قاسم صمصامی در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
این غزل شاهانه و ترکیب هایی که توسط حضرت حافظ در این شعر بکار رفته بی نظیر است و به جرات می توان گفت نمونه کامل غنای شعر پارسی ست.
از دوستانی که طبق تراوش فکری خود این شعر را معنی کرده اند تقدیر بعمل می شود.
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولیّ التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی:
پیش از اینها فکرم این بود که این شعر به نادانی و جهالت آدمی ختم میگردد ولی همین دیروز تفکرم تغییر کرد ... ؛
ناخودآگاه امروز که به دیروز فکر میکردم یاد این شعر افتادم ...
هرچند هنوز هم بر این عقیده هستم که این شعر به جهالت آدمی ربط دارد لیکن دیدم جهالت آدمی تنها به نیافتن حق و حقیقت و منکر گشتن حقیقت و خدا ختم نمیشود ؛ همین که عاقل باشی و به دیگری توهین کنی این خود یک جهالت محض هست ...
اینکه اسم دین و پیامبر را یدک بکشیم و بی احترامی به دیگران کنیم نه تنها ابله بلکه یک کافری بیش نیستم ؛
بی احترامی به کسی که در کشورمان مهمان ما هستند و اگر ظلمی نبود در کشور خود به زندگی خود میپرداختند ...
جهالت این است که به کودکی ناسزا گویی ...
جهالت این است که با این ناسزا گفتن نه تنها آبروی خویش بلکه غرور کوچک آن بچه را در اجتماع لگد مال کنی ...
جهالت این است که آنقدر بی احترامی کنی و بدخویی کنی که آن کودک از همان سنین کوچکی این بی احترامی ها را برای خود عادت کند و هیچگاه شجاعت این نداشته باشد که از خود دفاعی کند ...که از آن همه تندخویی ها خود او نیز در آینده ای نه چندان دور کینه ها را در دل جمع کند و در انتظار زخم زدن باشد ...
کودکان هنگامی که بزرگ شدند و اگر بد شدند تربیت پدر و مادر نبود ... ذات او نبود ...خون نیاکان او نبود ... ابله بودن او نبود ...
گاهی آینده یک کودک در دستان ما هست ...
هرچند او را نمیشناسیم و تنها یک فرد هستیم که میگذریم ولی با همین سکوت خود در برابر ظلم خود نیز جاهلی هستیم ... ؛
دیروز پریشان بودم بی دلیل و وقتی آن صحنه را دیدم بیشتر از آنکه خسته تر شوم ناراحت گشتم ...غم و خستگی در وجودم خیمه کرد ...
اما حال که امروز به دیروز مینگرم و یاد این شعر افتادم تصمیم گرفتم که زین پس در برابر هیچ ظلمی تماشاگر نباشم ...
اگر اینگونه باشم با کسی که سر بریدن یک مظلوم را نگریسته و چیزی نمیگوید چه فرق دارم !؟
شیرین در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶:
شعر بسیار زیبا و عارفانهای است.
همه جا جلوه گه لیلی صحرایی ماست هر کجا چشم غزالیست سیه خانه اوست
به قول بابا طاهر:
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم به دریا بنگرم دریا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان روی زیبای ته وینم
همه جا و همه عالم هستی جلوه گه حق باری تعالی میباشد. همه هستی آیینه صفات پروردگار است. وجود ما و طبیعت تجلی ذات مقدس خداوند است که اگر با عشق بنگریم همه جا را نشانی از خدا مییابیم و این ذات و صفات پاک خداوند است که انوار الهی آن به هر جا بتابد، نشانی از این سرچشمه الهی بر جای میگذارد، حال به اشکال و صورتهای گونهگون.
شیرین در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۵۸ در پاسخ به ملیکا رضایی دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:
درود،
کاملا صحیح میفرمایید و ژرف مینگرید.
حنّان در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۶:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲:
استدلال مولانا در این غزل چقدر شبیه این سخن دکارت است که میگوید: »من میاندیشم پس هستم.« گواه اینکه در درون من «خودی » وجود دارد این است که اندیشه میکند. از نظر مولوی گواه وجود گلستان بوی خوش و رنگ آن است.
عالم چون آب جوست بسته نماید و لیک... اگر به جوی آبی بنگریم که بستر کاملا صافی داشته باشد، حرکت آب را به سختی میتوان دید و گویی ثابت است. اما در حقیقت حرکت دارد و از منشأی میآید. و گواه آن این است که دو بار در آن جوی نمیتوان گام نهاد چون این آب آن آب قبلی نیست. از نظر مولانا نو شدن مداوم جهان نیز گواهی بر این است که منشأی دارد و البته این منشأ، همان عالم ورای نظر یا متافیزیک است. در واقع ما هر لحظه در دنیای جدیدی نفس میکشیم و زندگی میکنیم و حتی بدن خود ما هم از این نو شدن مداوم مستثنی نیست. در حقیقت این موتور زمان است که همه چیز را با خود به پیش میراند و البته خود زمان نیز هر لحظه نو میشود چونکه هرگز در یک لحظه ثابت نیستیم. اینکه خود زمان نیز در حال نو شدن است گواهی بر وجود خالقی است که منشأ زمان از اوست.
مولانا در غزلی دیگر اینگونه تعبیر میکند که دنیا در حرکتی مدام در حال هست شدن و نیست شدن است و این تداوم باعث میشود ما آنرا ثابت ببینیم:
از سخن صورت بزاد و باز مرد، موج خود را باز اندر بحر برد
صورت از بی صورتی آمد برون، باز شد که انا الیه راجعون...
هر نفس نو میشود دنیا و ما، بی خبر از نو شدن اندر بقا...
اگر بنده بخواهم مثالی برای این سخن مولانا بزنم که البته در زمان خود او ممکن نبود، »لامپ روشن« است که در مثلا فرکانس ۵۰ هرتز در هر ثانیه ۱۰۰ بار خاموش و روشن میشود، اما ما به خاطر تداوم و سرعت این موضوع، لامپ را دائما روشن میبینیم. مثال دیگر مثل زغال گردان در تاریکی است که آنرا شبیه دایره ای روشن میکند.
حنّان در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۶:۰۲ در پاسخ به عادل دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲:
ای برادر تو همه اندیشه ای، ما بقی خود استخوان و ریشه ای
مهدی ا در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۴۶ در پاسخ به رضا دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
دوست عزیز
برای آشنای با شمس مرتبه بلندی لازم است. حقیر را جرأت ادعای آشنائی با او را نیست. همین قدر میداند که مولانا در باره او میگوید.
شمس تبریزی که پشتش سوی ما است صد هزاران آفرین بر روش باد
این مفهوم بنظر میرسد که هر آنچه مولانا از شمس میگوید ذره ای بیش از عظمت او نیست. فهمید هر آنکه فهمید.
مهدی ا در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۳۳ در پاسخ به امیدی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
ونییز فرمودند:
فقط ما را خدا ننامید هر چه دیگر می خواهید بگوئید. پس یک عاشق علی (ع) تا جائی که او را خدا نگوید و خدا نداند هیچ غلو نکرده است و درحد وسط است. علی (ع) وجه الله است یعنی آینه خدا نما نقش در آینه بیش از یک نقش نیست اما بسیار شبیه بصاحب نقش است. فهمید هرآنکه فهمید.
مهدی ا در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۲۳ در پاسخ به CCX دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
دوست عزیز
اگر گفتار مبنی بر قرآن یا حدیث قدسی یا حدیث نبوی و برای شیعیان گفتار معصومین باشد افراط و غلو نیست. همه اشعار مولانار در مورد علی (ع) شامل این خصوصیت هستند ولذا غلو نیست. در ثانی بفرض که مولانا دوست افراط کننده و درنتیجه جزوهالکان است. چرا سعی میکنند اشعار او را تحریف کنند. آیا او را بدینوسیله ازهلاکت نجات مدهند؟ خداوند بهتر میداند با او مکر وحیله نتوان کرد. الله خیر الماکرین.
کابِر در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۲:
زبان مولانا رو عموم مردم از جمله خودم بخواهیم خوب بفهمیم برنامه گنج حضور فقط...آقای شهبازی خدمتی دارن به ایرانیا میکنن که میراث ارزشمندی بعد از خودشون قطعاً به جا خواهند گذاشت
مهدی ا در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۱۱ در پاسخ به حسین آقاجانی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
حسین جان
جواب شما قبلاً داده شده. ولی چون ابراز فضل میفرمائید لطفاً اشعاری از سروده های خودتان و یا انشائی به نثر تالیف شخصی خودتان را درج فرمائید تا حقیر مستفیض شود.
مهدی ا در ۳ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۴۶ در پاسخ به علی زارعی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
علی جان
لطفاً اصول اسلامئی را که میفرمائید یکی یکی یاد آور شوید.
حقیر چنانچه توفیقی بودوباطن مولانا یاری فرمود یک یک ابیات را تشریح خواهد نمود.
لازم به تذکر دید که کسانی که خودشاعر نیستند و یا بعلت عدم اعراب در خواندن بعضی لغاط دشار اشتباه میشوند از اظهار نظر بر عدم رعایت اصول شعری پرهیز فرمایند. در ظمن اصل معنی است و اشعار قالبی بیش نیستد. مولانا قصد شعر سرائی نداشته است تا او را بعنوان یک شاعر بشناسند و با دیگران مقایسه کنند. بلکه این طریق صحبت کردن او بوده است. اگر امروزه نیز بدقت به کلام استادان سخن نگاه کنیم می بینیم هر کدام شیوه خود را دارند. حال کسی بخواهد میتواند از آنها ایراد بگیرد این از زیبائی گفتار آنها چیزی کم نخواهد کرد.
مهدی ا در ۳ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۳۸ در پاسخ به حسین دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
حسین عزیز
مولانا تسلط کامل بقرآن و تفاسیر آن و همچنین به احادیث قدسی و نبوی داشته است. و نیز طبع لطیف او مطالب را باز وروشن کرده است. مثلاً اگر در حدیث قدسی رسول اکرم اشاره به مورد خطاب گرفتن از حضرت حق باصدای علی (ع) بوده وجبرایل گفته است که این صدای استاد ومعلم جبرایل است. مولانا اقتباس میکند که علی معلم جبریل وبقیه انبیاست. چه معلم انبیا ظاهراً جبرایل است. پس علی معلم معلم انبیاست. و دیگر اینکه حضرت موسی کلیم الله نیز کلام خدار را بصدای علی میشنید پس علی بود که با او صحبت میکرد. واگر علی (ع) را عین الله نامیده اند وخداوند متعال بر همه چیز ناظر است پس علی بهمه چیز ناظر است. واز ای قبیل ... هر آن کس که فهمید ..فهمید. این ها هیچ کدام غلو نیست بلکه چنانچه گفت . تو مو میبینی و من پیچش مو.
دیگر آنکه محقق نه باید برای فرضیه خود دست به تحریف زند. مثلاً شخصی فرض کند که فرمولی دارد که شامل همه اعداد اول میشود ولی همه اعداد غیر اول را که فرمول او پیدا میکند و همه اعداد اولی را که فورمل او جوابگوی آنها نیست را از قلم بیندازد وبه این وسیله فورمول خود را ثابت کند.
در حذف اشعار مولوی این بخوبی دیده میشود. آن کس که این اشعار را حذف کرده است یا غرض داشته است و یانادان بوده است. در هر دو صورت نمیتوان او رابعنوان یک محقق دانست.
در این پیوند برای کسانی که مایلند عکس هائی از صفحات چاپ سنگی هندوستان که مطابق با نسخه اصلی در موزه استامبل است در دسترس قرار میگیرد.
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۵۰ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:
آری بانو ...
همین هست ...
عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود ...
حقیقتا بی عشق وجود آدمی خوارترین ها بود ...
باید به اصل خویشتن باز گشت ...به اصل محبت و عشقی که خدا از ابتدا در داخل قرار داد ... .
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۴۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳:
سوشیانت ...
درست میگویید ...
از ما که حتی قدر و ارزش بزرگان در قید حیات خود را و یا لااقل معاصر که روزی نه چندان دور آیندگان نامشان را چون سعدی بر زبان ها جاری میسازنند ، نمیدانیم چه انتظار میرود که از بزرگان پیشین خویش تندیسی نیک سازیم ... ؟!
من نیز چون شما افسوس میخورم که چرا با این همه فرهنگ غنی و تاریخ کهن و این همه شاعران بزرگ در پستی هستیم و حتی کوچکترین یادی نمیکنیم از سعدی و حافظ و ... ؟! ما که زورمان میاید یک دو بیتی از بابا طاهر بخوانیم و یا اشعار فردوسی را پوچ میدانیم ... ؟
و خارجی ها اشعار ترجمه شده را میخوانند و لذت برده و بهره میبرند ... ...
آنگاه با این همه تفاسیر چه انتظار که فیلمی سازیم ؟!
سید محسن در ۳ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷:
متاسفانه در زمان اشغال ایران توسط اعراب آنها به غیر عرب و بخصوص ایرانیها میگفتند عجم که کلمه ایی توهین آمیز بوده است.شاعر در اینجا اعجمیند را به معنای زبان نفهم آورده است
امیر گیاهچی در ۳ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۶:
مولانا در جای دیگر هم زوتر را به جای زودتر به کار برده است :
هرکه سازد زینجهان آبحیات / زوترش ازدیگران آید ممات
شیرین در ۳ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۵۸ در پاسخ به ملیکا رضایی دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:
درود به شما بانو ملیکای عزیز،
سپاس از حسن توجهتان.
من نیز با کلام شما موافق و همرأی هستم. چه بسا به گمان خود، سالها عبادتمان را به مقصود قرب الهی میپنداریم و آن را به حساب میآوریم حال آنکه اگر برای خدا و عشق و محبت خدا باشد حسابی در میان نیست. همه عشق است و مهر، این نوع عبادت است که در آدمی اثر میکند. اگر مقصود رسیدن به خدا باشد، طی مسیر به خودی خود، به درستی انجام میشود اما بسیاری از ما صورت و نام عبادات و کارهایمان، خدا است درصورتیکه در معنی از یاد و عشق خداوند تهی است.
سوشیانت در ۳ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳:
اگر هر ملتی دیگه ای گلستان سعدی این شاهکار ادبیات را داشت، هر روز برایش فیلم و سریال میساخت و تبلیغات میکرد. افسوس که ما قدر داشته هامون رو نمیدونیم.
علیرضا شهریاری در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۴۷ در پاسخ به حیران دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷: