محمود بیانی در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
باسلامخدمتتمامیدوستانیکهپیاممیگذارند
چرا همه به واژه خربنده چسبیدیم و از معناومفهوم شعریبهاینزیبایی غافلشدیم؟؟
سعید مصطفایی در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۸ - حکایت دزد و سیستانی:
ضمن تشکر فراوان از زحمت کشان سایت گنجور، خواهش می کنم شما که این قدر زحمت کشیدین قوانین نگارش زبان فارسی رو با دقت بیشتری رعایت کنید! فکر نمی کنم نوشتن کلماتی مثل سیه کار و شب رو به صورت چسبیده درست باشه یا دست کم میشه گفت اگر هم قبلا اشکالی نداشته الان دیگه جالب نیست، اونم تو سایت گنجور!
کیهان در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲:
اساتید عزیز که راجع به خوانندههای این شعر بحث میکنید باید عرض کنم که شما صرفا در مورد آهنگ و آهنگساز بحث میکنید.اینکه کدامیک از شما با کدام آهنگ حال عرفانی میگیرید یا با کدام شاد میشوید مربوط به آهنگ و سازهای آن و از همه مهمتر فاصلهی بین نتهای استفاده شده در هرکدام است(که به اصطلاح دستگاه و گوشه میگوییم).اگر میخواهید بدانید کدامیک بهتر میخواند باید هردو استاد هردو آهنگ را به سبک دیگری بخواند آنوقت معلوم میشود کدام بهتر میخواند و نتها را صحیحتر اجرا میکند و بهتر فراز و فرود میکند و صدایش نمیلرزد.بحثهای شما کیفیت خواننده ها را صرفا به خوب یا بد بودن آهنگسازِ آن اثر مربوط میکند و بس.با تشکر
حاسبی در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۹ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:
شکل صحیح بیت دهم این است:
درد هرکس را که بینی در حقیقت چاره دارد...
بابک در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:
درست مفهوم « نیمه » که برای ما ، بیشترنشان « دو بخش بریده از هم » است ، در گستره پیوند یوغی، محل اتصال و آمیختگی و یکی بودنست . « نیمروز» ، درست جائیست که دو بخش، به هم میپیوندند و یکی میشوند . نیم، مسئله « تاخوردگی و خمیدگی» یک چیز به دو بخش است. تفاوتها و اختلافات، به کردار، تاخورگی درک میگردد ، نه به کردار اضداد .
فرهادو در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:
هر یک با درک و فهم محدود کە داشتە یە تفسیرهای کردە .. هر کس با پیشینە کە داشتە ( خانوادە، مدرسە، معلم، مذهب و آخوند ..) یە حدس های را زدە .. کە گویا مولانا چنین گفتە. پیشینەهایتان را بندازید دور، خیال های مغز از پیش ساختە و بە شما تحویل دادە رو بندازید دور. پاک پاک یک بار دیگر بخوانید ..
موگه در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵۶:
از متن 365 روز با مولوی
صبوح: شراب صبحگاهی
راح : شراب
تو را خلاص مینمایم ....: یعنی اگر از این شراب که عمر جاودانی است بنوشی از اضطراب زمان و گذشت ایام خلاص می شوی
زان می که حیات جاودانی است بخور
سرمایه دولت جوانی است بخور (خیام)
سید علی فیاض در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:
با عرض سلام . لطفا اگر در زمینه ی فن عروض کسی اطلاع دارد . وزن شعر ها را بیان کنند ممنون میشویم. شهد الشهد شبابا .
موگه در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵۶:
در جواب مونای عزیز باید بگم که اتفاقا در کتاب 365 روز در صحبت مولانا یکی از گزیده های استاد قمشه ایه از بین همه اشعار مولانا
امیر ارسلان طاحونی در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۳:
منظور از بیت
«ز خود تهی شو و شور جنون تماشا کن / به کام دل نکند ناله بی نیستان رقص»
چیست؟
برگ بی برگی در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم
کارگاه دیده همان ذهن انسان است که هرچه را می بیند در این کارگاه تجزیه تحلیل کرده و خروجی آن ، نقش و صورت آن چیز میباشد و نه کنه و ذات آن چیز . به دلیل اینکه انسان از جنس بینهایت خداوند است پس هر چه را که تا کنون ندیده است نیز میتواند تصور و خیال کند و این همان قدرت خلاقیت ذهن انسان است ، اما وقتی بخواهد خدا را با ذهن خود تصور کرده و تصویری ذهنی از او برای خود خلق کند درمانده و ناتوان از این کار شده و حافظ میفرماید تصوری ذهنی از خدا را نه کسی شنیده و نه دیده است . بنظر میرسد حافظ قصد آن دارد بگوید این درست است که ذات انسان از جنس بینهایت خداوند است اما هیچکس را به کنه و ذات حضرتش راه نیست و میان عاشق و معشوق فرق بسیار است . در جایی دیگر نیز میفرماید :
با هیچکس ندیدم زان دلستان نشانی
یا من خبر ندارم ، یا او نشان ندارد
مولانا نیز میفرماید ؛
نازنینی تو ولی درحد خویش
الله الله پا منه از حد بیش
وباز هم حافظ ؛
زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات
ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر
و ابیات دیگری با همین مضامین .
حافظ همین معنا را در بیت بعد به شکل دیگری ارائه میفرماید
اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم
به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم
باد شمال هموار کننده مسیر باد صبا ست و باد صبا در ادبیات عاشقانه عرفانی تنها واسطه ارتباط معنوی با حضرت معشوق میباشد ، پس حافظ میفرماید این درست که او یا هر عاشقی در اشتیاق رسیدن ووصل به حضرت معشوق سراپا طلب است و مانند نسیم شمال مرتفع کننده مسیر باد صبا به منظور دریافت پیغام حضرت معشوق است والبته که این ارتباط برقرار شده و تا حدودی موجب نزدیک شدن انسان به حضرت معشوق میگردد اما مرتبه حضرت معشوق آنچنان رفیع است و فاصله آنقدر زیاد که دست انسان عاشق به گرد پای حضرتش نیز نخواهد رسید . سرو در ادبیات عرفانی نماد خدا و گاه نیز انسان کامل است . سرو خرامان یا سرو روان نوعی سرو را گویند .
امید در شب زلفت به روز عمر نبستم
طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم
انسان سالک و عاشق گاه در شب بسر میبرد و گاه در روز ، شب نماد دلبستگی ها و گذران امور دنیوی و روز مره انسان است و روز نماد نور و حضور و وصل انسان عاشق به منشاء هستی ، این دور و چرخه رفت و برگشت همچنان ادامه دارد تا زمان زندگی در شب به حداقل کاهش پیدا کرده و انسان حداکثر زمان خود را در روز بسر ببرد . روز عمر موفقیت ها و آرامش و خوشبختی دنیوی انسان است و حافظ میفرماید او یا هر انسان عاشقی به امید آرامش و خوشبختی در این جهان نیست که در شب زلف حضرتش بسر می برده است و پس از شب ذهن امیدوار به دیدار روی حضرت معشوق و وصل او دارد اما با توجه به ابیات ذکر شده پیش ار این ، بنظر میرسد که باید از این طمع خام برای کامیاب شدن از دهان حضرت معشوق و وصل او دل ببرد .
به شوق چشمه نوشت چه قطرهها که فشاندم
ز لعل باده فروشت چه عشوهها که خریدم
حافظ ادامه میدهد که به شوق رسیدن به سرچشمه آب حیات و زنده شدن به حضرت معشوق چه غمها که نخورده و چه اشکها که از چشمهای او جاری نشده است و چه عشوه ها بی که از سوی حضرت معشوق به جان نخریده است . باده فروش در اینجا حضرت معشوق است که با وجود بهرمند ساختن حافظ و انسان عاشق از می خرد ایزدی ، برای تقاضا و تمنای وصل حافظ یا انسان عاشق ، عشوه آمده ، پاسخ منفی داده و امید او را برای وصل نقش بر آب میکند .
ز غمزه بر دل ریشم چه تیرها که گشادی
ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم
دل ریش و زخمی انسان که زخم خورده از جفای خود کاذب انسان برای بدست نیاوردن یا از دست دادن چیزهای مادی و ذهنی این جهان است و هنوز هم اجسام و چیزهای ذهنی را در مرکز و قلب خود نگهداری و مراقبت میکند بوسیله تیرهای غمزه حضرت معشوق هدف قرار میگیرند تا از بین رفته و جا برای حضور حضرتش باز و مهیا شود ، حافظ میفرماید که چه تبرهایی را از سوی حضرتش پذیرا بوده است به امید و شوق وصل و یکی شدن با حضرت معشوق و چه غمهای فراقی را در سر کوی حضرت دوست تحمل نموده است ، و همه اینها به امید وصال و یکی شدن با او بوده است اما اکنون نومید از این وصل به این واقعیت پی برده است که درآمیختن محض با حضرتش میسر نبوده و باید به همین اندازه بسنده کند .
ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری
که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم
خون دل بواسطه درد و غم فراق یا همان عشق است . تراب یا غبار کوی حضرت معشوق یعنی جنس و اصل خدایی انسان که در آموزه های دینی از آن به خاک تعبیر شده است . حافظ میفرماید او بوی عشق را از دل زخم خورده از غم عشق حضرت معشوق بواسطه اینکه او نیز از جنس خداست شنیده است یعنی اگر انسان از جنس خدا نبود که این عشق را درک نمی کرد
اما اکنون که زمان وصل فرا رسیده است پی به این مطلب مهم برده که به گرد آن سرو خرامان نخواهد رسید .
گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه
که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم
حافظ آدمه میدهد که انسان در این ماجرای عشقی گناه و قصوری نداشته است که عاشق سرو بینهایت خدا شده است .او میداند که انسان کجا و آن سرو رفیع و بلند بالا کجا . پس گناه این عشق را از چشم سیاه حضرت معشوق میداند ، یعنی چون او جهان را از منظر چشم خدا نگریسته است پس لاجرم عاشق خد یا هستی مطلق شده و مانند آهوی وحشی که از صیاد خود می گریزد ، از آدمیت خود بسوی انسانیت و جان خدایی خود رمیده است .شاید مراد از گردن دلخواه وجه جمالی حضرت معشوق باشد .
چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمی
که پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم
همانطور که با وزش نسیم صبحگاهان غنچه های گل باز میشوند ، نسیم صبا از سر کوی حضرت معشوق به سوی غنچه وجود و اصل خدایی انسان عاشق وزیده و او را شکوفا میکند . و حافظ میفرماید وزش نسیم صبا بواسطه پرده دری دل خونین آنسان است که از سوی حضرت معشوق وزیده است . انسان عاشق با شنیدن بوی حضرت معشوق است که پرده دل خونین را می درد . دل خونین نشانه غم عشق به ذات هستی یا حضرت معشوق و خداست .پرده دل خونین را می درد همچنین نشانه رها کردن دلبستگی های دنیوی ست که پیشتر ذکر آن رفت و توسط تیرهای غمزه حضرتش در دل انسان هدف قرار گرفته بودند تا جای برای حضور حضرت معشوق باز شود. یعنی انسان عاشق با دریدن پرده دل خونین خود اجازه میدهد دردها و غمهای ناشی از دلبستگی های دنیوی بصورت خون از دل او جاری شده و بیرون بریزد و آنگاه است که غنچه اصل وجود خدایی او شکوفا شده و مانند گل باز میشود .
به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظ
که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم
خاک پای حضرت معشوق همان ذات و اصل خدایی انسان است و حافظ به آن قسم میخورد ، همچنین به نور چشمان خود که همان جهان بینی خدایی اوست . حافظمیفرماید همه اینها را ذکر کرده است که انسان کجا و حضرت معشوق کجا ، و وصل و دیدار روی حضرتش محال است، ولی نکته اینجاست که حافظ یا هر انسان عاشق و کاملی اگر روی حضرت معشوق را ندیده باشد پس این فروغ و پرتو نور ناشی از جهان بینی خداگونه حافظ از کجا ست ؟ یعنی که قطعاً بزرگان و انسانها کاملی مانند او به دیدار روی حضرتش نایل آمده و به حضور رسیده اند و این جزوی از اسرار انسانهای کامل است که اگر هویدا کنند مانند منصور بر دار خواهند شد .
محسن در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳:
فوق العاده
میترا شهبازی در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در شکایت از زندان:
جان شد اینجا چه خا بیزد تن
*که آبخوردش ز آب دان برخاست*
این که در دیگر نسخه ها نوشته شده به نظر درست تر و ظریف تره
نستوه در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۴۲ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۸۸:
در مصرع 4 پس از رضای او، حرف ربط و جا افتاده است.
امیررضا کفاشی در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
سلام دوستان عزیز
ببینید محتای این غزل بیان ترجیح مرگ اختیاری بر اضطراری هست. و این مرگ اختیاری به معنای انعدام وجود مادی نیست بلکه به این مفهوم هست که هرجه در هستی اتفاق میفته فاعل و موثرش رو حضرت حق بدونیم.به این میگن فنای فی الله.
در مورد بیت آخر هم خموشید بصورت فعل امر باید خوانده بشه تا این معنی که «موتوا قبل ان تموتو» القاء بشه مولانا میفرماید قبل از اینکه به مرگ اجباری بمیرید ،تسلیم اراده و مشیت حق باشید و هرچیزی و هر فعلی رو از خدا بدونید و تسلیم او باشید و گرنه به هنگام مرگ جسم،خواه نا خواه تسلیم خواهیم شد و در مصرع دوم میگه که این انانیت و منیت هست که مانع از تسلیم در برابر اراده حق میشه و موجب نفور و گریز ما از فنای درحق که همون تسلیم اراده وفعل خدا بودن هست میشه
محسن در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۲:
حاشیه قبلی درباره ی بکار رفتن نادرست واژه ی ترک به جای توز بود. اما شوربختانه به درستی چاپ نشد.
در بسیاری از ابیات به جای (توران) واژه ی (ترکان) نوشته شده که نادرست است و در حاشیه ی پیشین توضیح دادم که چرا اینگونه است.
محسن در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۲:
در تمام بیت ها واژه ی <> به جای <> به کار رفته که نادرست است.
1.<> در اوستایی به معنی پسر عمو است و ربطی به <> ندارد.
2. ترکان در اواسط دوران ساسانی به آسیای میانه وارد شدند، اما بخش کیانی شاهنامه، به گفته ی برخی مربوط به دوران اشکانی، و به گفته ی برخی دیگر مربوط به دوران پیش از هخامنشی است. در هر دو حالت تورانیان که در آسیای میانه زندگی می کردند و با ایرانیان می جنگیدند، فامیل های دور ما بودند و ربطی به ترکان ندارند.
دکترمحمدرسول بیاتی در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۴۱:
در نسخ اصلی افسرده مرقوم است نه آشفته ، از لحاظ معنی آشفته با افسرده متفاوت میباشد ، فی الواقع از منظر روانشناسی کسی که دچار افسردگی هست حال نالیدن ندارد بلکه سکوت و عزلت را ترجیح میدهد و آنکه آشفته است ناله و شیون سر میدهد مانند کسی که مشوش حال شده .... با تشکر
عابر در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۹ - حکایت دهقان در لشکر سلطان:
هزار آفرین به مهدا و پدر و مادرش. ای کاش همه کودکان ایرانی همینقدر با ادبیات فارسی مانوس بودند.
Mahyar در ۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵: