گنجور

 
مولانا

همه صیدها بکردی، هله، میر! بار دیگر

سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر

همه غوطه‌ها بخوردی، همه کارها بکردی

منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر

همه نقدها شمردی، به وکیل‌در سپردی

بِشِنو از این محاسب عدد و شمار دیگر

تو بسی سمن‌بران را به کنار درگرفتی

نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر

خُنُک آن قماربازی که بباخت آ‌نچه بودش

بِنَماند هیچش اِلّا هوس قمار دیگر

تو به مرگ و زندگانی هله، تا جز او ندانی

نه چو روسپی که هر شب کشد او بیار دیگر

نظرش به سوی هر کس به‌مثال چشم نرگس

بُوَدش ز هر حریفی طرب و خمار دیگر

همه عمر خوار باشد چو برِ دو یار باشد

هله، تا تو رو نیاری سوی پشت‌دار دیگر

که اگر بتان چنین‌اند ز شه تو خوشه چینند

نَبُدست مرغ جان را به جز او مطار دیگر

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۰۸۵ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

# بیت آخر، در متن، مصراع اول، اگر بتان چنین اند است؛ بتانِ چین اند تلفظ شده

همهٔ خوانش‌هاautorenew
اشکالات خوانش

# بیت ۶مصرع۲، نه چو روسپی نوشته شده و تو چو روسپی خوانده شده. وبیت ۸، مصرع ۲، تو رو نیاری نوشته، تو در نیاری خوانده شده.

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم