من سوخته دل تا کی چون شمع سر اندازم
وز سوز دل خونین در جان شرر اندازم؟
درد دل من هر دم از عرش گذر گیرد
در شهر ز عشق تو صد شور و شر اندازم
هر شب من بیچاره تا وقت سپیده دم
بر خاک سر کویت تا کی گهر اندازم؟
زین دیدهٔ در بارم از آرزوی رویت
در پای سگ کویت خون جگر اندازم
شمعا! من دیوانه تا چند چو پروانه
در آتش عشق تو شه بال و پر اندازم؟
تا کی تو غم عالم بر جان من انباری
ز آن مرده نیم دانی کز غم سپر اندازم
هر تیر بلا شاها کانداخته ای بر من
جان را هدفش کردم بار دگر اندازم
یکبار چو پروانه جان بر کف دست آرم
خود را به برت جانا باشد که در اندازم
یک شب تو حریفم شو مهمان شریفم مشو
زر را چه محل باشد تا بر تو زر اندازم
جان پیش کشم حالی گر ز آنکه قبول افتد
در پات به شکرانه دستار و سر اندازم
عمر من سر گشته سرباز به کوی وصل
بردار نقاب از رخ تا یک نظر اندازم
ز آن باده دهم ساقی کین هستی من باقی
از سطوت آن باده از خود به در اندازم
من «نجم» و تو خورشیدی من فانی و تو باقی
وز نور و تجلیت زیر و زبر اندازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عمق عشق و درد دل شاعر است. او از سوز و جدایی خود صحبت میکند و با تشبیه خود به شمع و پروانه، به فانی بودن و سوز عشق اشاره دارد. شاعر از آرزوی ملاقات و وصال معشوق میگوید و بیان میکند که تحمل غم و درد ناشی از این عشق برای او دشوار است. او خواستار یک شب با معشوق است تا بتواند عشق و ارادت خود را به نمایش بگذارد و خود را قربانی کند. در نهایت، شاعر از گذر عمر و فانی بودن خود در مقابل معشوق نگریسته و به نور و تجلی عشق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: من چه مدت باید مانند شمع بسوزم و خود را فدای دردهای درونم کنم، در حالی که از دل سوختهام آتش و شرر به جان میریزم؟
هوش مصنوعی: هر لحظه درد و دل من به اوج آسمان میرسد و در دنیای عشق تو، رویدادها و هیجانات زیادی را به وجود میآورم.
هوش مصنوعی: هر شب من، در حالی که بیچاره و آوارهام، تا سپیدهدم بر زمین در مقابل خانهات نشستهام و اشکهای خود را به زمین میریزم.
هوش مصنوعی: از این چشم عاشق، به خاطر آرزوی دیدن چهرهات، حاضر هستم مثل سگی که در کوی تو باشد، خون دل خود را بریزم.
هوش مصنوعی: ای شمع! من دیوانه تا کی باید مانند پروانه در آتش عشق تو بسوزم و بال و پرم را رها کنم؟
هوش مصنوعی: تا کی باید غم و اندوه دنیا بر دوش من سنگینی کند؟ تو نمیدانی که من از درد و غم تا چه حد آسیبپذیر شدهام.
هوش مصنوعی: هر بار که درد و مصیبتی از سوی تو به من رسیده، جانم را هدف قرار دادهای. اکنون قصد دارم دوباره جان خود را در این راه قرار دهم و بار دیگر با آن مواجه شوم.
هوش مصنوعی: من یک بار مانند پروانه، جانم را در دستانم مینهم و خود را در آغوش تو قرار میدهم، ای محبوب، تا شاید بتوانم خود را به تو بسپارم.
هوش مصنوعی: یک شب به من ملحق شو و مهمان دلنشین من باش. آیا ارزش طلا را میدانی که بر تو ببارد؟
هوش مصنوعی: اگر با رضایت تو جانم را فدای تو کنم، به نشانه شکرگزاری بر سرت تاج مینهم و سرم را به احترام تو خم میکنم.
هوش مصنوعی: عمر من به سرگردانی و بیداری گذشته است. ای سرباز، به کوی عشق برو و نقاب از چهره برکن تا بتوانم حتی برای یک لحظه تو را ببینم.
هوش مصنوعی: به خاطر آن نوشیدنی به تو میگویم که وجودم با قدرت آن باده پابرجاست و من میخواهم از خودم رهایی یابم.
هوش مصنوعی: من مثل یک ستاره هستم و تو مانند خورشید. من ناپایدار و زودگذر هستم، اما تو جاودان و پایدار. با نور و درخشندگیام میتوانم هر چیزی را دگرگون کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.