امیرالملک در ۳ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۳۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:
خود حال دلم چگونه گویم
کان کار به جان رسیده چون گشت
دل اسیر روی دلستان است و کار به جان رسیده یعنی درد بی قیاس شده و سوز عشق به غایت رسیده.
بر خاک درت به زاری زار
از بس که به خون بگشت خون گشت
از شور و تشویر من این دل بر خاک در تو غلتیده و چندان پاره شده که همه خون گشته.
خون دل ماست یا دل ماست
خونی که ز دیدهها برون گشت
این دل پاره که همه خون شده از چشم چون اشک جاری شده و حال با خود میگویم که این خون دل است یا خود دل است؟
Raha در ۳ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۲۵ در پاسخ به کسرا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:
چه قدر قشنگ بود حرفاتون همین الان انگار نیاز داشتم ب شنیدن این حرفها که این شعرو یه جایی دیدم اوم م کاملشو بخونم بعد کامنت شما رو دیدم خیلی ب دلم نشست واقعا گاهی نیازه یکی بهمون بگه انگیزه بده
همیرضا در ۳ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۴۷ در پاسخ به حامد م. دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:
اشکال از خوانش و شمارش شماست. شروع مصرع؛ «کانِ» یعنی با کسره روی نون است که هجای دوم را هم نباید کوتاه بخوانید و باید به هجای کشیده تبدیلش کنید (مثل «کانی»). گوش کردن خوانشهای شعر کمک میکند.
همیرضا در ۳ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۳۷ در پاسخ به حامد م. دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱:
محاسباتتان درست نیست. رکن آخر «فعلن» (قابل تبدیل به «فع لن») است که با «...که برند» منطبق است. رکن یکی پیش از آخر «علن» هم با «به مک» منطبق است و مشخصا فارغ از این که کاربرد «مکّه» بدون تشدید بی سابقه است و درست نیست مجبورید «مکه» را با تشدید بخوانید که شعر موزون بماند. احتمالا شنیدن خوانش شعر برای رفع مشکل کمکتان میکند.
حامد م. در ۳ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱:
در مصراع ابتدایی بیت آخر، واژه "مکه" باید بدون تشدید بر روس حرف "ک" خوانده شود؛ در غیر این صورت وزن بیت ناقص می شود.
وزن ابیات: فاعلاتن مفاعلن فع لن
Afshin Xk۲ در ۳ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۵ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۱۲ - فی اشراق العشق:
ابوالمجد مجدودابن آدم حکیم و عارف بلند آوازه قرن پنجم و ششم هجری میباشد که کتاب حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه که اختصار آن به کتاب حدیقه سنایی شهرت یافت. ویاین کتاب را در اواخر قرن پنجم هجری در باب عشق و عرفان سرود که تا کنون به چند زبان ترجمه شده است و از مشهورترین اشعار این کتاب شعر فی اشراق العشق است . بنده در سن ۱۶ سالگی مطالعه کردم و تاکنون متوجه معنی خال هلال معشوق نشدم ممنون میشم اگر کسی بتواند معنی ظاهری و معنی درونی این بیت رو برام تشریح کنه. باسپاس از گنجور
Mehrdad در ۳ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۵۰ دربارهٔ جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹:
بیت سوم مصرع دوم به نظرم گفت امروز سر این و آنم نیست درست تر باشد
در بیت چهارم
جان زمن بردی و برنخواهی گشت
غمم اینست و رنه غم جانم نیست
به نظرم درست تر است با توجه به شعر سعدی که میگوید
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ورنه بیم رسواییم نیست
Mehrdad در ۳ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰:
در بیت دوم مصرع دوم وای بر آن درست است
و در بیت ششم مصرع اول هیچ نیندیشد درست میباشد
حمیدرضا م در ۳ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:
سلام. در ریاضیات، حاصل تقسیم صفر بر صفر، عددی تعریف نشده است. شاید مقصود جناب حافظ از مصرع "جهان و کار جهان، جمله هیچ بر هیچ است" همین باشد؛ یعنی کار جهان، پیچیده است و ما از آن سر در نمیآوریم یعنی برای ما تعریف نشده است (حافظ، اسرار الهی کس نمیداند خموش...). همچنین ممکن است منظور ایشان این باشد که امر دنیا پوچ و دل بستن به آن خطاست. (دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن...)
دکتر صحافیان در ۳ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:
خداوند که چهره ات را گلگون و چون نسرین سفید آراسته، توان بخشیدن شکیبایی و آرامش نیز به من بیچاره دارد.
وانگه گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد
و خدایی که به موهای زیبایت ستم و دراز دستی را آموخته، می تواند با بخشایشش؟ دادده من غمگین باشد.(ایهام: هر دو بیت سوالی - انکاری یا تمنایی- خوانده شود که اغراق در سرگشتگی عشق دارد)
۳- آن وقت که فرهاد اختیار دل سرگشته را تماما، به لب شیرین سپرد، از نجاتش قطع امید کردم.
۴- گنج طلا اگر نیست، گوشه خرسندی و آسودگی باقی است، به پادشاهان گنج و به گدایان کنج آسایش داده است( بیتهای ۱، ۲ و ۴ اشاره به دادگری خداوند دارد)
۵- ظاهر جهان چون عروسی فریبنده است، اما کسی به عقدش درمی آید، که عمر گرامی و آسودگی خاطر را مهریه اش کند.
۶- ( اکنون با آگاهی از ارزش آسودگی) از دامن سرو و کنار نهر، جدا نمی شوم به ویژه که باد صبا مژده ماه فروردین را داده است.
۷- افسوس که دل حافظ از دست غصه زمانه خون است، در فراق خواجه قوام الدبن( صاحب عیار- وزیر کافی شاه شجاع که ممدوح شاعر بوده در غزل۱۱)فریاد بر می آورم.
غزل رثایی است، که مانند قصیده ابتدا با تغزل شروع می شود، اما عدالت خداوند، دل بریدن از فرهاد، فریفتگی به جاه و ثروت و آسودگی گزیدن اشاره های دقیقی به از دست دادن اوست.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
امیرمحسن در ۳ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۳۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۵۲:
وزن مصراع اول چیزی کم دارد گویا واژه ای جا افتاده
کوروش در ۳ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۵۴ در پاسخ به سپهر دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳:
منم همیشه فکر میکنم از قصت اشتباه مینویسن
مشموس در ۳ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۴۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:
همچنین ، در بیت ششم ، «نفس گر واگدازد» صحیح میباشد.
باربد در ۳ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۵۶ دربارهٔ قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:
با سلام
قاآنی شاعر بزرگی هست نمیدانم چرا شهرت کمی داره!
شعر عرفانی قشگیه و ناخودآگاه یاد ترجیع بند هاتف افتادم.
رضا از کرمان در ۳ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۸ - حکایت در معنی شفقت:
سلام خدمت مریم خانم
برای معنی کردن پنج بیت آخر که فرمودید نیاز به کمی توضیحه سعدی علیه الرحمه میفرمایند در زمان قحطی، در دوره ابن عبدالعزیز که مردم در مشقت قرار گرفتن ایشون با فروش نگین انگشتریش و هزینه کردن او در تامین معاش، مردم را مساعدت کرده وعلیرغم ملامت اطرافیان در تعریف از اون جواهر واینکه نادر وبینظیره میگه دور از مروته که مردم در عذاب باشن ، وپس از اون بنظر من شاه بیت شعر رو میاره اونجا که از زبان شاه میگه :
خنک انکه آسایش مرد وزن
گزیند به آرایش خویشتن
که البته پر واضحه که این آرایش میتونه مصادیق زیادی داشته باشه بگذریم ،بعد اشاره میکنه به اتابک ابو بکر ابن سعد که در دوره زمامداری ایشون هم ظاهرا طبق گفته سعدی بحمد خدا ایشون نیز دارای این سیرت نوع پروری ودستمندی از مردم است وهیچ فتنه ای در شهر فارس وجود نداره وهمه در راحتند حالا میرسیم به پنج بیت مد نظر جنابعالی که به خواسته شاهدی بر ابیات بالا باشه
مرا راحت از......
زندگی دوشین من خوب بود که یارم ومعشوقم در آعوشم بود ولی دیدم که مست خوابه وبدون توجه به اوگفتم ای که سرو در پیش تو حقیره بیدار شو وچشمانت را از خواب بشوی و بگو وبخند بامن از می لعلت( کنایه از لبان معشوق) بیار تا بچشیم از چه رو خوابیده ای وچه وقت خوابه ،ای فتنه روزگار
معشوق در جواب میگه تو منو فتنه میخوانی اونم در زمان سلطان روشن نفس که نشانی از فتنه نیست، میگی بیدار باش در صورتیکه طبق گفته خودت کس از فتنه در پارس دیگر نشان نبیند پس من چگونه بیدار باشم
امیدوارم مفید واقع بشه ولی منو برد به فضای دوره دبستان که این شعر رودر کتاب فارسی میخوندیم همه چیز تنزل میکنه حتی کتابهای درسی صد افسوس
شاد وخرم باشید
رضا از کرمان در ۳ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۳۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۰:
جناب سلیمی سلام
برداشت بنده از معنی این شعر اینه
ایشون میفرمایند حرص آدمیان مشابه تلاش مورچگانه (حالا مثلا در یک میدان شلوغ جنگ ونبرد) از یک طرف لاشه مرده هم نوعان خودش را زیر پای ستوران وچهار پایان میبینه ولی از سوی دیگه در جمع آوری دانه در شتابه
این شعر در نکوهش حرص ورزی وزیاده خواهی آدمیان گفته شده واین معنی رو القا میکنه که با این که همه ما از پایان کار زندگی اگاهیم وبه مساله مرگ واقفیم وهر روزه شاهد مرگ دیگران هستیم ولی باز نسبت به دنیای فانی به اشکال گوناگون حریصیم
البته ناگفته نباشه این نظر بنده بود واستاد نیستم شاد وخرم باشی
رضا از کرمان در ۳ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۴:
سلام
در جهت تایید نوشتار اقا حمید رضا وتوضیح بیشتر این حکایت مصداق این مثل میتونه باشه که میگن : اخلاق ادمها رو ماما میاره ومرده شور میبره
تکرار مکررات نباشه ولی لازم به توضیحه داماد بدلیل نوع شغلش که همیشه با چرم سفت کار کرده با لبان تازه عروس نیز رفتار مشابه داشته وباعث زخم وجراحت شده و شاعر تاکید داره که برای گرفتن پند این مطب را گفته نه به جهت مزاح
ولی ناگفته نمونه که بسیار آدمهایی بودند که توانستند با هشیاری وممارست از دست بسیاری از رزایل اخلاقی نه تنها که خلاص شدهاند، بلکه صاحب کمالات وفضایل اخلاقی نیز گردیده اند.
ابرهیم ۱۰۰۱ در ۳ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۲:
این راز جهان هستی هست که هرچه که به آن توجه کنی آن را جذب میکنی
از ته دل وشیرین شکر گزاری کن ،زیرا که شکر گزار واقعی هر دم شکر میستاند وخوشی خوشی میاورد
شکر گزاری آستینش از شکر پراست وبر سر شکرگزاران میفشاند
اگر درزندگیت تلخیی به وجود آید وتو مجبور به تحمل آن باشی ولی اجازه ندهی در ذات تو رخنه کند وخندان باشی وشکرگزار باشی،این باعث پاکسازی وتزکیه روح تو ازبدی ها میشود،مثل مراقبه که توجهی به افکار ندارز ویکز آنها را رها میکنی،در زندگی هم مراقبه عملی هست
اگر بپرسی که چگونه هستم که خوشم ،در جواب به تو میگویم ترش هستم وتو چون میبینی که من خوش هستم وبه تو راست نمیگویم جذب دانستن حقیقت میشوی (استاد واقعی فقط راه را نشان می دهد)
به من میگویی نهان مکن و ودر گوشم بگو یعنی فقط به من آموزش بده ،که کسی متوجه این راز نشود،ودنبال راه میان بر برای فهمیدن راز میکنی ،در حالی که رازی که خودت کدش را باز نکنی در تو اثر نمیکند ،حتی اگر من باطن این راز را با تو بگویم(سخن رایگان خریداری ندارد)
در گوش تو حلقه وفا نیست:یعنی سخنی که بدون باز شدن کدش به تو برسد تو ارزش آن را نمی توانی درک کنی،وتوهم آگاهی داری مانند هزاران نفری که این شعر را میخوانند ولی در زندگی تاثیری از آن ندارند
گوش تو به گوش ها رساند،وتو چون ارزش وذات کد را نمی دانی مثل طبل تو خالی در همه جا جار میزنی
abrahim1001_marageh@ اینستاگرام
شیرین ناز در ۳ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۹:
میان دوصد چاهساری شگفت
به پیمانش اندازه نتوان گرفت
پیمانش: پیمان، از پهلوی پَتمان و اوستایی پَتی مانَ به معنی پیمودن و اندازه گرفتن. در: لغت نامه دهخدا
همیرضا در ۳ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۰۱ در پاسخ به زهره اسكندري دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱: