گنجور

حاشیه‌گذاری‌های مهدی سیفی

مهدی سیفی


مهدی سیفی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴:

استیصال حافظ

حافظ این غزل پر درد و دریغ را در رثای فرزندش سروده است.

این غزل زیبا بیتی شگفت دارد؛

ساربان بارِ من افتاد خدا را مددی

که امیدِ کرمم همره این محمل کرد

با سابقه ای که از غزل ذکر شد افتادن بار باید کنایه از مرگ فرزند باشد که با درد و دریغ بسیار از آن یاد می شود. "خدا را" قسم دادن دیگری است، یعنی تو (شما) را به خدا. به این ترتیب در مصرع نخست می گوید که مرگ فرزندش به مثابه باز ماندن او از کاروان حیات است چرا که فرزند همه چیز او بوده است. تمام کوله بار او برای ادامه حیات و امید و دلیل او برای زندگی، حاصل حیاتش. ساربان کنایه از زندگی است.

در این فُرمِ حیرت آورِ هنری آنچه به ذهن متبادر می شود به غایت لطیف و تاثیرگذار است، و فضای بیت زیبا و تلخ و حیرت آور.

در مصرع نخست زندگی و حیات و بقا را خطاب قرار می دهد که با مرگ فرزندش دیگر دلیلی برای ادامه حیات ندارد. در مصرع دوم از زندگی استمداد کرم و لطف می کند و می گوید که به امید کرمی بوده که همراه این کاروان (زندگی) شده است. هر انسانی می داند که سفر مرگ را بازگشتی نیست و حافظ نیز بسیار در این معنی سروده. چنانکه می گوید سیل فنا نقش آرزویش را باطل کرده است.

این درخواست امرِ محال از حیات فضای بیت را بسیار موثر و حسرت بار و پر درد کرده است. در این بیت استیصال در معنای دقیق کلمه هویداست. استیصال مردی که دردانه اش را از کف داده و در تصویری که از این بیت در ذهن مجسم می شود، زانوانش سست شده و بر راه افتاده و با حسرت و دریغ از کاروانِ زندگی که به راهِ خود می رود تمنّا می کند و به زمین و زمانش سوگند می دهد تا بارِ افتاده اش را، فرزندش را به کاروانِ حیات بازگرداند، و این از سرِ استیصالِ تمام است، چرا که آگاه است رفته را هرگز بازگشتی نیست.

مهدی سیفی

 

sunny dark_mode