گنجور

 
اثیر اخسیکتی

ازفلک آن ماه کون آمده است

یا پری از پرده برون آمده است

صبر من از هیچ کم آیداز آنک

حسن وی از بیش فزون آمده است

چاه نگونسار زنخدانش را

چشمه ی حیوان ز درون آمده است

آب کره بسته به بین غبغبش

گوی از آن چاه برون آمده است

دام گل و دانه جانش بهم

من چه دهم شرح که چون آمده است

مرغ دلم در همه عالم کجاست

کاو، نه در آن دام زبون آمده است

آنکه شکارش چو اثیری بود

دانکه چه بربندو فسون آمده است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode