گنجور

 
نجم‌الدین رازی

شماره ۱: پاک کن ز آلایش و آرایش خود راه را

شماره ۲: شها توقعم از خدمتی چنین کردن

شماره ۳: عشق آمد و کرد عقل غارت

شماره ۴: دل در جهان مبند جهان یار بی وفاست

شماره ۵: عشق را گوهر برون از کون کانی دیگرست

شماره ۶: بیدار شودلا که در این روزگار دون

شماره ۷: دشمن ما را سعادت یار باد

شماره ۸: دعوی عشق جانان در هر دهان نگنجد

شماره ۹: دل بی تو ز تو خبر ندارد

شماره ۱۰: ساقی تو بیار باده ز آن پیش

شماره ۱۱: بر آتش عشق تو بسوزم

شماره ۱۲: هر که را این عشقبازی در ازل آموختند

شماره ۱۳: مرغان او هر آنچه از آن آشیان پرند

شماره ۱۴: دستی چو نیست جیفه مردار بس خسند

شماره ۱۵: آن کس که دل به دنیای غدار می‌دهد

شماره ۱۶: دارو سبب درد شد اینجا چه امید است

شماره ۱۷: ای کمالت منزه از نقصان

شماره ۱۸: بکشم به جان جفایش نکشم سر از وفایش

شماره ۱۹: تو چه دانی چه آرزومندم

شماره ۲۰: گر صبحدم ز سوز غمت سر برآورم

شماره ۲۱: من سوخته دل تا کی چون شمع سر اندازم

شماره ۲۲: چون همایان جیفه پیش کرکسان انداختیم

شماره ۲۳: ما قلندروشان قلاشیم

شماره ۲۴: در عشق یار بین که چه عیار می‌رویم

شماره ۲۵: دل بر کن از جهان و جهان را گذشته دان

شماره ۲۶: خسروا بشنو فزونی از چو من کم کاستی

شماره ۲۷: گر زعشقت خبر نداشتمی

شماره ۲۸: کرده‌ای تکیه بر جهان و هنوز

شماره ۲۹: به صبا پیام دادم که ز روی مهربانی

شماره ۳۰: گر با خردی و زنده جانی

شماره ۳۱: دوشم سحرگهی ندای حق به جان رسید

شماره ۳۲: ای دل مگر تو از درافتادگی درآیی

شماره ۳۳: دولت این جهان اگر چه خوش است