دل سراپردهٔ محبتِ اوست
دیده آیینهدارِ طلعت اوست
من که سر در نیاورم به دو کون
گردنم زیرِ بارِ منتِ اوست
تو و طوبی و ما و قامتِ یار
فکرِ هر کس به قدرِ همتِ اوست
گر من آلودهدامنم چه عجب
همه عالم گواهِ عصمتِ اوست
من که باشم در آن حرم که صبا
پردهدارِ حریمِ حُرمتِ اوست
بی خیالش مباد منظرِ چشم
زآن که این گوشه جایِ خلوتِ اوست
هر گلِ نو که شد چمنآرای
زَ اثر رنگ و بویِ صحبتِ اوست
دورِ مجنون گذشت و نوبتِ ماست
هر کسی پنج روز، نوبتِ اوست
مُلکَتِ عاشقیّ و گنجِ طرب
هر چه دارم ز یُمنِ همتِ اوست
من و دل گر فدا شدیم چه باک؟
غرض اندر میان سلامتِ اوست
فقرِ ظاهر مبین که حافظ را
سینه گنجینهٔ محبتِ اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به محبت و زیبایی معشوق اشاره دارد و بیانگر حال و هوای عاشقانه شاعر است. او دل و دیدهاش را آینه محبت معشوق میداند و به عظمت و لطافت وجود او اعتراف میکند. شاعر از خود و آلودگیهایش میگوید و در عین حال بر عصمت و پاکی معشوق تأکید میکند. فضای شعر به وصف زیباییهای چمن و گلها نیز میپردازد و عشق و دوستی را به عنوان گنجینهای گرانبها معرفی میکند. در نهایت، شاعر میفهمد که عشق واقعی و محبت در دل اوست و فقر ظاهری نمیتواند از ارزش این عشق بکاهد.
دل و قلب من سراپرده و اقامتگاه عشق اوست و چشمهایم مثل آیینهدار مدام در برابر رخ زیبای اوست.
من که به دو عالم سر فرود نیاوردم از اینکه عشق او در قلبم و تصویرش در چشمانم است منتبار هستم و خود را مدیون او میدانم.
تو و آنانکه هوس درخت بهشت کردهاید همان برای شما و من به قامت یار راضی هستم بلی اندیشه و خواست هرکس به بلندی همّت اوست.
اگر من گناهکار و تردامن و بدنام هستم خیالی نیست تمام دنیا میداند که او پاک و باعصمت است.
در جایی که باد صبا پردهدار و پیامآور سراپرده یار است من کی باشم که ادعای پردهداری او را داشته باشم؟
چشمان من از خیال و تصویر او خالی و تهی مبادا زیرا بهترین جا برای خلوت اوست و جز او کسی دیگر در چشم من جایی ندارد.
هر گل تازه و شکفته و خوشرنگ و بو که زینت چمن است آنرا از همنشینی با یار من بدست آورده است.
دور و نوبت داستانهای مجنون بهپایان رسید و اکنون نوبت داستان عشق ماست آری نوبت هرکس بیش از پنج روز نیست.
پادشایی عاشقی و این گنج شادی که دارم همه از یمن و سعادت همّت و خواست یار است.
اگر من و دل هر دو در این راه فدا شویم باکی نیست؛ غرض و آرزوی ما، سلامت اوست.
به فقر و تهیدستی ظاهری حافظ منگر؛ او گنج محبت او را در سینه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دانش من گواه عصمت اوست
بشنو آنچ این گواه میگوید
همین شعر » بیت ۴
گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواهِ عصمتِ اوست
درد هر کس به قدر طاقت اوست
کانچه عیسی کشید خر نکشد
همین شعر » بیت ۳
تو و طوبی و ما و قامتِ یار
فکرِ هر کس به قدرِ همتِ اوست
دوست سلطان و دل ولایت اوست
خرم آن دل که در حمایت اوست
همین شعر » بیت ۱
دل سراپردهٔ محبتِ اوست
دیده آیینه دارِ طلعت اوست
به نقل شرح صوتی دکتر ضیاء بر غزل حافظ احتمال داده شده غزل حافظ در استقبال از غزل سیف سروده شده باشد.
جمع ایشان دلیل قدرت اوست
قدرتش نقشبند حکمت اوست
همه آفاق عکس طلعت اوست
دو جهان پر ز نور وحدت اوست
جان ما بندهٔ محبت اوست
زندگی در حضور حضرت اوست
نور خلوتسرای دیدهٔ ما
پرتوی از شعاع طلعت اوست
کشتهٔ تیغ عشق شد دل ما
[...]
آنکه عالم رهین منت اوست
دولت جاودان محبت اوست
دل سرا پرده محبت اوست
دیده آئینه دار طلعت اوست
شمله کین عزتم زدولت اوست
گردنم زیر بار منت اوست
جان هوادار وصل خرگاهست
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.