گنجور

حاشیه‌ها

رسول آرش نژاد در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۹ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۷:

این شعر از خاقانیست

رسول آرش نژاد در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۸ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۷:

این شعر از خاقانیست.

ستارخان در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۲۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » تورکون دیلی:

فرزاد قاقاش بیز آذری دعیلوخ بیز تورکوخ ایشتیباها توشمه

احمد نیکو در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۵۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۴:

با سلام
متن دیگری از این رباعی در فهرست رباعیات سنائی غزنوی به شماره ی ۴۰۵ موجود هست

محسن در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۴۳ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵:

این رباعی همین درسته. ما رباعی 5 مصراعی ک نداریم. این چ مدلیه پدرت میگه عزیز من؟

حمید ناچیز در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۴۷ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت:

با سلام دوستان. باید توجه داشته باشیم که از لایه فیزیکی
(منظور عالم خاکی) هیچ جسم مادی حتی به لایه اثیری که لایه
بعد از لایه فیزیکی محسوب میشود، راه پیدا نمیکند. صرفا به خاطر اختلاف سطح انرژی بسیار زیادی که بین این دو لایه است.
لایه اثیری در جهان هستی اولین لایه محسوب میشود و لایه ای که عیسی مسیح به آن دست پیدا میکند لایه چهارم در جهان هستی است. منظور از به همراه داشتن یک سوزن این است که عیسی مسیح هنوز نتوانسته به هشیاری پاکیزه الهی دست یابد. به همین منظور او نمی تواند به لایه پنجم که بالاترین لایه در جهان هستی است راه یابد. لایه پنجم همان لایه ایست که خداوند خود را در پاکیزه ترین فرم در فرم صدا ( کلمه الله، صوت سرمدی، ندای الهی)
و نور ( نورالله) متجلی ساخت تا کل جهان هستی را خلق کند

مهدی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

با عرض سلام .در جواب آقا یا خانم عباسی از فسا عرض کنم که بحث بر سر اجرای شعر هست نه مسایل سیاسی ، اگر شما عقده ای هستی لازم نیست که در مورد استاد افتخاری این حرفها رو بزنید. حرفهایی زده اید که با هم هیچ سنخیتی ندارد مثل قله شعر ، استاد به کسی میگن که شاگرد داشته باشه و مسایل خودکشی و آرایشگاه ، زمین و زمان رو به هم دوختی تا یه مطلبی بنویسی که عقده دلت خالی بشه . برو اجرای استاد افتخاری رو گوش کن بعد بشین این حرفا رو بزن .تصنیف کمان ابرو یکی از ماندگارترین و زیباترین کارهای استاد افتخاری است

mehdi nasiri در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۸۶:

هر کس کسکی دارد و هر کس یاری
هر کس هنری دارد و هر کس کاری
ماییم و خیال یار و این کورۀ دل
چون احمد و بوبکر به گوشهٔ غاری

کلیات شمس، رباعی 1758، ص 1439

mehdi nasiri در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۸۶:

هر کس کسکی دارد و هرکس یاری
آن یار وفادار کجا شد؟ باری
گر پیش سگی شِکَر نهی خرواری
میل دل او بوَد سوی مُرداری

کلیات شمس، رباعی 1757، ص 1438

mehdi nasiri در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۲:

بیچاره‌تر از عاشق بی‌صبر کجاست؟
کاین عشق گرفتاریِ بی‌هیچ دواست
درمان غم عشق نه بُخل و نه ریاست
در عشق حقیقی نه وفا و نه جفاست
کلیات شمس، انتشارات هرمس، ص 1276

سپهر در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد:

که استادیت را چون حق گذاریم
که ما خود مزد شاگردان «نداریم»
احتمالا سریع تایپ کردید دو حرف جابجا شده
ممنون از سایت عالیتون

حسام hesamkholousi@gmail.com در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵:

باده نوشیم بی ریا به از آنکه درست است

احمد در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۳:

باید گلسِتان بخونید تا وزن درست بشه
gol-setaan

احمد بهرامی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۴۸ دربارهٔ صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۶:

در بیت سوم، نوشتار درست نیست و بایستی «شخص ماتم‌دیده» باشد

ابوالحسن قرشی نژاد در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:

مصرع سوم عبارت درست تنک شراب است:
تنک شراب . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ش َ] (ص مرکب ) آنکه شراب بسیار نتواند گواردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنک جام .

برگ بی برگی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:

عید است و آخرِ گل و یاران در انتظار
ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار
وقتی عیدِ روزه داران فرا می رسد که ماهِ به محاق رفته دیده شود و  ماهِ شوال برآید، گُل در اینجا نمادِ انسانی ست که در طریقتِ عاشقی قرار دارد و گُلِ وجودِ معنویِ او شکفته شده است، یاران استعاره از راهنمایانِ معنوی  همچون سنایی و عطار و سعدی و حافظ و مولانا می باشند که در طریقتِ عاشقی به یاریِ گُل شتافته و او را در راستایِ رسیدن به کمال همراهی می کنند، پس‌حافظ می‌فرماید موسمِ برآمدنِ ماهِ دیگری فرا رسیده و وقتِ آن شده است تا انسانی دیگر گُل بودن را به آخر رسانیده و تبدیل به ماه گردد، ماهی که می تواند بدونِ  واسطه نورِ خود را از خورشید بر گرفته و بر گُلهایِ دیگر بازتاب دهد تا آنان نیز به کمال و رشدِ معنوی برسند، چنین اوقاتی نزدِ عارفان و بزرگان به مثابه عید است که ثمره و نتایجِ اینهمه کوشش و سعیِ خود در رسانیدنِ پیغامهای معنوی به دیگر انسانها و گُلها را تجربه کرده و به عیان مشاهده می کنند و البته که گزاف نیست اگر گُل یا سالکِ طریقت نیز به میمنتِ این روز  به جشن و سرور پرداخته و آن را عیدِ خود تلقی کند. در مصراع دوم حافظ رخسارِ این ماهِ نو را با رخسارِ شاه که در اینجا استعاره از خداوند است یکی می بیند و تفاوتی بینِ رویِ ماه و آن یگانه شاه یا خورشیدِ عالمتاب نمی بیند زیرا عارفان که قائل‌اند به وحدت وجود پس گُل که تبدیل به ماه شده همان شاه یا خداوند است و ساقی یا زندگی در رخسارِ شاه یا خداوند نگریسته و ماه را در رویِ او می‌ببیند و تشخیص میدهد که این ماه همان شاه است  و حافظ که از جمله یاران است از ساقی می خواهد به میمنتِ چنین رویدادی آن شرابِ وحدت بخش را بیاورد تا او نیز به آن جمع بپیوندد. مولانا نیز در رابطه با یکی شدنِ ماه( مست) با شاه و شراب و ساقی می فرماید؛ 

آب گردد ساقی و هم مست آب   چون مگو الله اعلم بالصواب  و در مصراع هایِ جداگانه؛

میر مست و خواجه مست و یار مست، اغیار مست

روح مست و عقل مست وخاک مست، اسرار مست

دل برگرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت پاکان روزه دار

اما همه گلها و سالکانِ طریقِ عاشقی توفیقِ تبدیل شدن و برآمدنِ ماه پس از رفتن به محاق را ندارند و همچون گُلِ بوستان عمرِ چند روزه ای دارند، حافظ می‌فرماید او دل از ایام و روزهایِ محدودِ گُل بریده و از تبدیلِ سالکِ طریقت ناامید شده بود، اما کاری کارستان کرد همتِ پاکانِ روزگار و این تبدیل و برآمدنِ ماهِ گُل و یکی شدنش با رخسارِ شاه اتفاق افتاد، پاکانِ روزگار امثالِ آن بزرگان و پاکانی هستند که در بیتِ پیشین ذکر شد و همتِ آنان در سرودنِ چه بسیار  غزلها و ابیاتِ معنوی می باشد که عمری را در این راستا به سعی و کوشش پرداختند و موجبِ شکوفایی گُلها و تبدیل ِ رویِ آنان به رویِ شاه شد، در حالیکه خود نیز به آن آموزه ها عمل می کردند و همچون روزه داران به پرهیزگاری و دوری از تعلقات ِ دنیوی می‌پرداختند.
دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن
از فیض جام و قصه جمشید کامگار

پس‌حافظ خطاب به همه انسان‌ها و بویژه گُلها می فرماید تو نیز پرهیزگاری پیشه کن و دل به این جهانِ متغیر با توفیقهایِ زودگذرش مبند،‌بلکه مستی و شادیِ خود را در بازگشت به ذات و فطرتِ خدا گونه خود جستجو کن و در این حالِ مستی که جهان را از چشمِ مستِ زندگی می‌بینی از فیضِ جامِ جمشید و قصه شوکت و بزرگیِ جمشید از خود سؤال کن، یعنی ببین که پادشاهیِ جمشید نیز محدود بوده است به ایامی چند، اما اگر او از فیضِ جامِ جهان نمایِ وجود و درونیِ خود بهرمند بوده که قطعن کامکار و سعادتمند شده است، در غیر اینصورت میبینی که از او و آنهمه کبکبه و دبدبه افسانه ای بیش برجای نمانده است.

جز نقد جان به دست ندارم شراب کو
کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار
نقد جان ،جان ارزشمند اصل خدایی انسان کامل است و از نگاه عرفا جان جسمانی انسان در رده دوم اهمیت و آنهم با اختلاف بسیار زیاد قرار دارد ، پس حافظ این جان ارزشمند خود را نیز بر یک کرشمه و ناز حضرت معشوق نثار میکند تا مگر جرعه ای دیگر از آن شراب ناب را از دست حضرتش بنوشد تا بتواند مست شود و این نهایت حلاوت و حظ عرفانی آن لحظه را میرساند .
دولتیست خرم و خوش خسروی کریم
یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار
پس حافظ میفرماید آن جان و حضور انسان که او حاضر به نثار کردن آن در ازای کرشمه ساقی یا حضرت معشوق میباشد ، این جان نیکبختی و دولتی خجسته و بلکه پادشاهی کریم و بزرگوار است .کنایه از بسیار ارزشمند بودن جان خدایی حضور عارف که به دلیل هم جنس بودن با خدا قیمت ندارد و با هیچ چیزی قابل مقایسه و ارزش گذاری نیست و در مصرع دوم از خدا میخواهد تا این حضور را برای او مستدام نگه داشته و از چشم زخم انسان های تنگ نظر محفوظ بدارد یعنی که انسان های با تعلقات خاطر دنیوی نتوانند بر او اثر بگذارند و او را به ذهن ببرند .
می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد
جام مرصع تو بدین در شاهوار
و در اینجا حافظ خطاب به همه انسانها توصیه میکند که با تاسی به این ابیات نورانی ، که همچون در شاهوار میدرخشد آن شراب نورانی معرفت را بنوشید زیرا این ابیات زینت جام زرین مرصع را صد چندان میکند .کنایه از اینکه با این جهان بینی که نگاه خدا و انسان های کامل است در پی می خرد ایزدی باشید .
گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست
از می کنند روزه گشا طالبان یار
اما زمان دریافت و نوشیدن این می در سحر و ابتدای دوران زندگی انسان است ، شاید در نوجوانی ، و اگر بنا بر طرح زندگی که انسان برای بقاء باید خود کاذب ذهنی در خود ایجاد کند ، این زمان جدا شدن از خود کاذب طولانی شود ، پس ایراد و نقصانی بوجود نخواهد آمد اگر در دوران جوانی انسان طلب این شراب و می ایزدی نموده و بنوشد . این دو دوره از زندگی انسان بهترین دوران بازگشت و وفای به عهد انسان هستند اما حافظ در مصرع دوم اشاره میکند به هر حال انسان درهر دوره ای از زندگانی که باشد پس از روزه داری یا پرهیز و با طلب آن می ناب از حضرتش میتواند روزه گشایی کرده یعنی گشایشی بر پرهیزکاری او بوجود آمده و نتیجه آن روزه داری خود را با زنده شدن به حضرتش درک کند .
زانجا که پرده پوشی عفو کریم توست
بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار
پرده پوشی همان کفر است و میفرماید اگر خیلی دیر انسان به این امر طلب می ایزدی همت گماشت و به این دریافت شراب کفر ورزید پس تو که آمرزنده کفر انسانها هستی بر ما ببخش زیرا که بواسطه شروع دیر هنگام ما این زر بست آمده بسیار کم عیار است تا حدی که به نظر تقلبی می آید اما تو با کرامت خود آن رابه عنوان زر ناب بپذیر . اشاره ای ست به معایب شروع دیر هنگام انسان برای مثال در میان سالی برای طلب می خرد ایزدی به منظور زنده شدن به حضرت معشوق ، زیرا زدودن دردها و دلبستگی ها به چیزهای این جهان از مرکز انسان بسیار زمان بر بوده و در ثانی فرصت زندگی جسمانی در این جهان محدود است
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار
تسبیح و خرقه از ابزارهای ذهنی شیخ و صوفی هستند و شیخ با تسبیح خدای ذهنی خود ساخته را عبادت میکند همانطور که صوفی رندانه درزیر خرقه دلبستگی ها و تعلق خاطر به چیزهای این جهان قصد شراب خوردن از این تعلقات دنیوی دارد . حافظ میفرماید در روز حشر یا قیامت که میتواند برای انسان همین لحظه باشد احتمالا برای این دو انسان عنان بر عنان میرود ، یعنی که اگر در لحضه این دو انسان به خود آمده و از خواب ذهن خود بیدار شوند درخواهند یافت که در نتیجه کار خود با یکدیگر شریک بوده و هیچکدام با این اعمال ذهنی خود طرفی از زندگی نبسته و با یکدیگر در تهی دستی مساوی هستند .
حافظ چو رفت روزه و گل نیز می‌رود
ناچار باده نوش که از دست رفت کار
رفتن روزه در اینجا گذر ایام است و حافظ میفرماید به دلیل اینکه روزگار خیلی زود سپری شده و لاجرم گل وجود جسمانی انسان نیز از این جهان خواهد رفت ، پس درنگ نکن و به باده نوشی بپرداز و از هر لحظه‌ی باقیماندهٔ زندگی برای این کار استفاده کن. از دست رفتنِ کار همچنین می تواند دعوت به خاموشیِ ذهن باشد زیرا سالک برای سخن گفتن باید از الفاظ و ذهن بهره گیرد که د اینصورت رشتهٔ امورِ باده نوشی را از دست خواهد داد. 

همایون در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:

غزل اشاره به دل و کار دل دارد، کار دل شیرینی هستی را گرفتن و به دیگران دادن است و این کار را از راه معانی و پی بردن معنا ها صورت می دهد
اشاره پاره کردن اشعار کهن شاعر که بار معنی ندارند، قابل توجه است
گل میخندد چون شیرینی درخود دارد، آنکه قادر نیست با معنی ها کار کند از سیرینی هستی نیز بی بهره است و ناگزیر تنها ترشی ها و وقایع اغلب ناگوار زندگی را میتوانددریابد

پژو رمضانی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴:

افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
وز دست اجل بسی جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران دنیا چون شد
 
افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد کی شد
 
افسوس که بیفایده فرسوده شدیم،
وَز داسِ سپهرِ سرنگون سوده شدیم؛
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم،
نابوده به کامِ خویش، نابوده شدیم!

yas در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۸ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۵۶:

این شعر میتواند اشاره ای به ظهور حضرت مهدی (عج) داشته باشد که تا خلق آمادگی وتوان پذیرایی از حضرت را نداشته باشند میلی به حضور از جانب حضرت نخواهد بود

مهرانه کوچ در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۴۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۹:

این اثر بی شک از اشعار بانو رابعه قزداری شاعر قرن سوم و چهارم است و با تکیه بر منابع معتبر در آثار ابوسعیدابوالخیر به طور حتم نیامده است.

۱
۱۷۳۸
۱۷۳۹
۱۷۴۰
۱۷۴۱
۱۷۴۲
۵۴۱۱