گنجور

 
مولانا

اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی

وگر به یار رسیدی چرا طرب نکنی

وگر رفیق نسازد چرا تو او نشوی

وگر رباب ننالد چراش ادب نکنی

وگر حجاب شود مر تو را ابوجهلی

چرا غزای ابوجهل و بولهب نکنی

به کاهلی بنشینی که این عجب کاریست

عجب توی که هوای چنان عجب نکنی

تو آفتاب جهانی چرا سیاه دلی

که تا دگر هوس عقده ذنب نکنی

مثال زر تو به کوره از آن گرفتاری

که تا دگر طمع کیسه ذهب نکنی

چو وحدتست عزبخانه یکی گویان

تو روح را ز جز حق چرا عزب نکنی

تو هیچ مجنون دیدی که با دو لیلی ساخت

چرا هوای یکی روی و یک غبب نکنی

شب وجود تو را در کمین چنان ماهیست

چرا دعا و مناجات نیم شب نکنی

اگر چه مست قدیمی و نوشراب نه‌ای

شراب حق نگذارد که تو شغب نکنی

شرابم آتش عشقست و خاصه از کف حق

حرام باد حیاتت که جان حطب نکنی

اگر چه موج سخن می‌زند ولیک آن به

که شرح آن به دل و جان کنی به لب نکنی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۰۶۱ به خوانش هانیه سلیمی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۰۶۱ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فیض کاشانی

اگر خوش است ترا دل چرا طرب نکنی

وگرنه اصل خوشیرا چرا طلب نکنی

اگر شقاوت دوریت بسته دست طلب

سجود قرب چرا باعث طرب نکنی

شراب عشق ز میخانه الست بکش

[...]

آشفتهٔ شیرازی

چو اوست طالب بخشش چرا طلب نکنی

چو دوست عیش پسندد چرا طرب نکنی

تو ماه و ماه بود آفت کتان و قصب

تو پیرهن زکتان جامه از قصب نکنی

تو پادشاهی و از مهر و کینه ناچاری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه