گنجور

 
کمال خجندی

لعل درخشان نگر غیرت یاقوت ناب

لاله سیراب بین پسته سنبل نقاب

تا شود از زلف او حجت خوبی تمام

خط مسلسل کشید بر ورق آفتاب

ای گل ریحان تو سنبل بستان فروز

طره مهپوش تو سلسله مشک ناب

از عرق روی تست عارض گل قطره‌ای

چونکه ز شبنم فتد بر رخ نسرین گلاب

باد صبا در چمن وصف جمال تو کرد

شد به گلستان ز شرم لاله سیراب آب

قیمت گوهر شکست بر سر بازار حسن

لعل لبت چون نمود دانه در خوشاب

هست نشان رخت آیت خوبی درست

نیست به مشک ختا نسبت زلفت صواب

گر رود از هجر تو خون دل من رواست

چون نبود خون چکان بر سر آتش کباب

جور غمت بر کمال چونکه کمالی گرفت

ز آتش هجرش مدار روز و شب اندر عذاب