گنجور

حاشیه‌ها

nabavar در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹:

چو پوست روبه ببینی به خان واتگران
بدان که: تهمت او دنبهٔ به سر کارست
مانای بعیدی هم در ذهنم آمد
دنبه ای ست که مشتری را سرِ کار می گذارد
به اصطلاح امروزی [ سرِکار گذاشتن ] هم جور در میآید.

امیر در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - پیام شاعر:

مصرع اخر بیت اخر کیست که پیغام من به شهر شروان برد مال خودشه یا تضمین کرده؟

nabavar در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

و گر مراد تو اینست بی مرادی من
تفاوتی نکند چون مراد یار منست
در خواندن این غزل، در بیت آخر، خوانش آقای حمید رضا محمدی و بانو سعیده ی تهرانی همسان است و با آقای محسن لیله کوهی تفاوت دارد
لیله کوهی میخواند:
تفاوتی نکند چون مراد، یار منست
هر سه خوانش درست می نماید ولی به نظر من
تفاوتی نکند چون مرادِ یار منست
به مقصود شاعر نزدیکتر است.
با احترام

امیر کرمی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۴ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱:

درود
مصرع آخر کلمه " هجرش" صحیح می باشد

در مصرع اول بیت هفتم هم کلمه ی آیت صحیح می باشد
در مصرع اول بیت چهارم هم قطره ای صحیح است
و در مصرع اول بیت سوم هم ای گل ریحان تو،سنبل بستان فروز
مصرع اول بیت دوم نسخه ی متفاوت به جای واژه زلف از واژه روی به کار برده است

nabavar در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

گرامی وحید
ستمگرا دل سعدی بسوخت در طلبت
دلت نسوخت که مسکین امیدوار منست
و گر مراد تو اینست بی مرادی من
تفاوتی نکند چون مراد یار منست
میگوید: اگر منظور و هدف تو،[ یار ستمگر،] به مراد نرسیدن من است، نظر و مراد من نیز همان است که یارم میخواهد،
یعنی نظر من درین میان مطرح نیست،
آری هردو مراد به مانای آرزو و منظور است.
تو، نیز به معشوق باز میگردد، ستمگرا. همان که دلش به حال مسکین امیدوار نمی سوزد.

شاگرد در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹:

به نظر من هم "به شدکار" صحیح است. البته در لغت نامه دهخدا هم "دنبه ای به شدکار" و هم "دنبه ای بسرکار"آمده.
اما "به شدکار" کاملا معنا رو میرسونه:
اول صفت انسانهای بی نیاز اما بی اخلاق رو گفته که خودشون رو بی جهت بی نقص و برتر و دیگران رو خوار و حقیر میدونن
و دربیت بعد مثال؛
گفته اگه یه پوستین دوز فرصت طلبی در بساطش پوست روباه رو کرد دروغ میگه و در اصل دنبه ای هست که چندتا شیار روش انداخته داره جای پوست روباه نشون میده.
(البته کسی دنبه رو با پوست اشتباه نمیگیره اما شاعر با این تشبیه و اغراق داره اوج گستاخی یه انسان بی اخلاق رو نشون میده.)

تماشاگه راز در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶:

سپاس جناب رضا ساقی
شرح های شما بر تک تک غزلها خواندنی است

نثنسنس در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

من توی دیوان حافظم نگاه کردم نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار درسته

مها بهنام در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۵۵:

یادداشت # 1 :امروز اول سال میلادی 2021 است و اطلاعات بشر و درک و فهم کلی بشریت از اسرار جهان هزاران بار بیشتر شده نسبت به قرونی که خیام و ابوسعید زیستند. البته هنوز هزاران راز آفرینش و مکانیزم هستی برجاست که کم کم آشکار خواهد شد و کم کم ، پرده و حجاب و کدورت کمتر و شفافیت و وضوح و قطعیتها بیشتر خواهد شد. اختلافات و نظریات گوناگون و تئوریهای دانشمندان با کشف های تازه یا برطرف یا اصلاح خواهند شد. نظام باورها فروریخته یا اصلاح خواهد شد. تا جایی که به وضوح کافی ( و نه مطلق ) رسیده و پرده ها خواهد اوفتاد. چه قبل مرگ و چه بعد مرگ ، آنگاه دیگر من و تو ، و یا اختلافات من و تو و گفتگوها تمام یا یک جهت خواهد شد و بشر بسوی معرفت کامل در حرکت کلی و پویا است.
این رباعی برای مباحث کلان اجتماعی ، سیاسی، مذهبی ، و مشابه کاربرد دارد و مختص عرفان نیست ، حقیقتی را بیان میکند ، برای همه این مباحث نطریات گوناگون وجود دارد و همگی و همیشه هیچکدام صد درصد کامل و درست یا غلط نیست و نسبی است (تئوری نسبیت آیزنشتاین ) شاید اگر شاعر اکنون می زیست شعر خود را کاملتر یا اصلاح میکرد ولی پرده همیشه هست چه بر فکر ما چه چشمان ما ، چه فهم ما و وقتی پرده کنار رود حقیقت یا واقعیت مشخص میشود و نور بتابد و حالا چه شاعر به عالم دیگر معتقد باشد یا نباشد مرگ هم افتادن پرده ایست برای مردگان. ولی اسرار ازل برمیگردد به آفرینش و چرایی آن که هر گروهی و تفکری از آن گفتگو میکنند.
اشعار زیادی هست از شعرا و عرفا و صوفیان که شباهت و نزدیکی دارد به این رباعی .
2 # :
باید دید این رباعی در چه منابعی و کتابهایی آمده که شاید باتوجه به اختلاف زمانی زندگی غرا مال کدام شاعر نمی تواند باشد.

وحید در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

سلام
می‌شه بفرمایید معنای بیت آخر چیه دقیقاً؟ منظور از مراد، همون معشوقه؟ واژۀ مراد در «بی‌مرادی» در مصراع اول و «مراد» در مصراع دوم به یک معنای واحد اشاره دارند؟ ضمیر «تو» مثل بیت قبل به معشوق برمی‌گرده یا به مثلاً یک مخاطب عیب‌جو؟
ممنون

مسعود در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۳:

آیا این شعر اشاره به همجنس گرایی ندارد آنجا که می گوید: همره مردان عشق ماده نری گو مباش

نیکی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۲:

یک نفس خلق را نیازاری یعنی برای یک لحظه دست از آزار خلق برداری که در دکلمه فوق اشتباه خوانده می شود.

آرش در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۱۶:

لطفن، دوریش در مصرع زیر اصلاح شود به درویش :
به دوریش بخشم نیارم به گنج

یحیی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:

7 عزیز
سعدیا گنگره وصل بلند است و هرآنک
پای بر سر ننهد دست وی آنجا نرسد
اگر میخایی برسی به بالای دیوار بلندی ( گنگره وصل ) باید پای بر سر و شانه
های کس دیگری بگذاری تا به بالای دیوار برسی
شاید مقصود رقابت با عاشقان دیگر است

شهره در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

بادرودواحترام به نظرات دوستان. قرآن کتاب اختصاصی مسلمانان است وشایداغلب توسط مسلمانان خوانده شود وبرای دورانی محدود.ولی پیاله می منظور پیامی جهانی که دربرگیرنده همه مردم هست، بدورازتعصب وقومیت همیشه طالب دارد.

سایه های بیداری سایه های بیداری در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:

با درود
برای بررسی و تفسیر و تحلیل یک بیت و یا یک غزل و یا هر نوع مستندی ، به نظرم می بایست پیش از بروز احساس شخصی در آن مورد خاص ، می بایست در گام اول مروری در جوانب زمانی و مکانی آن موضوع و همچنین جوانب زمانی و مکانی پیش از اتفاق آن موضوع را در نظر بگیریم . وگرنه دچار نوعی خودپنداری احساسی خواهیم شد که بسیار محتمل است که از واقعیت و حقیقت موضوع مورد نظر دور شویم . و برای اینکار نیازمند تحقیق و بررسی وقایع پیش از موضوع مورد ذکر و همچنین قرار دادن خود در موقعیت زمانی و مکانی موضوع مورد بحث را لازم و ضروری میدانم .
همانطور که دوستان محترم مستحضرید موقعی که لشکر یزید برای مقابله با امام حسین ، در مقابل ایشان قرار گرفتند ، اولین درخواست امام حسین این بود که اجازه بدهند به مسیر دیگری به غیر از مسیر کوفه پیش بروند و زمانی که این درخواست مورد قبول واقع نشد ، امام در خواست کردند که حداقل اجازه بدهند به مبدا خویش برگردند . اما این خواسته نیز مورد پذیرش لشکر خصم قرار نگرفت . با توجه به این امر ، امام حسین دریافتند که نه راه پیش دارند و نه راه پس .
عزیزانی که این بیت را منتسب به احوال امام حسین می پندارند و میگویند : امام حسین برای رسیدن به هدفی بزرگتر ( احیای دین ) هدفی کوچکتر ( جان خود و عزیزانش ) را فدا نمود ، در توجیه دو درخواست پیشین امام ، چه استدلالی دارند ؟
با توجه به این امر ، انتساب این بیت در حالات امام نمیتواند صحت داشته باشد . و این با معنی و مفهوم بیت مورد نظر ، سازگار نیست .
و اما ، در داستان آشنایی مولانا و شمس داریم که میگویند : شمس برای امتحان پایبندی مولانا به عشق ( خدا ) از وی درخواست نمود که روز روشن به محلۀ ارمنیها برود و خُمی پر از شراب بخرد و بر دوش خویش به خانه بیاورد . برای فقیه بزرگی همانند مولانا ، اگر درخواست مرگش را میکردند بهتر از این بود . زیرا مولانا خوب میدانست که انتهای این درخواست شمس ، یعنی بی اعتباری و بی آبرویی محض مولانا . اما مولانا باخت آبرو و اعتبار و حیثیت خود را در این قمار به جان خرید فقط به این امید که هوس قمار بزرگتری را در سر می پروراند .
به نظرم این بیت ، بیان حال آن روز خود مولاناست که « هر آنچه » از اعتبار و آبرو و حیثیت چهل سالۀ خود داشت در طبق قمار گذاشت .

فردین در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۷۱:

البته تصحیح کنم در چهار بخش، یا-ر‌-مو_ ئه ( —ِ )

بابک ۲۵۰ در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵:

لای علاوه بر گل و لای معنی "سیل" نیز می‌دهد. بنابراین معنی بیت روشن است:
اگر قرار است باران ببارد بهتر است امروز که من تشنه هستم ببارد؛ وگرنه فردا که مرده باشم حتی اگر سیل هم جاری شود دیگر فایده‌ای ندارد. (اگر یار می‌خواهد عنایت و نظری به من داشته باشد، بهتر است امروز که محتاج آن هستم آن را به من عرضه کند؛ وگرنه فردا که از دست بروم دیگر سیل عنایت و توجه او نیز تاثیری به حال من ندارد.)

فردین در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۷۱:

در خواندن، با همان گویش زیبای خود باباطاهر « یار مو » در سه بخش تلفظ می‌شود، به نظر بنده ی حقیر چیزی از قلم نیفتاده . انشاالله که اشتباه نکنم.
با عرض ادب و درود و احترام به دوستان عزیزم

بهرام مشهور در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

درود ، بیت اول و دوم برای بسیاری از دوستان چیستانی شده است منهم تا آنجایی که می فهمم اینطور می توان گفت: برای درک و معنی هر شعر ابتدا باید آن را درست بخوانیم ، اینکه یکی از دوستان مصرع اول بیت اول را اینطور خوانده اند: در میان پرده ی خون عشق را گلزارها ، این اشتباه است و اگر اینطور بخوانیم لاجرم تا ثریا می رود دیوار کج ، شکل درست خواندن این مصرع چنین است (مطابق فهم من) : در میان پرده ، خونِ عشق را گلزارها . خب حالا می توان معنی کرد : در میان پرده منظور این است که حقیقتی وجود دارد که پرده ای آن را پوشانده است البته نه کامل و مولانا از لای پرده (در میان پرده) می بیند: خون عشق را گلزارها یعنی از خون عشق گلزارها پدید آمده اند . مصرع دوم عاشقان را با جمال عشق (هر عشقی مستلزم دیدار جمالی است که به آن عاشق می توان شد) و شاید در اینجا منظور جمال آفریننده باشد، عاشقان را با جمال عشق بی چون یعنی بدون چون و چرا بدون شک ، کارها عاشقان با جمال عشق کارها دارند . خب این یک شهودی در تصور مولانا حالا می رویم سر بیت دوم : عقل گوید شش جهت یعنی شش امتداد ، شما به زبان علمی امروز سه محور ایکس ها ایگرگ ها و زد ها را در نظر بگیرید و آنها را در هر دو امتدادشان کش دهید این سه تا بُردار می شوند شش تا . شش جهت یعنی بالا و پائین چپ و راست و پیش و پس . در واقع همان سه بعد مادی است که بشر نمی تواند از آن بگریزد (بیرون راه نیست) ولی عشق که بر مبنای کُنش فرایافت نیمکره راست مغز استوار است و این نیمکره در برخی موجودات (می گویم موجودات و نه فقط انسان چرا که حتی حیواناتی چون اسب و گربه و سگ توانایی هایی در این خصوص دارند) می گوید بیرون (خارج از حوزه توان مادی بشر) هم راه هست و بارهادر آن رفته (سلوک کرده) . امید که این فهم کم من بتواند راهگشایی باشد برای دوستان.

۱
۱۶۲۹
۱۶۳۰
۱۶۳۱
۱۶۳۲
۱۶۳۳
۵۴۵۷