طلب ای عاشقان خوش رفتار
طرب ای شاهدان شیرینکار
تا کی از خانه هین ره صحرا
تا کی از کعبه هین در خمار
زین سپس دست ما و دامن دوست
بعد از این گوش ما و حلقهٔ یار
در جهان شاهدی و ما فارغ
در قدح جرعهای و ما هشیار
خیز تا ز آب روی بنشانیم
گَرد این خاک تودهٔ غدار
پس به جاروب «لا» فرو روبیم
کوکب از صحن گنبد دوار
ترکتازی کنیم و درشکنیم
نفس رنگی مزاج را بازار
وز پی آنکه تا تمام شویم
پای بر سر نهیم دایرهوار
تا ز خود بشنود نه از من و تو
لمن الملک واحد القهار
ای هواهای تو هوا انگیز
وی خدایان تو خدای آزار
قفس تنگ چرخ و طبع و حواس
پر و بالت گسست از بن و بار
گرت باید کزین قفس برهی
باز ده وام هفت و پنج و چهار
آفرینش نثار فرق تواَند
بَرْمَچین خون خسان ز راه نثار
چرخ و اجرام ساکنان تواَند
تو از ایشان طمع مدار مدار
حلقه در گوش چرخ و انجم کن
تا دهندت به بندگی اقرار
ورنه بر چارسوی کون و فساد
گاه بیمار بین و گه تیمار
گاهت اندر مزارعت فکند
جرم کیوان چو خوک در شدیار
گه کند اورمزدت از سر زهد
زین جهان سیر و زان جهان ناهار
گاه بَربَنددت به تهمت تیغ
دست بهرام چون قلم زنار
گاه مهرت نماید از سر کین
مر ترا در خیال زر عیار
گاه ناهید لولی رعنا
کندت بادسار و باده گسار
گه کند تیر چرخت از سر امن
چون کمان گوشه کشته و زهوار
گه کند ماه نقشت اندر دل
در خزر هندو در حبش بلغار
گه ترا بَرکَند اثیر از تو
تا تهی زو شوی چو دود شرار
گاه بادت کند ز آز و نیاز
روح پر نار و روی چون گلنار
گاه آب لئیم دون همت
جاهل و کاهلت کند به بحار
گاه خاک فسرده از تاثیر
بر تو ویران کند ده و آثار
با چنین چار پایبند بود
سوی هفت آسمان شدن دشوار
چند از این آب و خاک و آتش و باد
این دی و تیر و آن تموز و بهار
بس که نامرد و خشک مغزت کرد
بوی کافور و مشک و لیل و نهار
عمر امسال و پار ضایع کرد
هر که در بند یار ماند و دیار
دولتی مردی ار نپریدهست
مرغ امسالت از دریچهٔ پار
شیب گردی به لفظ تازی ریش
قیر گردی به لفظ ترکی قار
برگذر زین جهان غرچه فریب
درگذر زین رباط مردمخوار
کلبهای کاندرو نخواهی ماند
سال عمرت چه ده چه صد چه هزار
رخت برگیر ازین خراب که هست
بام سوراخ و ابر طوفان بار
از ورای خرد مگوی سخن
وز فرود فلک مجوی قرار
خویشتن را به زیر پی بسپر
چون سپردی به دست حق بسپار
بود بگذار زان که در ره فقر
تن حصارست و بود قفل حصار
نشود در گشاده تا تو به دم
بر نیاری ز قفل و پره دمار
بود تو شرع بر تواند داشت
زان که آن روشنست و بود تو تار
دین نیاید به دست تا بودت
بر یمین و یسار یمین و یسار
نه فقیری چو دین به دنیا کرد
مر ترا پایمزد و دست افزار
نه فقیهی چو حرص و شهوت کرد
مر ترا فرع جوی و اصل گذار
ره رها کردهای از آنی گم
عز ندانستهای از آنی خوار
مُشک و پِشکت یکیست تا تو همی
ناک ده را ندانی از عطار
دل به صد پاره همچو ناری از آنک
خلق را سر شمردهای چو انار
کار اگر رنگ و بوی دارد و بس
حبذا چین و فرخا فرخار
دعوی دل مکن که جز غم حق
نبود در حریم دل دَیّار
ده بود آن نه دل که اندر وی
گاو و خر باشد و ضیاع و عقار
نیست اندر نگارخانهٔ امر
صورت و نقش مومن و کفار
زان که در قعر بحر الاالله
لا نهنگیست کفر و دین اوبار
چه رَوی با کلاه بر منبر
چه شوی با زکام در گلزار
تر مزاجی مگرد در سَقلاب
خشک مغزی مپوی در تاتار
خود کلاه و سرت حجاب تواَند
چه فزایی تو بر کُله دستار
کله آنگه نهی که دَرفِتدت
سنگ در کفش و کیک در شلوار
علم کز تو ترا بنستاند
جهل از آن علم به بود صد بار
آب حیوان چو شد گره در حلق
زهر گشت ار چه بود نوش و گوار
نه بدان لعنتست بر ابلیس
