امین مروتی در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶:
شرح غزل شمارهٔ ۴۶۶(باز درآمد به بزم)
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
محمدامین مروتی
این غزل هم در شرح اوصاف شمس از چشم مولانا است که احتمالاً پس از بازگشت نخستین شمس سروده شده است.
باز درآمد به بزم، مجلسیان، دوست˚ دوست
گرچه غلط میدهد، نیست غلط، اوست اوست
می گوید دوست به مجلس آمد. نکند من اشتباه کنم. نه درست است خودش است.
گاه خوشِ خوش شود گه همه آتش شود
تعبیههای عجب، یار مرا خوست، خوست
یار من خوی و عادت های طرفه و عجیبی دارد. مثلاً به ناگه از این رو به آن رو می شود و حالش خوب و گرم می شود.
نقش وفا وی کند، پشت به ما کی کند
پشت ندارد چو شمع، او همگی روست˚ روست
محال است که از ما بگریزد و پشت به ما کند. مثل شمع پشت و رو ندارد و بلکه پشت ندارد چون همه روست. یعنی دورو نیست. همه چیزش رو و آشکار است.
پوست رها کن چو مار، سر تو برآور ز یار
مغز نداری مگر؟ تا کی از این پوست˚ پوست
اگر مغز و معنا داری، مثل مار از پوستت بیرون آی تا به یار برسی.
هر که به جدّ تمام، در هوس ماست، ماست
هر که چو سیل روان، در طلب جوست، جوست
هر که با تمام وجود ما را بخواهد، عین ماست و بر عکس اگر سیل با همه عظمتش، طالب رسیدن به جو باشد، خودش به جو تبدیل می شود.
از هوس عشق او، باغ پر از بلبلست
وز گل رخسار او، مغز پر از بوست، بوست
به هوای وصال گلِ وجود اوست که باغ پر ز بلبل گشته و مغز ما از بوی خوش آکنده است.
مفخر تبریزیان، شمس حق آگه بود
کز غم عشق این تنم، بر مثل موست، موست
شمس تبریزی – که افتخار تبریز است- خودش می داند که از عشق او چنین زار و نزار گشته ام.
6 خرداد 1404
باب در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:
🌘🕯️🌒
"The Chain",With your endless, flowing chain, you"ve come
!O bless this moment, mad hearts are undone
ای که با سلسلهٔ زلف دراز آمدهای
فرصتت باد؛ که دیوانهنواز آمدهای
"No More Pride",Spare the pride, just for a while
.You came to ask of those in trial
ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت
چون؛ به پرسیدن ارباب نیاز آمدهای
"Fit for Grace",Peace or war, at your feets, I still fall
.For your pride, love, suits it all
پیش بالای تو میرم، چه به صلح و چه به جنگ
چون به هر حال، برازندهٔ ناز آمدهای
"Fire & Nectar".Your pearl lips, where fire and water meet
.O charm so wild, so fierce, so sweet
آب و آتش به هم آمیختهای؛ از لب لعل
چشم بد دور؛ که بس شَعبدهباز آمدهای
"A Kind Goodbye"Soft your heart, yet sharp your gaze
.You came to pray for what you slay
آفرین بر دل نرم تو؛ که از بهر ثواب
کشتهٔ غمزهٔ خود را؛ به نماز آمدهای
"Not My Piety"?What use is piety here with you
.Drunk, disheveled, you break through
زهد من با تو چه سنجد؛ که به یغمای دلم
مست و آشفته؛ به خلوتگه راز آمدهای
"Another Stain"...She said: Hafez, again your cloak smells of wine
?Have you returned from their holy line
گفت: حافظ! دگرت، خرقه شراب آلودهست
مگر از مذهب این طایفه؛ باز آمدهای؟🤖✨🎨 Image 🎨✨🤖
✨Unveiling Hafez—The Hidden Threads✨
1. ای که با سلسله زلف دراز آمدهایselsele-ye zolf (سلسله زلف)
Not just a braid — it’s illusion, form, karma, a divine snare woven from night itself.
âmadei (آمدهای)
Did she come out of mercy? madness? or to start the game again?🔸 Risk: Seeing this as romantic alone kills the fire. Over-allegorizing dulls the desire.
2. چون به پرسیدن ارباب نیاز آمدهایarbâb-e niyâz (ارباب نیاز)
The “lords of need” — ironic? divine? Are the needful exalted, or is it self-mockery?
âmadei (آمدهای)
Why did she come? To mock? To mend? To test?🔸 Risk: If you read it like religion, you lose the ache. If you read it like satire, you lose the longing.
3. چون به هر حال، برازنده ناز آمدهایnâz (ناز)
Not just flirt — it’s divine pride, the dignity of the untouchable.
barâzande (برازنده)
Is her aloofness fitting? Or is the whole cosmos built to justify it?🔸 Risk: Too soft, you beg. Too strict, you blame. But she came with nâz — and it was deserved.
4. چشم بد دور که بس شعبدهباز آمدهایchashm-e bad (چشم بد)
More than envy — it’s the gaze of this world that corrupts the Real.
sho"badeh-bâz (شعبدهباز)
Illusionist? Magician? Or the one who weaves the veil of existence?🔸 Risk: Translate this as “trick” and you miss the holy deceit Hafez bows to.
5. که از بهر ثواب، کشته غمزه خود را به نماز آمدهایsavâb (ثواب)
Reward — but in Hafez’s tone, it might be theatrical, ironic, a soft mock of sacredness.
namâz âmadei (نماز آمدهای)
Did she really come to pray over what her glance destroyed? Or just to complete the ritual of grace?🔸 Risk: Sincerity and satire are in bed together here. Miss one, lose both.
6. زهد من با تو چه سنجد...zohd (زهد)
Piety, yes — but maybe only as a mask.
khalvat gah-e râz (خلوتگه راز)
Not just a room. This is the hidden place where truth devours illusion.🔸 Risk: Moralizing this ruins it. Hafez didn"t kneel to virtue. He drank beyond it.
7. مگر از مذهب این طایفه بازآمدهای؟in tâyefe (این طایفه)
Who are they? Sufis? Clerics? Drunk poets in disguise?
bâz âmadei (باز آمدهای)
Have you come again, full circle? A return? A cosmic relapse?🔸 Risk: Literal religion can"t hold this line. It loops like the soul.
Lenses of Fire & Mist — Watch Closely
• salsale-ye zolf (سلسله زلف)
Form, illusion, divine snare, the cosmic braid.• nâz (ناز)
Divine pride, untouchable grace, the law of beauty.• arbâb-e niyâz (ارباب نیاز)
Paradox of need and power, the humbled crowned.• sha‘badeh-bâz (شعبدهباز)
Divine illusionist, sacred deceiver, the magician of veils.• savâb (ثواب)
Reward or cosmic theater, irony wrapped in ritual.• namâz âmâdei (نماز آمدهای)
Funeral prayer or symbolic rite — real, staged, or both.• zohd (زهد)
Hollow piety, restrained illusion, the virtue mask.• in tâyefe (این طایفه)
Sect, cult, poetic caste, ironic brotherhood of seekers.
محمد علی سلطانی در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:
کاش عزیزانی که بدون مطالعه دقیق تاریخ و فقط از روی احساسات سعی در ارتباط دادن هر مفهوم دل انگیز در ادبیات فاخر پارسی به وقایع تاریخ اسلام دارند واین سروده مولانا را به امام حسین نسبت میدهند که
خنک ان قمار .....
اصلا بیت اول قبول
با بیت بنماند هیچش الا هوس (هوس)میخواهند چه کنند
قبل از جو گیری قدری هم تامل وطمانینه لازم است
امام حسین در شروع قصد قمار داشت !؟که اگر چنین تهمتی بزنید خیلی فربه کننده است؟
قمار یعنی (میزنیم یا میشود یا نمیشود و میبازیم
در حالی که امام حسین از لحظه ای که متوجه شد جریان
انطور که تصور میکرده پیش نرفته بسیار تلاش کرد
خود وارد ورطه ای که اخرش شکست است نشود
اما دشمن غدار قبول نکرد اگر بحواهیم به ذهنیت اقایان
جوگیر صحبت کنیم یعنی وقتی فهمید که این قماری است
که بازنده میحواهد سعی در عدم ورود کرد که البته درستش هم همان تلاشها برای عدم ورود بود اما دشمن غدار او را ناگزیر به نبرد کرد و هوسی هم برای تکرار این
فاجعه نکرد چون کشته شدن عزیزان در جلو چشم حداقل
هر چیز باشد هوس انگیز نیست پیروز باشید
و خدای خالق خرد یارتان
همایون در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۷:
از فصاحت و شیوایی و بلاغت و رسایی غزل برمیآید که شاعر در بیت نخست و مطلع بتواند پیام غزل را به فشردگی برساند که اینجا برخلاف آمدهاست قلمی که نمیتواند از عشق بگوید و ناتوان است جسارت را به جایی میرساند و از عشق شمس سخن هایی میگوید که بالاتر ازآن چیزی نیست گویی شاعر بکلی از خرد و روح و هستی تهی گشته و تنها میخواهد با همگان لجبازانه بستیزد و از شمس تمجید کند تا سرحد جنون و سرگشتگی، و ناتوان از سخنی دستگیر
همایون در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۰:
از تمرین های اولیه عشق بازی و تبلیغ عشق و راه دلبازی
همایون در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۸:
از غزل های اولیه و خالی از عشق شمس که دستاندازی ناشیانه است به غزل
دکتر حافظ رهنورد در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶:
عزیزان کدامیگ از بزرگان شعر و ادب پارسی پیش از حافظ برای همسرشان شعر سرودهاند و در دیوان و دفترشان منتشر کردهاند؛ یکی را نام ببرید.
فردوسی؟ مولوی؟ سعدی؟ خواجو؟
کدامیک؟ چه کس؟
یعنی حافظ به زنش گفته سلامت همه آفاق در سلامت توست؟
یاللعجب...
همایون در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۹:
در این غزل جلالدین پای را از پهنه خود بیرون می نهد و گستاخی عشق را به نمایش میگذارد و به جنگ با بزرگان برمیخیزد چون رودکی و فردوسی
چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
هر آن که ایزدش این هر چهار روزی کرد
سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد
نمیتوان واژگان این غزل را تصادفی انگاشت
به ویژه آنکه با بی باکی به آشیان سیمرغ رفته و برای او که آورنده مهر است نیز رهنمود و راهکار مینویسد
محمد جواد جمالیزاده در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:
واقعا در تفاسیر این شعر اتفاقا بسیار صریح است جز خزعبلات ندیدم و نخواندم
بیت اول کمی از حکمت به دور است
ولی در مجموع شعر انسجام خوبی دارم و چند بیت اون انطور هستند که نمره قبول ی بگیرد.
خیر این شاهکار سعدی نیست بلکه میانمایه است.
بلد نیستید اظهار نظر نکنید لطفاً
همایون در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۰:
جلالدین داستان سترگ سیمرغ را که یاریگر پهلوان ایران است و پس از آنکه در شاهنامه ناپدید میشود همه تاکنون بدنبال آنند از پورسینا و غزالی و سهروردی و عطار، با یافتن شمس یار بی همتایش به پایان میبرد
امروز باید همگی جستجوی سیمرغ را از سر بگیریم
ج اروجی در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۰۳ در پاسخ به آرش ثروتیان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴۰:
دوست عزیز بیشتر به نظر میرسه که این شعر (بجز بیت آخر) از زبان خدا خطاب به ماست و به مولانا وحی شده.
محمد هادی حسینی در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:
با سلام
در بیت دوم طوفان «به معنای باد و باران شدید همراه با حادثه ی طبیعی» صحیح است و توفان به معنای داد و غرش بلند غلط است و همچنین در همین بیت در مصرع دوم کلمه خوناب(سرهم) صحیح است نه خون آب
بهزاد دماوندی در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
درود یاران جان
چیزی که در غزلیات سعدی برایم جالب است این است که ایشان به همراه جمعی دیگر از مردمان ؛ عاشق معشوقی اند ! سعدی هم بین هزاران عاشق ؛ دلبری می کند با کلام شیرینش :در این روش که تویی بر هزار چون سعدی ... جفا و جور توانی ولی مکن یارا
این نوع عاشقی بر اعتبار معشوق می افزاید و شکوه عشق را بسی زیباتر می کند . اما حافظ معشوق را فقط برای خودش می خواست و بس . شعر او برای معشوقی ست که راز زیبایی اش را فقط حافظ می داند :
خوش است خلوت اگر یار ، یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد ...
نوید احمدپور در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۰:
خوانش( ای« پرده در» پرده) صحیح است و نه (پرده ی در پرده )! با توجه به ابیات بعدی که( بشکسته قفس ها را ...... قصد هوا کردی... شیرینش جدا کردی.... حاجات روا کردی...) و گرنه سخن گفتن با پرده! ای که در پرده نشسته!و پرده نشین است از بار معنایی غزل به دور و چه بسا مضحک است چون اصولاً در مقام تشبیه هم از پرده! کاری مانند دل بردن و جان بردن بر نمی آید واگر فرض کنیم پرده! به کسی تشبیه شده که پرده نشین است !(و البته امکان ندارد)در این صورت شکستن قفس ها و قصد هوا کردن از او بر نمی آید زیرا «خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است... »و نزدیک به یقین مراد شمس تبریزی است که پرده ها را دریده و حجاب از دیدگان مولانا بر گرفته است...
ای که پرده ها را می دری و حجاب از دیدگان فرو می افکنی بنگر که چها کردی
دل و جان ما را بردی پس بنگر که اینجا چه به یادگار گذاشتی و الخ
شیدا آدمیت در ۳ ماه قبل، یکشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم:
در اینجا منظور از مقرنس بید، آسمان سبز رنگ است
سیدمحمد جهانشاهی در ۳ ماه قبل، یکشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:
صد گونه زِهَم ، از آن کمان است
چندین زِهَم ، از چه در زبان است
مازیار در ۳ ماه قبل، یکشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۲۵:
باسلام.
توی سایت گنجور، «زُفت» نوشته شده درحالیکه در لغتنامه دهخدا این بیت رو بعنوان مثال برای کلمه «زَفت» آوردن. کدومش درسته؟ کسی هست معنی بیت رو برام بنویسه؟
سیدمحمد جهانشاهی در ۳ ماه قبل، یکشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴:
کس قیمت عشق تو ، نَدان است
علی عرفانیان در ۳ ماه قبل، یکشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
شرح سادهی این غزل را بشنوید:
سیروس در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۴: