرب و بلایی اما در عین حال حشرگاه مقام شامخ حسینی روحی فداه هستی به چه وجهه ای از معنای باطنی بیت اشاره دارد با توجه به ابیات پیشین غزل و در مقام نقد فرمایش دوست عزیزمان که این دو بیت هیچگونه ارتباطی با ابیات ماقبل ندارد
به نظر این حقیر اتفاقا این بیت جمع جمیع معارف مطروحه در ابیات پیشین را در خویش نهفته دارد ؟!
حشر گاه را هم با به معنای متبادر از محشر لسان شرع و دین در نظر بگیرید هم به معنای همنشینی و جلوس و حشر و انس ؟!
چرا هم قیامت و هم انس گاه حسین مساوق کرب و بلاست ؟! و چرا هرکه در مقام حسینی است بلاتشبیه باید محشور در کرب و بلا باشد ؟!
جایگاه حسین کجاست ؟! جایگاه کربلا چیست ؟! چرا جناب مولوی فرموده گرچه تو کربلایی اما در عین حال حشرگاه جاودان و خارج از سیطره ی زمان و مکان مقام حسینی هستی ؟!
اگر اشارات تاریخی بیت را تعمیم انفسی دهیم مقام حسینی و کربلای وجودی ما چه مقام و جایگاهی است و چه خویشکاری دارد ؟!
اگر ارتباطی بین کربلا با جان که سقاست در بیت بعد وجود دارد چه سنخ ارتباطی است و چه وجوهی دارد ؟!
تشبیه کلام به آب و جان به سقای صاحب مشک خوش جدای از ارتباط با واقعه ی عاشورا و سقای آن حضرت ابوالفضل علیه السلام که استفاده ای درون گفتمانی است به چه اصل زبانشناختی و معناشناختی اشاره دارد ؟!
رمز و راز امر به بستن مشک با وجود خوش سقا بودن جان در لبیک به استسقای طالبان معارف اللهیه چیست و چراست ؟!
کمی در فقرات این قلیل سوالات و ارتباط دست آوردها با ابیات کلی غزل اندیشه کنیم انشالله ثمرات شیرین و شهدآگینی نصیب خواهد شد ....
التماس همت از صاحب همتان و عذر تقصیر از حضور محضور برخورداران و صاحب نفسان
علی در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۲:
لطفا تصحیح شود:
و گر جاودان راست این دستگاه ----> و گر جادوان راست این دستگاه
سر جاودان را به بند آورم ----> سر جادوان را به بند آورم
چو از دود خسرو نیا را بدید ----> چو از دور خسرو نیا را بدید
محمد راء در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۹:
دوستان در مورد نقد ادبی کتابی معرفی کردند خوب است من هم بر آن بیفزایم نقد ادبی مرحوم زرین کوب و کتاب روش نقد که در باب نقد و نقد ادبیات داستانی است کتابهایی بغایت سودمندند.
و اما در مورد این شعر خیام باید گفت که حکایت از روح زمانه خیام دارد که مسلمانان عموما علی الخصوص اشعری ها با فلسفه چنان سر سازش نداشتند و به همین دلیل خیام در واقع دارد از خود رفع اتهام فلسفی بودن میکند چون آنها عقایدی داشتند که در نظر آنها کفریات محسوب میشد. و این شعر منسوب به بوعلی هم از همین روح زمانه حکایت میکند که:
کفر چو منی گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آنهم کافر؟!
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
محسن نوری در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶۱:
دکتر سروش این شعر رو خونده در این لینک:
پیوند به وبگاه بیرونی/
به نظرم با توجه به تسلط ایشون به شعر، صدای ایشون باشه بهتره
غلامرضا عباسی در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » تورکون دیلی:
سلام و عرض ادب حضور گنجور گرامی
زحمتکش عالیقدر حوزه ی ادبیات
جسارتا ؛ استاد شهریار در مصرع دوم بیت اول ، دو بار کلمه ی اصیل عربی را به کار بردن و در واقع منظور خودشون رو نقض غرض کردن .
این موضوع نشانگر این مسئله میباشد که در حوزه ی جغرافیایی ما تداخل و اشتراک کلمات و زبانها موضوعی طبیعی میباشد و این امر آنچنان ظریف و همه جانبه هست که استادی مثل آقای شهریار ناخودآگاه کلمات عربی را در شعر ترکی خود به کار برده و منظور خود را نقض میکنند .
زهرا صفاریان در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
غلط خیلی زیاد داره این شعر
ارس آرامی در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:
درود بر جناب سعدی
یکی از لطیفترین غزلهای عشقانه؛
" ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است"
nabavar در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۸ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸:
گرامی فرزاد
گفت تا جان شودت، درد دل اظهار مکن
نظر شما چیست؟
دکتر صحافیان در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:
دستاورد این جهانی در خور اعتنای تو نیست.شراب بیاور که وسعت توانایی هستی ناچیز است.
از دل و جان، شرف صحبت جانان غرض است
غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست( خانلری: همه آن)
جان و دلت در حضور او ارزش می گیرند. این هم نشینی همه وجود توست وگرنه دل و جان به تنهایی تهی اند.
3- تو والاتر از آنی که سایه درخت سدره و طوبی را بجویی(تو با جلوه حال خوش، چون درخت سدره سایه ات گواراست) .ای سرو معتدل وقتی با حال خوش، نیک توجه می کنی بهشت نیز چیزی نیست.
4- سلطنت حقیقی آن است که بی دغدغه به دست آید( هدیه و دریافت آن سویی باشد)وگرنه با خون دل بهشت نیز جایگاهی ندارد( خانلری: سعی عمل: کار دولتی)
5-این 5 روز مهلت عمر را با حال خوش بیاسای که مجال چندانی نیست( زمان بی اهمیت، در لایه های درون ما نیست)
6- (و اکنون)بر لب دریای نیستی ایستاده ایم، ساقی فرصت را غنیمت شمار که گذران بودن زمان چون فاصله کوتاه میان لب و دهان است.
7-ای زاهد از غیرت حق( پنهان کردن دوستانش حتی در حجاب گناهان) در امان نیستی که بین پرستشگاه و میخانه فاصله زیادی نیست( تلمیح: عشق شیخ صنعان به دختر ترسا)
7- و من چنان سوخته درد عشقم که بیانش بی اهمیت است( الفاظ و افکار در برابر عشق ناچیزند)
8- گرچه شهره خوبان شده ام، اما رندان به جایگاهی دیگر چشم دوخته اند که خوشنامی یا بدنامی برایشان بی اهمیت است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
فرزاد در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۵۷ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸:
گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن
گفت اگر یار منی شکوه ز آزار مکن
گفتمش چند توان طعنه ز اغیار شنید
گفت از من بشنو گوش به اغیار مکن
گفتم از درد دل خویش به جانم ، چه کنم
گفت تا جان شودت درد دل ، اظهار مکن
گفتم اقرار به عشق تو نمی کردم کاش
گفت اقرار چو کردی دگر انکار مکن
گفتم آن به که سر خویش فدای تو کنم
از میان ، تیغ بر آورد که زنهار مکن
گفتمش محتشم دلشده را خوار مدار
گفت خود را ز پی عزت او خوار مکن
مجید در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۳۵ دربارهٔ قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰:
موسیقی ایرانی
گلهای_رنگارنگ
برنامه شماره 420
خواننده : مهستی، ایرج
اجراء در دستگاه چهارگاه
آهنگساز : پرویز_یاحقی
تنظیم از جواد_معروفی
گوینده : آذر_پژوهش
همایون در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۱:
جالب است که جلال دین عین این غزل را برای شمس سروده است (غزل بعدی) و اکنون آنرا دوباره برای خود و صلاح دین نیز سروده است
تجربه عرفانی جلال دین آنست که او بی نهایت را در با نهایت دیده است و مشکل فهم انسان را برای خود حل کرده است و برای همه گشوده است
اینکه چگونه بی نهایت از حضور یک در دل بسیار میتواند پیدا شود و دل در حقیقت همین حضور است
همایون در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۲:
زندگی و جان با بی نهایت هم أرز یک یگرند
راز هستی در این است که آن یک و یگانه در دل اجزا خود حضور دارد و این برای فهم ما راز گونه است در حالیکه همین حضور یک در دل بسیار، سازنده نامتناهیت است و پدید آورنده جان و زندگی است این از نظر اندیشه، حکمی فلسفی است به قول هگل نامتناهیت نسبت دیلکتیکی یک و بسیار است و فکر زندگی را در همین دیلکتیک منطقی میتوان بازیافت و زندگی خود این دیلکتیک است که جان را به تفکر دیالکتیکی (تحول معنوی و کیفی) وا میدارد
این موضوع اما برای جلال دین با ملاقات شمس و ارتباط زنده ای که بین آنها بود دیگر تفکری فلسفی نبود بلکه تجربه ای آفاقی و انفسی بوده است
مهر در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:
متاسفانه خواننده در بیت یازدهم
کلمهی «مَرکب» را اشتباه خواندهاند!
و مفهوم بیت را غلط کردهاند.
حسین میرصادقی در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
با سلام
من هیچ تخصصی در ادبیات ندارم. ولی بعنوان یک مهندس از لحاظ منطقی و فنی ، فکر کنم ساعد منظور حافظ بوده باشد . چرا که علت پاره شدن تسبیح را بیشتر توجیه میکند !
معمولا رشته تسبیح وقتی گسسته میشود که یک شیی (در اینجا دست و یا ساعد ساقی) درون تسبیح درگیر شود و بر اثر حرکت اتفاقی آن درون تسبیح از یک طرف و نگهداشته شدن آن توسط تسبیح گو (حافظ) از طرف دیگر، این اتفاق بیفتد.
یعنی این تصور را میتوان داشت که مثالا حافظ با تسبیح مشغول ذکر با دستش بود که در عین حال مشغول موانست با ساقی سیمین ساق هم بود است، لذا تسبیح با "ساعد" ساقی درگیر شده و رشته تسبیح گسسته شد. دقیقا حافظ همین اتفاق را در بیت دوم بعنوان دلیل گسسته شدن رشته تسبیح ذکر کرده است.
اما چنانچه دست تسبیح گر (حافظ) در "دامن" ساقی باشد ، دلیلی ندارد که با تسبیح طوری درگیر شود که گسسته شود.
بنابر این "ساعد" منطقی تر از "دامن" در این بیت خواهد بود و اساسا با منظور کردن "دامن" نوعی تناقص در دلیل گسسته شدن تسبیح بوجود میآید که مطمئنا از تیزبینی و ظرافت حافظ بدور خواهد بود.
البته به غیر از میاله فوق ، هنر حافظ این است که در عین توضیح فوق العاده ادبی بی پروایی فوق ، آهنگ درونی شعر را با تکرار بیشتر سین در کلمه "ساعد" ، بیشتر کرده است. که میتوان از تکرر سین در بیت دوم ، هم صدای نجوای ورد سبحان الله را انتزاع نمود و هم دیکته کردن صدای " هیس "سکوت برای خواننده شعر که به نوعی این عمل بی پروا گونه حافظ را سرپوش بگذارد.
رضا حاجیان در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵:
وزن به اشتباه درج شده است، وزن این غزل رمل مخبون است، فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان
nabavar در ۴ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۲ - مست و هشیار:
گرامی امیر رضا
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
همان هشیار مردم درست است،
”هشیار مردم “اضافه ی مقلوب ” مردمٰ هشیار “ است
مانند ”بزرگ رود “ که اضافه ی مقلوب” رودِ بزرگ“ است
در اضافه ی مقلوب کسره حذف می شود
دکتور غوث "ندا" در ۴ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۲:
با آقای شهرام میرزایی موافقم، بهتر است بازنگری شود.
آذر ،خانم معلم جغرافیا از اراک در ۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸: