گنجور

 
مولانا

ای یار ما، دل‌دار ما، ای عالم اسرار ما

ای یوسف دیدار ما، ای رونق بازار ما

نک بر دمِ امسال ما، خوش عاشق آمد پار ما

ما مفلسانیم و تویی، صد گنج و صد دینار ما

ما کاهلانیم و تویی، صد حج و صد پیکار ما

ما خفتگانیم و تویی، صد دولت بیدار ما

ما خستگانیم و تویی، صد مرهم بیمار ما

ما بس خرابیم و تویی، هم از کرم معمار ما

من دوش گفتم عشق را ای خسرو عیار ما

سر درمکش، منکر مشو، تو بُرده‌ای دستار ما

واپس جوابم داد او، نی از توست این کار ما

چون هرچ گویی وا دهد، هم‌چون صدا کُه‌سار ما

من گفتمش خود ما کهیم و این صدا گفتار ما

زیرا که که را اختیاری نبود ای مختار ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۵ به خوانش سیده سحر حسینی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
همام تبریزی

بشنو حدیث یار ما از ما نه از اغیار ما

شرح لب او می‌دهد شیرینی گفتار ما

دانی چه داریم آرزو سرهای ما در پای او

افتاده بر خاک درش دراعه و دستار ما

با سرو گوید قامتش هستی همین بالا و بس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه