ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد دوم » وفای شمع:
این شعر از دکتر علی شریعتی ست ...
میخواستم بدونم که کتاب شعری از دکتر شریعتی هست و از چه انتشاراتی ؟
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد دوم » وفای شمع:
تا سحر ای شمع بر بالین من امشب از بهرخدا بیدار باش
سایه غم ناگهان بردل نشسترحم کن امشب مرا غمخوار باش
کام امیدم بخون آغشته شدتیرهای غم چنان بر دل نشست
کاندر این دریای مست زندگیکشتی امید من بر گل نشست
آه! ای یاران به فریادم رسیدورنه امشب مرگ بفریادم رسد
ترسم آن شیرینتر از جانم ز راهچون به دام مرگ افتادم رسد
گریه و فریاد بس کن شمع منبر دل ریشم، نمک دیگر مپاش
قصّه ی بی تابی دل پیش منبیش ازین دیگر مگو خاموش باش
جز توام ای مونس شبهای تاردر جهان دیگر مرا یاری نماند
زآن همه یاران بجز دیدار مرگبا کسی، امید دیداری نماند
همدم من ، مونس من، شمع منجز تواَم دراین جهان غمخوار کو؟
واندرین صحرای وحشت زای مرگوای بر من، وای بر من، یار کو؟
اندر این زندان، من امشب، شمع مندست خواهم شستن ازاین زندگی
تا که فردا همچو شیران بشکنندملــتـــــم زنجیــرهای بنـــدگی
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰:
این اولین غزل نیست که هیچ حاشیه ای ندارد ...از دیگر شاعران و باز از سعدی هیچ حاشیه ای ندارد ...کاش بزرگان و دوستان لطفی کنند و همه با هم این اشعار را در این روزهای سخت و غم افزا کرونا بخوانیم تا اندک گرمی و امید و نوری در زندگی و دلهامان بتابد ...
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:
اگر کسی میداند بگوید ...خودم که فکر کردم نفهمیدم
ممنون و سپاس
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:
دلیلی نمیبینم که این شعر از سعدی نباشد لطفا یک دلیل منطقی بیاورید
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:
سلام به تمامی دوستان...
چرا نباید برای سعدی باشد؟!تعجب میکنم ...!دلیل ش چیست !
آیا عشق چیز عجیبی ست و اندوهی و ملالی که از عشق بر میآید؟!
سعدی اشعارش عاشقانه است ...عاشقانه ای به یاری ...
در هر لحظه زندگی هست که عاشق شده باشی ...در ضمن عشق برای زن و مرد تنها نیست !
حتی میشود که کسی به یاری که هیچ گاه پیش رویش نبوده و تنها در خواب ها میبیند عاشق شود و گاه آدمی در انتظار عشق میماند ولی هرگز آن نمیابد ...اینکه سعدی عاشق که بود نمیدانیم ولی او واقعا عاشق بود و چه زیبا در عشق او سعدی شعر گفت ...
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰:
درود دوباره به بانو غزل ...نام زیبایی دارید که با اشعار گرهی ناگسستنی دارد ...جاوید و تابان باشید همیشه
nabavar در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۴۵ در پاسخ به محسن دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:
گرامی محسن! شما بسیار درست نوشته اید، به آنچه از شما ایراد گرفته شده اعتنا نکنید.
شرح کردن کاملاً صحیح و دقیق است
شرح کردن
لغتنامه دهخدا
شرح کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیان کردن و تفسیر کردن . توضیح دادن . توصیف کردن : بونصر نامه نویسد و این حال را شرح کند همه ودل وی را دریافته اید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331).
شرح این حال پیش دوست کنیم
سنگ فتنه به لشکر اندازیم .
حکیمی کاین حکایت شرح کرده ست
حدیث عشق از ایشان طرح کرده ست .
گفت احول زآن دو شیشه تا کدام
پیش تو آرم بکن شرحی تمام .
واجب آمد چونکه بردم نام او
شرح کردن رمزی از انعام او.
نه من اندیشه ببستم قلم وهم شکستم
که تو زیباتر از آنی که کنم شرح و بیانت .
ناصر در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۵۱ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴:
بیت ۳ مصرع ۲ باید به این صورت اصلاح گردد
وان لعل سرخ و دست نگارین گواه اوست
محسن در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:
این غزل را استاد مهدی نوریان خیلی خوب شرح کردهاند:
https://shaareh.ir/darsgoftarhafez4/
آرش ثروتیان در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۷:
گویی فسوس باشد کز من فسوس خوار
صرفه برد نه خود من صرفه برم از او
مصرع دوم وزنش درست نیست. باید دید که متن صحیح چگونه است؟
Polestar در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » مسمطات » در مدح امیرمؤمنان (ع):
عالیه حیدر احد منظر...
nabavar در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۱ - حکایت دختر حاتم در روزگار پیغمبر (ص):
تیرداد جان! تقیه بوده
آرش ثروتیان در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:
نکتهها را یاد میگیری جواب هر سال
تا به وقت امتحان گویند مرد فاضلست
لطفا در مصرع اول هر سال به هر سوال تبدیل شود:
نکتهها را یاد میگیری جواب هر سوال
برگ بی برگی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶:
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم
دوستان همان یاران و همراهان هستند که حافظ بارها از آن به عنوان همه انسانها یاد نموده و همگی در هدفِ زنده شدن به عشق و آشکار کردن گنجِ پنهانِ خداوند در این جهانِ ماده هدفی مشترک دارند، وقتِ گل در اینجا موعد و زمان باز شدن گلِ وجودِ معنویِ هر انسانی ست که بطور طبیعی باید در اوان جوانی و بهارِ زندگی باشد، عشرت در اینجا به معنیِ خوشگذرانی های زود گذرِ زندگی نیست، بلکه از نگاهِ بزرگانی چون حافظ عشرتِ حقیقیِ هر انسانی آنگاه شروع میشود که دلش به عشق زنده شده و غمِ فراق از اصل خدایی خود را احساس کرده، آتشِ میلِ بازگشت و وصال به اصلِ خود در او زبانه کشد، حافظ میفرماید این تنها سخنِ او نبوده و همگی انسانهای اهل دل و عاشق بر این نکته تاکید کرده اند، پس لازم است این سخن را به جان و دل بشنویم و بر آن اندیشه کنیم .
نیست در کس کرم و وقتِ طرب میگذرد
چاره آن است که سجاده به مِی بفروشیم
اما بهارِ عُمرِ انسان و درنتیجه وقتِ رسیدن به طَرَب یا شادیِ بدونِ علتهای بیرونی کوتاه است و گذرا، به چشم برهم زدنی جوانی و بهارِ انسان تبدیل به خزان می شود و انسان هنوز در آغازِ این راهِ دور و دراز است و خبری از طرب نیست، حافظ میفرماید در هیچ کسی هم کَرَم و لطفی نیست که به رایگان شرابِ عشق و معرفت را به انسان بدهد، پسچارهٔ کار چیست؟ در مصرع دوم سجاده در اینجا نمادِ عبادات است و چون نیک بنگریم حاصل و نتیجهٔ آن عبادتهایِ ذهنی منتج به طرب و شادکامی و عشرتِ برقآسا نمی شود، شاهدِ این مدعا نیز بیشترِ سجاده نشینانی هستند که در زمستانِ عُمرِ خود بسر می برند اما چهرهٔ عبوسشان نشان دهندهٔ نبودِ ذره ای نشاط و طرب انگیزی ست و این برخلافِ خواستِ خداوند یا عشق است که از جنسِ شادی ست و رسالتِ پیامبران نیز چیزی جز طرب انگیزی و رها کردنِ انسانها از غم و اندوه نبوده است، حافظ که می داند اگر طریقِ زُهدِ خالصانه و سجاده به نتیجه هم برسد عُمرِ نوح می طلبد، پس می خواهد اینچنین سجاده ای را فروخته تا با وجهِ حاصل از آن که روزها و سالهایِ عُمرِ سجاده نشینی ست شرابِ نابِ عشق را خریداری کند و خیلی زودتر از حدِ انتظار به آن طرب و عشرتِ مورد نظر دست یابد.
خوش هوایی ست فرح بخش خدایا بفرست
نازنینی که به رویش می گلگون نوشیم
حافظ بر میگردد به حال و هوا و بهار زندگیِ انسان، یعنی اوان جوانی که هوای انسان بسیار خوش و فرحبخش است، توصیفی به غایت زیبا از حال و هوای دوران جوانی، پس انسان در این دوران برای بهرمندیِ مؤثر از شرابِ مورد نظر که به طرب و عشرت بینجامد به همراهیِ پیری نازنین نیازمند است تا به سلامتیِ رُخسارِ او که نشان از عاشقی دارد شرابِ گُلگونِ عشق را بنوشد و بواسطۀ راهنمایی های او به طرب و عشرتِ مورد نظر دست یابد، حافظ و سایر بزرگان شروع کار معنوی را بدون پیر و مرشد جایز ندانسته و خطر ورود به طریقتِ عاشقی بدون راهنما را بارها به سالک گوشزد کرده اند، پس برگزیدن هر پیر و راهنمایی بدون آگاهی و شناخت نیز خطری بمراتب بزرگتر برای انسان در پی خواهد داشت، خداوند پیش از این ساقی و نازنین هایی مانند مولانا، عطار، سعدی، حافظ و دیگر بزرگان را بمنظورِ راهنمایی و نوشیدن می گلگون برای انسان فرستاده است و پس از آن نیز اگر لازم بداند خواهد فرستاد تا عاشقان به عشقِ رویِ آنان که همان روی و صورتِ خداوند است و منتهای آمال انسانِ عاشق، آن میِ ناب را بنوشند .
ارغنون ساز فلک، رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم ؟
برخی از شارحانِ بزرگوار تناسبِ سازِ ارغنون را با فلک به زُهره که نمادِ طرب انگیزی و شادیست نسبت می دهند که بنظر می رسد در اینجا خطا باشد چرا که زُهره همواره نقشِ مثبت داشته و هیچگاه راهزنیِ اهلِ هنر و ایجادِ غم و غصه نمی کند، اهلِ هنر در اینجا به معنی رایج آن یعنی موسیقی و نقاشی و دیگر هنرها نبوده، بلکه انسانهایی که راهِ عشق ورزی و معرفتِ الهی را جایگزینِ سجاده و باورهایِ خود کنند اهل هنر و هنرمند واقعی هستند چرا که دست کشیدن از باورهای چند هزار ساله که با خرافات و موهومات آمیخته شده و بواسطه والدین یا اطرافیان تا اعماق جان و روح انسان نفوذ کرده اند بس دشوار بوده و نه تنها برون رفت، بلکه جایگزین کردنِ آن با عشق کاری هنرمندانه است که از هر انسانی بر نمی آید، به بیانِ دیگر چنین هنری را می توان قابلیتی دانست که منحصراََ در توان انسان بوده و موجودات دیگر از آن بی بهره هستند و آن هنر بازگشت و زنده شدن به خداوند است. اما "ارغنون ساز، فلک" را میتوان به معنی فلک یا روزگاری که کارش ارغنون سازی ست گرفت و ارغنون را به ساز مخالف زدن تعبیر کرده اند.همچنین میتوان برابر خوانش بزرگواران در همین صفحه ارغنون را ساز یعنی آلت موسیقی و یا فریب و نیرنگِ فلک دانست، با هر تعبیر و نگاهی فلک یا روزگار سازِ مخالف زده و موجبِ اخلال در کار و زدن راه معنویِ انسان میشود که عرفا غالباََ از آن به عنوانِ جفایِ روزگار یاد کرده اند، پس حافظ می فرماید چگونه میتوان از این غم ننالید و خروش بر نیاورد، سعدی نیز چنین سروده است؛
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
گفته شد انسان که امتدادِ خداوند و از جنسِ بی فرمی ست بطور ذاتی اهل هنر و بازگشت بسویِ اصلِ خود میباشد اما اکنون که به جبر واردِ این جهانِ ماده شده است فلک یا روزگار پیوسته ساز مخالف با این بازگشت زده و از طریق ذهن ، و با کششِ انسان بسویِ جذابیت هایِ این جهان مکرر به انسان قول می دهد که با بدست آوردن و دل سپردن به چیزهایی مانند ثروت و مقام، یا دیگر اعتبارهای دنیوی سعادتمند خواهد شد، و با این راه زنی موجب غم و غصه دار شدن انسان اهلِ هنر میگردد که این غم بدلیل تنزل دادن شأن انسان از بی فرمی و عدم به جسم و ماده است، پس حافظِ اهلِ هنر و بزرگانِ دیگر چطور می توانند از این غصه ننالند و خروش بر نیاورند که اینچنین نیست و اصلِ انسان از جنس خداوند است و پس از تطبیقِ وجهِ جسمانیش با جهانِ ماده باید حتی المقدور در جوانی و خیلی زود به سوی اصل خود باز گردد که در عرفان وصال و رسیدن به معشوق نامیده اند .
گُل بجوش آمد و از مِی نزدیمش آبی
لاجرم زآتشِ حرمان و هوس می جوشیم
گُل نماد انسان است که گُل وجود او بطور کامل باز شده و از لحاظ جسمانی و عقلی به کمال رسیده باشد، بجوش آمد یعنی بواسطه اینکه انسان بتدریج دید و نگرشِ جسمی به جهان پیدا کرده و بر مبنای ذهن خود قضاوت و عمل میکند از آرامشِ اولیهٔ خود دور و دردهای ناشی از دیدِ مادی به جهان سراسر وجودِ او را در بر خواهد گرفت، حافظ میفرماید علتِ جوشش و عدمِ آرامش ما این است که به هنگام مقرر، مشتی از میِ معرفت و خردِ ایزدی یا آب زندگی را بر روی خود نزدیم، پس لاجرم از آتش پشیمانی ها و هوس های دور و دراز خود در جوشش و درد بسر می بریم، حرمان و پشیمانی از نیفزودن بر چیزهای جسمی، مادی و ذهنی در مرکز یا دلِ انسان و همچنین هوس ها و آرزوهایِ دور و دراز که بسیاری از آنها دست نیافتنی هستند، همگی تولید کنندهٔ آتش و درد بوده و آرامش را از انسان ربوده، موجب جوشش و بیقراری انسان میشوند. توقع لطف و انتظارِ تاییدِ دیگران نیز از آن جمله هستند، حافظ در بیت بعد نوشیدنِ شراب از همهٔ چیزهای بیرونی، ذهنی و جسمی که اعتقادات و باورهای تقلیدی را نیز شامل میشوند شراب موهوم میداند.
می کشیم از قدحِ لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم
شراب کشیدن یعنی بدست آوردن شراب و در اینجا لذت بردن از هر گونه جذابیتِ بیرونی است، قدح نماد اندازه گیری و لاله بیانگرِ انسانی ست که داغِ هجران و جدایی از معشوق را بر دل دارد، کشیدنِ شراب موهوم و ذهنی با توجه به ترجیحِ راهِ عاشقی بر سجاده یعنی توهمِ بدست آوردن شراب معنوی توسطِ سجاده نشینان، پس حافظ میفرماید همهٔ انسانهایی که به امرِ جدا افتادن از اصل خداییِ خود واقف شده اند و همچون لاله داغِ عشق بر دل دارند اما اهل سجاده هستند و به عباداتی تقلیدی و ذهنی می پردازند راه را به خطا رفته و اگر هم احساسِ تغییر می کنند تَوَّهُمِ بدست آوردن شراب معنوی از اینچنین عباداتی به آنان دست داده است و خروجیِ کارِ آنان شرابی موهوم و ذهنی بیش نیست و درنتیجه این مدهوشی و از بیخود شدنها نیز توهمِ مست شدن به شرابِ معنویت است و ناپایدار، پس حافظ با طنزی کنایه آمیز خطاب به چنین انسانی میفرماید مراقب باشید چشم نخورید که شما بدون مطربِ حقیقی که همان خدای شادی بخش و شادی آفرین است و بدونِ میِ عشق و خردِ ایزدی مست و مدهوش شده اید!، درواقع خدایِ چنین زاهدانی که حافظ در جایی دیگر "زیرِ سقفِ مقرنس نشینان" توصیفشان کرده از جنس شادی نبوده و بلکه آنان خدایی ذهنی که جبار و انتقام جوست را ستایش میکنند، پس کسانی که با ابزار و اسباب های ذهنی، با عبادات و یا دیدن و تبرکِ مکانی خاص توقعِ درمان، پاداش و شراب طهور را دارند از دیدگاه حافظ در اشتباه بوده و بجز توهمِ شراب و مستیِ موهوم بهره دیگری از چنین عبادتهایی نخواهند برد، همچنین است که انسانهایی که اصلاََ لاله و درد و داغِ فراق را حس نکرده و شرابِ موهوم از ثروت و مقام یا علم و دانش یا تایید و توجهِ دیگران می کشند، به آنان نیز توهمِ مدهوشی و مستی دست داده و پس از گذشتِ اندک زمانی این سرمستی پریده و برای مثال هرچقدر هم از موفقیت مالی ما یا فرزندمان بگویند مانند روزهای نخست سرخوش و شاد نشده، و در صدد کشیدن شرابِ موهوم از چیز دیگری بر می آییم .
حافظ این حالِ عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم
میفرماید این حال عجیب را با چه کسی درمیان بگذارم که ما مانندِ بلبلان هستیم که در فصل بهاران و آغاز زندگی که موسم عاشقی و عشق ورزی میباشد خاموش و بدون نغمه سرایی و عاشقی در گوشه ای خاموش بنشسته ایم و ناگهان به خود آمده، میبینیم که بهار زندگی سپری شده و ما از عاشقی و عشق ورزی بی بهره و محروم مانده ایم. یعنی که انسان برای کار معنوی و دریافت می معرفت محدودیت زمان داشته و پس از گذشت وقت و از دست رفتنِ فرصت، پشیمانی و افسوس بر جای میماند که هیچ سودی برای انسان در بر نخواهد داشت. از نگاهی دیگر بلبلانِ عاشق استعاره از عارفان است که در موسمِ شکفتنِ گُلِ وجودِ انسان باید با چنین غزلهایی نغمه سرایی کنند اما گوییا خاموش بنشسته و نظاره گر هستند.
صد هزاران گُل شکفت و بانگِ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد؟ هَزاران را چه شد؟
تیرداد در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۱۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۰ - حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزادمردی:
گمان می رود که تلفظ صحیح واژه ی ترکش در این شعر، با کسره ی ک و مخفف تیرکش، به معنی تیردان می باشد.
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۴۲ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:
سلام به تمامی دوستان عزیز ...به نظر من این شعر در مورد مرگ سروده شده و به آدمی توصیه میکند که در انجام کارهای نیک و دوری از ظلم بیشتر بپردازد و میگوید که دنیا خوش به ظالمان باقی نمیماند و بالاخره این دنیا خوش به آنان پایبند نمیشود ... .از دوست گرامی سعید خرسند و سپاسگزارم ؛من نیز خود به نوبه خویش یاد نیکی از او بر دل میگذارم
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۰:
سلام ...
جنابArio عزیز...خیلی خوب توضیح دادید و من با شما موافق هستم .سپاس
Ario در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۱۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۰:
نهالی کُن شاید مفهوم اینه
نهالی بکار که از سر دیوار باغ بیرون بیاد و خلق ازش استفاده کنند که اگر خلق از این موهبت برخوردار نشن و این نعمت حتی اون درخت اگر گوهر هم بعمل بیاره مفت گرونه و باید نابود بشه.. در گذشته رسم بود جهت استفاده عموم درختانی در گذرگاه ها و معبر ها و لبه پرچین باغها میکاشتند که مستمندان ازش استفاده کنند... کنایه از لینه عمل انسانها باید مفید به فایده باشه و عبادات آدمی در درگاه خداوند باید مفید برای خلق خداوند که اگر غیر از این باشه اجر و ثواب و خاصیت و سودی نداره و انجام نداده بهتر..
abbas norouzi در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۱۷ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۹۳: