گنجور

 
قدسی مشهدی

بازم نشسته تا مژه در دل نگاه کیست

روزم سیاه‌کرده چشم سیاه کیست

با آنکه صرف شد همه عمرم در انتظار

آگه نیم هنوز که چشمم به راه کیست

دل‌دادن و سخن‌نشنیدن گناه من

دل‌بردن و نگاه‌نکردن گناه کیست

جرم مرا امید به رحمت حواله کرد

در حیرتم که دیده نر عذرخواه کیست

داند کسی که دیده کله کج نهادنت

گل غرق خون ز حسرت طرف کلاه کیست

گر پی بری به مرتبه محرمان عشق

دانی که عفو دست‌‌نشان گناه کیست

تیرش تمام سینه‌پسندست و دلنشین

این غمزه دست‌پرور طرز نگاه کیست

قدسی اگر دلم نخراشیده غمزه‌اش

الماس بر جراحتم از برق آه کیست