کو نداند همی یمین ز یسار
بل بدان لعنتست کاندر دین
علم داند به علم نکند کار
دوری از علم تا ز شهوت و خشم
جانت پر پیکرست و پر پیکار
نبرند از تو تشنگی و کنند
این دهان گنده و آن جگر افگار
تشنهٔ جاه و زر مباش که هست
جاه و زر آب پارگین و بحار
کی درآید فرشته تا نکنی
سگ ز در دور و صورت از دیوار
کی در احمد رسی در صدیق
عنکبوتی تنیده بر در غار
پرده بردار تا فرود آید
هودج کبریا به صفهٔ بار
با بخیلی مجوی ره که نبود
هیچ دینار مالکی دیندار
مالک دین نشد کسی که نشد
از سر جود مالک دینار
سرخرویی ز آب جوی مجوی
زان که زردند اهل دریا بار
گرچه از مال و گندم و یونجه
هم خزینهت پُرست و هم انبار
بس تفاخر مکن که اندر حشر
گندمت گژدمست و مالت مار
مال دادی به باد چون تو همی
گل به گوهری خری و خر به خیار
دولت آن را مدان که دادندت
بیش از ابنای جنس استظهار
تا تو را یار دولتست نهای
در جهان خدای دولت یار
چون ترا از تو پاک بستانند
دولت آن دولتست و کار آن کار
چون دو گیتی دو نعل پای تو شد
بر سر کوی هر دو را بگذار
در طریق رسول دست آویز
بر بساط خدای پای افشار
پاک شو بر سپهر همچو مسیح
گشته از جان و عقل و تن بیزار
همچو نمرود قصد چرخ مکن
با دوتا کرکس و دوتا مردار
کز دو بالِ سریش کرده نشد
هیچ طرار جعفر طیار
عقل در کوی عشق ره نَبُرد
تو از آن کور چشم چشم مدار
کاندر اقلیم عشق بیکارند
عقلهای تهی رو پر کار
کی توان گفت سرّ عشق به عقل
کی توان سفت سنگ خاره به خار
گر نخواهی که بر تو خندد خلق
نقد خوارزم در عراق میار
راه توحید را به عقل مپوی
دیدهٔ روح را به خار مخار
زان که کردهست قهر الاالله
عقل را بر دو شاخ لا بردار
به خدای ار کسی تواند بود
بیخدا از خدای برخوردار
هرکه از چوب مرکبی سازد
مرکب آسودهدان و مانده سوار
نشود دل چو تیر تا نشوی
بیزبان چون دهانهٔ سوفار
تا زبانت خَمُش نشد از قول
ندهد بار نطقت ایزد بار
تا ز اول خَمُش نشد مریم
در نیامد مسیح در گفتار
گرت باید که مرکزی گردی
زیر این چرخ دایره کردار
پای برجای باش و سر گردان
چون سکون و تحرک پرگار
در هوای زمانه مرغی نیست
چمن عشق را چو بوتیمار
زو کس آواز او بنشنودی
گر نبودی میان تهی مزمار
قاید و سایق صراطالله
به ز قرآن مدان و به ز اخبار
جز به دست و دل محمد نیست
حل و عقد خزانهٔ اسرار
چون دلت بر ز نور احمد بود
به یقین دان که ایمنی از نار
خود به صورت نگر که آمنه بود
صدف در احمد مختار
ای به دیدار فتنه چون طاووس
وی به گفتار غره چون کفتار
عالمت غافلست و تو غافل
خفته را خفته کی کند بیدار
همه زنهار خوار دین تواَند
دین به زنهارشان مده زنهار
غول باشد نه عالم آنکه ازو
بشنوی گفت و نشنوی کردار
بر خود، آن را که پادشاهی نیست
بر گیاهیش پادشا مشمار
افسری کآن نه دین نهد بر سر
خواهَش افسر شمار و خواه افسار
باش وقت معاشرت با خلق
همچو عفو خدای پذرفتار
هر چه نز راه دین خوری و بری
در شمارت کنند روز شمار
بره و مرغ را بدان ره کش
که به انسان رسند در مقدار
جز بدین ظلم باشد ار بکُشد
بینمازی مسبحی را زار
نکند عشق، نفسِ زنده قبول
نکند باز، موشِ مرده شکار
راه عشاق کهسپرد عاشق
آه بیمار کهشنود بیمار
از ره ذوق عشق بشناسی
آه موسا ز راه موسیقار
بیخ کآنرا نشاند خرسندی
شاخ او بینیاز آرد بار
عاشقان را ز عشق نبود رنج
دیدگان را ز نور نبود نار
جان عاشق نترسد از شمشیر
مرغ محبوس نشکهد ز اشجار
زان که بر دست عشق بازانند
ملکالموت گشته در منقار
گر شعار تو شعر آمده شرع
چه کنی صبح کاذب اشعار
روی بنمود صبح صادق شرع
خاک زن بر جمال شعر و شعار
بر سر دار دان سر سرهنگ
در بن چاه بین تن بندار
تا نه بس روزگار خواهی دید
هم سپه مرده هم سپهسالار
وارهان خویش را که وارستهست
خر وحشی ز نشتر بیطار
هیچ بیچشم دیدی از سر عشق
طالب شمع زیر و آینه دار
بهر مشتی مُهَوَّس رعنا
رنج بر جان و دین و دل مگمار
ای توانگر به کنج خرسندی
زین بخیلان کنارهگیر کنار
یک زمان زین خسان ناموزون
از پی سَختن تو با معیار
ریش و دامن به دستشان چه دهی
چون نهای خصم و نه پذیرفتار
خواجگان بودهاند پیش از ما
در عطا سخت مهر و سست مهار
این نجیبان وقت ما همه باز
راح خوارند مستراح انبار
جمله از بخل و مُبْخِلی سرمست
همه از شر و ناکسی هشیار
ای سنایی ازین سگان بگریز
گوشهای گیر ازین جهان هموار
زین چنین خواجگان بی معنی
ردّ افلاک و گفت بیکردار
دامن عافیت بگیر و بپوش
مر گریبان آز را رخسار
میوهای کان به تیر ماه رسد
چه طمع داری از مه آزار
دل ازینان ببر که بی دریا
نکشد بار گیر چوبین بار
همچنین در سرای حکمت و شرع
آدمی سیر باش و مردم سار
هان و هان تا ترا چو خود نکنند
مشتی ابلیس ریزهٔ طرار
چون تو از خمر هیچ کس نخوری
کی ترا درد سر دهد خمار
طیرهٔ چون گردی و فسرده و کج
طیره از طیر گرد و از طیار
نشود شسته جز به بیطمعی
نقشهای گشاد نامهٔ عار
ملک دنیا مجوی و حکمت جوی
زان که این اندکست و آن بسیار
خدمتی کز تو در وجود آمد
هم ثناگوی و هم گنه پندار
در طریقت همین دو باید ورد
اول الحمد و آخر استغفار
گر سنایی ز یار ناهموار
گلهای کرد ازو شگفت مدار
آبرا بین که چون همی نالد
هردم از همنشین ناهموار
بر زمین مست همچو من بنشین
تا سمایی شوی سنایی وار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف عاشقان و جستجوی حقیقت بیان شده و به بررسی احوالات انسانی و معنوی میپردازد. شاعر به عشق و محبت اشاره کرده و از دردها و رنجهای ناشی از وابستگی به دنیای مادی میگوید. او بیان میکند که عشق حقیقی میتواند انسان را از بند ظلمت و موانع دنیوی رهایی بخشد. همچنین، شاعر از ناپایداری دنیا و مال و ثروت صحبت کرده و تأکید میکند که خدای واقعی یگانه و قهار است. در نهایت، او مردم را به رهایی از وابستگیهای مادی و روی آوردن به عشق و خلوص دعوت کرده و اهمیت روحانی بودن را برجسته میسازد.
هوش مصنوعی: ای عاشقان، در جستجوی خوشی و شادمانی باشید؛ ای معشوقان، به زیباییها و لذتها توجه کنید.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی در خانه بمانی و از راه صحرا دوری کنی؟ تا کی از کعبه و مکانی مقدس دوری و در حال خواب و غفلت باشی؟
هوش مصنوعی: از این پس ما در دست دوست خواهیم بود و دامن او را خواهیم گرفت، و گوش ما شنوندهٔ رازهای یار خواهد بود.
هوش مصنوعی: در این جهان تو موجودی هستی که به نظاره نشستهای و ما غرق در نوشیدن یک جام هستیم و در حال هوشیاری به سر میبریم.
هوش مصنوعی: بیا تا با آب صورت این خاک ناپاک را شسته و پاک کنیم.
هوش مصنوعی: بنابراین به وسیله جاروبی که نماد «نه» است، ستارهها را از میدان گنبد آسمان بزداییم.
هوش مصنوعی: بیایید با شور و شوق به فعالیت بپردازیم و تنوع انسانها را بهخوبی بشناسیم.
هوش مصنوعی: برای آنکه به کمال برسیم، باید بر مشکلات و موانع غلبه کنیم و همچون دایرهای در حال چرخش به سمت جلو حرکت کنیم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که هر کسی تنها خود را بشناسد و از دیگران و افکارشان دوری کند، او به حقیقتی دست پیدا خواهد کرد که همگان در یک پادشاهی یگانه و قهار قرار دارند.
هوش مصنوعی: ای شوق تو همچون هوای دلانگیز، و ای معبود تو، خدای سختگیری و آزار.
هوش مصنوعی: زندگی و دنیای مادی محدود و تنگ است و هرچه انسان تلاش کند، از آن گرفتار نمیتواند رها شود و نخواهد توانست پرواز کند و آزادی را تجربه کند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از این قفس رهایی یابی، باید وامهایی که بدهکار هستی را پرداخت کنی؛ و آنها هفت، پنج و چهار هستند.
هوش مصنوعی: آفرینش زیبایی و عظمت تو را به سرانگشتان هدیه کرده است و به خاطر تو، خون کسانی که در راه عشق قربانی شدهاند، نثار میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا به ما گفته میشود که اجرام آسمانی و سیارات، موجودات ساکن در عالم هستند و باید بدانیم که نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که از آنها چیزی به دست آوریم یا به نوعی به ما خدمت کنند. به عبارتی، باید از وابستگی به طبیعت و سرنوشتهای آن پرهیز کنیم.
هوش مصنوعی: گوشی به حلقهی دور زمین و ستارهها بسپار تا از تو پذیرش بندگی و اطاعت کنند.
هوش مصنوعی: در غیر این صورت، در تمام جهان و در میان مشکلات، گاهی بیمار را ببین و گاهی به او رسیدگی کن.
هوش مصنوعی: گاهی در مزارع تو، لکهای مانند لکهی کیوان، مثل خوکی که در آنجا افتاده باشد، دیده میشود.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، اورمزد (خدا) تو را از زهد و رنج این جهان جدا میکند و به دنیایی دیگر میبرد که در آن آرامش و خوشی فراوان است.
هوش مصنوعی: در برخی مواقع، به دلیل اتهاماتی که به تو وارد میشود، ممکن است احساس کنی که تحت فشار و سختی قرار داری، مانند بندهای که به خاطر اتهاماتی مجبور به تحمل سختی میشود. این وضعیت میتواند به اندازهای دشوار باشد که منظرهاش مثل زنجیری بر گردن تو حس شود.
هوش مصنوعی: گاهی عشق تو بر اثر کینه از دل من به تصویر زرین و باارزشی مینماید.
هوش مصنوعی: گاهی بهاری از شادی و زیبایی تو را چون نیلوفر شاداب و سرزنده میکند، مانند وزش نسیمی ملایم و همراه با بادهگساری.
هوش مصنوعی: هر از چندی تیر سلاح تو به سوی هدف نشانه میگیرد و ناگهان از نقطهای امن به سمت او پرتاب میشود، مانند کماندار که تیر را از گوشهای آماده میکند.
هوش مصنوعی: گاهی ماه، تصویر تو را در دل دریاهای خزر، هند، حبش و بلغار منعکس میکند.
هوش مصنوعی: زمانی میآید که تو از همه چیز رها میشوی و مانند دود در هوا پخش میگردی، زمانی که اثرت از بین رفته باشد.
هوش مصنوعی: گاهی پیش میآید که نیازها و آرزوها، روح تو را به سوی ناراحتی و غم میکشاند، مانند حالتی که گلی سرخ در وضعیتی نگرانکننده قرار دارد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، آب ناپاک و بیارزش میتواند انسانهای کمهمت و نادان را به بزرگترین دریاها برساند، حتی اگر خودشان ندانند.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، خاک مرده و پژمرده میتواند بر تو اثر بگذارد و روستایی که در آن زندگی میکنی را ویران کند و نشانههایی از آن را باقی بگذارد.
هوش مصنوعی: با داشتن چنین زنجیرهایی، رسیدن به جایی بالاتر از این دنیا سخت و دشوار است.
هوش مصنوعی: چند بار باید از عناصر طبیعت مثل آب، خاک، آتش و باد عبور کرد و به مدت زمانهایی مانند دی، تیر، تموز و بهار فکر کرد؟
هوش مصنوعی: تو چنان بیاحساس و سرد شدی که بویی از خوشی و لطافت زندگی به مشامت نمیرسد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق و وابستگی به معشوق و وطن خود گرفتار مانده، وقت و عمر خود را در سالهای گذشته هدر داده است.
هوش مصنوعی: اگر مردی بخت و اقبال نداشته باشد، مانند پرندهای است که از دروازهی نوروزی پرواز نمیکند.
هوش مصنوعی: اگر با زبان عربی سخن بگویی، مانند گردی که سیاه و تاریک است خواهی شد و اگر با زبان ترکی صحبت کنی، به شکل چیزی تلخ و ناپسند در خواهی آمد.
هوش مصنوعی: از این دنیا بگذر، که فریب در آن کمین کرده و این دنیا، مکانی است که مردم را میدرد و میخورد.
هوش مصنوعی: در اینجا به ما میگوید که هیچ کس نمیتواند برای همیشه در زندگیاش باقی بماند. چه مقدار کوتاه یا بلند باشد، بالاخره همه ما روزی باید این دنیا را ترک کنیم. بنابراین، زندگی زودگذر است و نباید فراموش کنیم که در نهایت، مدت زمان زندگیمان مهم نیست بلکه کیفیت و معنا آن اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: از این مکان ویران برو که سقفش شکاف دارد و باران طوفانی در حال باریدن است.
هوش مصنوعی: از فراتر از عقل و فهم خود چیزی نگو و به دنبال آرامش و قرار در چیزهای پست و پایین نباش.
هوش مصنوعی: خودت را به زیر پای خود بینداز و humble باش، چون توانستی خود را تسلیم حق کنی.
هوش مصنوعی: اگر در راه فقر هستی، باید بدان که وجود یک حصار مانع است و درواقع قفل آن حصار نیز به همین منطور است.
هوش مصنوعی: درها تا زمانی که تو قفل و زنجیر را باز نکنی، به رویت گشوده نمیشوند و به آزادی نخواهی رسید.
هوش مصنوعی: تو میتوانی بر اساس دستورات و قوانین زندگی کنی، چون آنها واضح و روشن هستند، اما تو نیز میتوانی در تاریکی و ناشناختهها باقی بمانی.
هوش مصنوعی: دین به وسیله قدرت و ثروت به دست نمیآید؛ بلکه ارزشهای معنوی و اعتقادی مهمتر از دنیای مادی هستند.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند دین دلبسته دنیا نمیشود، تو هم که در این دنیا به دست و پای خود مشغول هستی، در واقع به آنچه که داری وابستهای.
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند فقیهانی که به دنبال دنیا و خواستههای نفسانی هستند، به دانش و فهم خود بنازعند، تو باید از مسائل فرعین و جزئیات بگذری و به اصول و بنیادهای اساسی توجه کنی.
هوش مصنوعی: راه را ترک کردهای و به آنچه که نمیدانی دچار شدهای و از آن گرفته شدهای.
هوش مصنوعی: عطر و بوی خوش مشک و پشم یکسان است، اما تو که به درستی نمیدانی، این را از عطار متوجه نخواهی شد.
هوش مصنوعی: دل مانند اناری است که به صد تکه تقسیم شده و هر تکهاش نشاندهندهی درد و رنج من است. من به خاطر مردم و به خاطر شمارش آنها، دچارشدهام.
هوش مصنوعی: اگر کار زیبایی و جذابیتی دارد، بسیار خوب است که چین و فرخا نیز در آن نقش داشته باشند.
هوش مصنوعی: در دل خود ادعای عشق و محبت نکن، زیرا در آنجا فقط غم و اندوه وجود دارد و هیچ چیز دیگری نیست.
هوش مصنوعی: آن دل، دلِ واقعی نیست که در آن فقط مال و دارایی و اموال دنیوی مانند گاو و خر وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: در گالری وجود، هیچ تصویری از مؤمنان و کافران وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به این معناست که در عمق وجود خداوند، هیچ تفاوتی بین ایمان و کفر وجود ندارد. در واقع، همه چیز به یک حقیقت واحد برمیگردد و این تفکیکها در سطح ظاهری ایجاد میشوند.
هوش مصنوعی: هر کسی در هر شرایطی میتواند بروز و زیبایی خاص خود را داشته باشد، چه آنکه در حالی که کلاهی بر سر دارد در جایی بالا نشسته باشد یا اینکه در میان طبیعتی زیبا و سرسبز در حال بیماری باشد.
هوش مصنوعی: در ازای تغییر در خلق و خوی خود، در جاهای خشک و بیاحساس نگرد. از جمعزدن با افرادی که انتظارات و انرژی منفی دارند، پرهیز کن.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که خود کلاه و سر تو یک پوشش (حجاب) برای تو هستند و چه نیازی به تزیین بیشتر بر سر خود داری؟
هوش مصنوعی: زمانی که در مشکل و گرفتاری قرار بگیری، معنی واقعی نیک و بد را متوجه میشوی.
هوش مصنوعی: اگر علمی که از تو به دست میآید به جهل منجر شود، بهتر است که صد بار از آن علم دوری کنیم.
هوش مصنوعی: زمانی که آب حیات به گلو گره میخورد، حتی اگر طعم آن شیرین و گوارا باشد، به زهر تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که لعنتی که بر ابلیس فرستاده میشود به خاطر نادانی او است، زیرا او نمیداند که راست و چپ چیست. در واقع، این جمله میخواهد به نادانی و اشتباهات ابلیس اشاره کند و نشان میدهد که او از درک درست محروم است.
هوش مصنوعی: هر کس که در دین علم دارد اما از آن علم به درستی استفاده نمیکند و کار درست انجام نمیدهد، سزاوار لعن و نفرین است.
هوش مصنوعی: اگر از علم دور باشی، در دامن شهوت و خشم سیر خواهی کرد و این عوامل باعث میشوند که وجودت پر از تنش و درگیری شود.
هوش مصنوعی: به تو آب نمیدهند و رنج تشنگی را از تو نمیگیرند، اما به جای آن، این دهان بزرگ و آن جگر خسته را درد میآورند.
تشنه مقام و زر مباش که جاه و زر، آب گنداب هستند و دریا.
هوش مصنوعی: کی فرشتهای به درون میآید تا تو سگ را از در بیرون نکنی و صورتت را از دیوار برنگردانی؟
هوش مصنوعی: چه زمانی به احمد خواهی رسید وقتی که صدیق به مانند عنکبوتی بر در غار تنیده شده است؟
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن تا نشانههای عظمت و بزرگی به میدان بیایند.
هوش مصنوعی: به دنبال کسی که بخیل است نرو، زیرا هیچ富딩ارنیکو یا ثروتی که از روی ایمان به دست آمده باشد، در کار او نیست.
هوش مصنوعی: هیچ کس مالک دین و ایمان نمیشود، مگر آن که با سخاوت و generosity، به مقام اشتراک در ثروت و نعمت برسد.
هوش مصنوعی: در جستوجوی سرخی و زیبایی از آب جوی نباش، زیرا اهل دریا به دلایلی که به دریا مرتبط است، همیشه زرد و بیرنگند.
هوش مصنوعی: اگرچه انبار تو پر از مال و گندم و یونجه است، اما خزانهات هم باید پر باشد.
هوش مصنوعی: بس از خود بزرگنمایی نکن که در روز قیامت، در حالی که تو در مقابل خداوند قرار میگیری، آزارها و مشکلاتی که بر سر راهت بوده، تو را تحت فشار خواهد گذاشت و داراییهایت نیز برایت مشکلساز میشوند.
هوش مصنوعی: مالی را که به باد دادی، به مانند این است که تو یک گل را فقط برای خرید یک گوهر میفروشی و در عوض، خر را با خیار معاوضه میکنی.
هوش مصنوعی: نعمت و ثروتی را که به تو دادهاند، ندان که از توان و صلاحیت خودت فراتر است، زیرا این امر به خودت مربوط نیست و باید به درستکاری و شایستگیهایت توجه کنی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو به یار و حامی خود اعتماد داری، در این دنیا خداوندی که بر تو مهر دارد، وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هرگاه تو را از خودت رها کنند و از وابستگیهای دنیوی خالی کنند، آن زمان به حقیقت خوشبختی و سعادت دست خواهی یافت و کارهای تو به درستی خواهد بود.
هوش مصنوعی: زمانی که دو دنیا به پاهای تو تبدیل شود، در کوچهات هر دو را رها کن.
هوش مصنوعی: در راه پیامبر، دستت را بر فرش خدا بگذار و پاهای خود را بر آن قرار ده.
هوش مصنوعی: خود را از پلیدیها پاک کن و مانند مسیح به آسمان برخواهی خاست، در حالی که از جسم و عقل و زندگی مادی فاصله گرفتهای.
هوش مصنوعی: مانند نمرود تلاش نکن که به قدرت آسمانها دست یابی، زیرا فقط با دو لاشه و دو کرکس مواجه خواهی شد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچ کس قادر نیست با دو بال خود، به جایگاه بلند و برجسته جعفر طیار برسد. جعفر طیار شخصیتی است که به خاطر شجاعت و مقامش در تاریخ شناخته شده است و در اینجا به نوعی استعدادها و قابلیتهای ویژه او اشاره شده است.
هوش مصنوعی: عقل در مکان عشق نمیتواند راهی پیدا کند، بنابراین از آنجا که تو خود نمیتوانی ببینی، به چشمدوختن و انتظار نداشته باش.
هوش مصنوعی: در سرزمین عشق، عقلهای بدون اندیشه و خالی از محتوا، مشغول به کار و فعالیت هستند.
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند درباره عشق با عقل سخن بگوید، همانطور که نمیتوان سنگ سخت را به یک خاروخس ایجاد کرد.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی دیگران به تو بخندند، به عراق نرو و از آنجا ارزشها و قدرت خود را به رخ نکش.
هوش مصنوعی: در مسیر شناخت خداوند، تنها بر عقل تکیه نکن. باید از چشم دل و روح خود بهره ببری و از موانع و محدودیتهای ظاهری فراتر روی.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خداوند غضب کرده، عقل را بر دو راهی قرار دادهاند، بنابراین آن را کنار بگذار.
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند بدون خدا زندگی کند، در واقع از نعمتهای الهی بینصیب نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از چوب مرکب بسازد، او را فردی خویشفرمای بسیار آسا و سوارکاری زبده و با تجربه در نظر بگیر.
هوش مصنوعی: دل مانند تیر نشود، مگر اینکه بیزبان و خاموش شود، همانطور که دهانهٔ سوفار (ساز) ساکت است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زبانت خاموش نشده، به کسی قول نده و از ایزد بخواه که بر تو دشواری سخن گفتن نگذارد.
هوش مصنوعی: از ابتدا که مریم ساکت بود، مسیح در سخن نیامد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در زندگی به مرکز توجه و اعتبار برسی، باید زیر این چرخ دایرهای که نشانهی سرنوشت و کار توست، تلاش کنی و فعالیت داشته باشی.
بر پای استوار باش، در سر هوشیار! مانند پرگار که تکیه دارد و در حرکت است.
هوش مصنوعی: در این روزگار، هیچ کسی در چمنزار عشق مانند پرندهای خوشنسیم و آزاد وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر صدای او را از کسی نمیشنیدی، بیشک میدیدی که آن لولهی توخالی فقط یک ساز بیصداست.
هوش مصنوعی: رهبری و راهنمایی در مسیر الهی را بالاتر از قرآن و اخبار ندان.
هوش مصنوعی: فقط محمد است که میتواند گرهگشایی و تصمیمگیری در مورد رازهای پنهان را انجام دهد.
هوش مصنوعی: اگر دلت مملو از نور و محبت پیامبر احمد باشد، به یقین بدان که از آتش عذاب ایمن هستی.
هوش مصنوعی: به خود نگاه کن که آمینه (مادر پیامبر) مانند صدفی است در وجود احمد مختار (پیامبر اسلام).
هوش مصنوعی: تو مانند طاووس زیبا و فریبندهای که با زیباییاش توجهها را جلب میکند، ولی در سخن گفتن مانند کفتاری هستی که خودخواهانه و مغرورانه صحبت میکند.
هوش مصنوعی: عالم تو در حالتی است که غافل است و کسی که خود در خواب است، نمیتواند کسی دیگر را بیدار کند.
هوش مصنوعی: همه کسانی که به تو پناه آوردهاند، در واقع به دین تو احترام نمیگذارند. بنابراین، به آنها به عنوان پناهدهی اعتماد نکن.
هوش مصنوعی: کسی که فقط از علم و گفتار دیگران باخبر است، ولی از رفتار و اقدامات آنها بیخبر است، در واقع به اندازه یک غول نادان است و نمیتواند دانشمند واقعی به حساب آید.
هوش مصنوعی: به کسی که پادشاهی ندارد، لقب پادشاه ندهید؛ او همانند گیاه بیخاصیت است.
هوش مصنوعی: به خودت مسلط باش و اجازه نده که خواستههایت تو را کنترل کنند. سعی کن بر احساسات و آرزوهایت فرمانروایی کنی، چه به شکل آزادی و چه به شکل محدودیت.
هوش مصنوعی: در هنگام برقراری ارتباط با مردم، باید مثل عفو خداوند، بخشنده و مهربان باشی.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از مسیر دین انجام دهی و از آن فاصله بگیری، در شمارش روزها تأثیرگذار خواهد بود.
هوش مصنوعی: گوسفند و مرغ را در مسیری هدایت کن که به انسانها برسند و با آنها همجوار شوند.
هوش مصنوعی: به جز این ظلم، اگر کسی بدون نماز، عبادتکنندهای را به ظلم و ستم بکشد، زار و نالان خواهد بود.
هوش مصنوعی: مبادا عشق، زندگی و جان تازهای را نپذیرد و دوباره به دنبال چیز بیفایدهای باشد که به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: در مسیر عاشقان، عشق به شدت احساس میشود و دلهای بیمار به دردی مشترک دچار میگردند.
هوش مصنوعی: اگر با عشق و احساس عمیق آشنا باشی، میتوانی تن صدا و گریه موسی را از زبان نوازنده آن بشنوی.
هوش مصنوعی: برخورداری از آرامش و رضایت، انسان را از نیازهای بیمورد بینیاز میکند و زندگی او را خوشبخت میسازد.
هوش مصنوعی: عاشقان از عشق هیچ دردی نمیکشند، مانند اینکه چشمانشان از نور آسیب نمیبینند.
هوش مصنوعی: جان عاشق از خطرات و مشکلات نمیترسد، مانند پرندهای که در قفس است و از درختان نمیهراسد.
هوش مصنوعی: چون عشق در دل عاشقان نمایان است، مرگ در چنگ آنها به حالتی دیگر درآمده است.
هوش مصنوعی: اگر شعار تو به شعر تبدیل شده باشد، پس با عمل خود، صبح نادرست و فریبنده اشعار را زیر پا میگذاری.
هوش مصنوعی: صبح صادق با روشنی و وضوح خود، نمایانگر حقیقت و اصالت است و به زیبایی شعر و پیامهای آن جلوه میبخشد.
هوش مصنوعی: در کنار دار، سر سرهنگ را ببین که در ته چاه، تن او به بند درآمده است.
هوش مصنوعی: هرگز فراموش نکن که در این دنیا، هم افراد عادی و هم بزرگترین رهبران و فرماندهان ممکن است با یکدیگر به پایان برسند و در نهایت، همه تحت تأثیر شرایط زمان قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: کسی که آزاد و رها شده است، خود را از بندها رهانیده است، مانند اسب وحشی که از تیغ جراح دوری میکند.
هوش مصنوعی: آیا تا به حال کسی را دیدهای که به خاطر عشق، شمع را زیر آینه بگذارد و تماشا کند؟
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن دلبر زیبا، زحمت و درد را بر جان و دین و دل خود نگذار.
هوش مصنوعی: ای ثروتمند، در گوشهای از خوشی و رضا زندگی کن و از دور و بر افراد بخیل و خودخواه دوری کن.
هوش مصنوعی: در زمانی از این افراد بیتناسب، به دنبال تو میگشتیم تا براساس ملاکهای تو به سختی تلاش کنیم.
هوش مصنوعی: به آنهایی که در دستشان ریش و دامن دارند، چه چیزی میتوانی بدهی وقتی که نه دشمنی و نه طرد شدنی هستی؟
هوش مصنوعی: در گذشته، بزرگان و افراد با مقام و ثروت پیش از ما به شدت سخاوتمند و بخشنده بودند، اما در عین حال کنترل و مدیریت ضعیفی بر اعمال خود داشتند.
هوش مصنوعی: این افراد برجسته در زمان ما، همگی در حال حركت به سمت افلاس و ذلت هستند و وضیعتشان بهگونهای است که به پناهگاهی برای معایب و نقصها تبدیل شدهاند.
هوش مصنوعی: همه به خاطر خساست و بخیل بودن سرگرم هستند، اما از شر و بدی کسی که دستش از خوبیها کوتاه است، بیدار و آگاهاند.
هوش مصنوعی: ای سنایی، از این افراد پست دوری کن و جای خلوتی پیدا کن؛ از این دنیای هموار و ساده فاصله بگیر.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که برخی از افراد پر ادعا و بیعمل، از خودشان اهمیت و بزرگی نشان میدهند، در حالی که در واقعیت هیچ کارکرد معناداری ندارند و تنها در فضایی پر از شعار و کلام به سر میبرند.
هوش مصنوعی: از مشکلات و آزمایشات زندگی دوری کن و خود را در پوششی از آرامش قرار بده، تا زیباییات حفظ شود.
هوش مصنوعی: چه انتظاری میتوانی از میوهای داشته باشی که در تیرماه میرسد، وقتی که ماه به شدت ناراحت و آزاردهنده است؟
هوش مصنوعی: دل از کسانی که بیدرد و بیاحساس هستند ببر، زیرا آنها قادر به تحمل سختیها و فشارها نیستند.
هوش مصنوعی: در مسیر علم و دین پیش برو و با مردم خوب و صالح معاشرت کن.
هوش مصنوعی: بیدار باش! مبادا که تو را مانند یک تکه کوچک از شیطانی درآورند.
هوش مصنوعی: وقتی تو از شراب هیچ کس نخوردهای، پس هیچکس نمیتواند برایت مشکلی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: پرندهای همچون گرد و غبار، پژمرده و کجومعوج است، که از میان پرندگان گرد به وجود آمده و از پروازکنندگان افتاده است.
هوش مصنوعی: صرفاً با بیطمعی میتوان ردپاها و نشانههایی را که در زندگی به جا مانده است پاک کرد.
هوش مصنوعی: دنیا و مقام سلطنت را دنبال نکن و به دنبال حکمت و دانش باش، زیرا دنیا بسیار ناچیز است، در حالی که حکمت بسیار ارزشمند و گرانبهاست.
هوش مصنوعی: هر کاری که تو انجام دادی، در واقع خدمت و ارزشمندی است، و همواره باید ستایش شود، حتی اگر در نظر بگیریم که ممکن است اشتباهی هم در آن باشد.
هوش مصنوعی: در مسیر سلوک، دو جمله مهم وجود دارد: ابتدا باید حمد و سپاس خداوند را گفت و در پایان نیز از او طلب آمرزش کرد.
هوش مصنوعی: اگر سنایی از یار خود شکایت کرده، نباید تعجب کنی.
هوش مصنوعی: ببین که چگونه همیشه از رفیق نادرست و ناهمپیمان ناله میکند.
هوش مصنوعی: بر زمین بنشین و با حالتی سرمست و شاداب مثل من باش تا بتوانی به عوالم بالا و معنوی دست پیدا کنی، مانند سنایی که در اشعارش به این موضوع اشاره کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر رُخَش زلف عاشق است چو من
لاجرم همچو منش نیست قرار
من و زلفین او نگونساریم
او چرا بر گل است و من بر خار؟
همچو چشمم توانگر است لبم
[...]
زان مرکّب که کالبد از نور
لیکن او را روان و جان ازنار
زان ستاره که مغربش دهنست
مشرق او را همیشه بر رخسار
بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
ای دل نا شکیب مژده بیار
کامد آن شمسه بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز
آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ
[...]
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.