گنجور

 
مولانا

در میان پرده خون عشق را گلزارها

عاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارها

عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست

عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها

عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد

عشق دیده زان سوی بازار او بازارها

ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق

ترک منبرها بگفته برشده بر دارها

عاشقان دردکش را در درونه ذوق‌ها

عاقلان تیره دل را در درون انکارها

عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست

عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها

هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن

تا ببینی در درون خویشتن گلزارها

شمس تبریزی توی خورشید اندر ابر حرف

چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۳۲ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

در خم گیسوی کافر کیش داری تارها

بهر گمره کردن پاکانست این زنارها

پرده بردار از رخی کان مایه دیوانگیست

کز دماغ عاقلان بیرون برد پندارها

فتنه و جور است و آفت کار زار حسن تو

[...]

سیف فرغانی

ای گل روی تو برده رونق گلزارها

در دل غنچه بسی حسن ترا اسرارها

گر بیاد روی تو آبی خورم در وقت مرگ

بی گل از خاک رهی سر بر نیارد خارها

گل که باشد پیش روی تو که او را چون گیاه

[...]

جهان ملک خاتون

ای عارض زیبای تو خندیده بر گلزارها

وز بوی زلف دلکشت آشفته شد بازارها

حال دل پر درد خود پنهان ز تو چون دارمش

سرّی ز تو پنهان بود؟ ای واقف اسرارها

از گلستان وصل او هستند هر کس با نصیب

[...]

جامی

گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها

همچو اشک خود به خون غلطم میان خارها

چون نقاب افکنده دیدت شاهد گل در چمن

کند ناخن ناخن از رشک رخت رخسارها

پیش خورشیدم چو دیواریست حایل هر رقیب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
صائب تبریزی

ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها

گل ز سودای رخت افتاده در بازارها

هر سحرگه کیمیای سرخ رویی می زند

آفتاب رحمت عام تو بر دیوارها

اهل تقوی هر سحر در قلزم خون می کشند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه