هر که را این عشقبازی در ازل آموختند
تا ابد در جان او شمعی ز عشق افروختند
و آن دلی را کز برای وصل او پرداختند
همچو بازش از دو عالم دیده ها بردوختند
پس درین منزل چگونه تاب هجر آرند باز
بیدلانی کاندر آن منزل به وصل آموختند
لاجرم چون شمع گاه از هجر او بگداختند
گاه چون پروانه بر شمع وصالش سوختند
در خرابات فنا ساقی چو جام اندر فکند
هر چه بود اندر دو عالمشان به می بفروختند
«نجم رازی» را مگر رازی ازین معلوم شد
هر چه غم بد در دو عالم بهر او اندوختند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن در مورد عشق و تأثیر عمیق آن بر زندگی انسانهاست. بیان میکند که افرادی که عشق را از ابتدا تجربه کردهاند، همیشه شعلهای از آن در دلشان روشن است. آنها که برای وصال محبوبشان تلاش کردهاند، مانند پرندگانی هستند که از دو جهان آزاد شدهاند. در این فاصله، چطور ممکن است که توانایی تحمل جدایی را داشته باشند؟ این افراد در عشق میسوزند و مانند شمع، گاهی از جدایی گداخته میشوند و گاهی مانند پروانهای که به شمع نزدیک میشود، میسوزند. در نهایت، ساقی در دنیای فنا، همه چیز را به می میفروشد و غمها نیز برای عشق به او انباشته شدهاند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در آغاز زندگی، عشق و محبت را یاد گرفت، تا ابد در دل او شمعی روشن از عشق برپا خواهد بود.
هوش مصنوعی: دلهایی که به خاطر رسیدن به وصال او رنج و سختی را تحمل کردند، مانند پرندهای شدند که از دو جهان چشم خود را به او دوخته است.
هوش مصنوعی: در این مکان چگونه میتوانند دوری را تحمل کنند، حال آنکه در اینجا عاشقانی هستند که در این مکان تجربه وصال را کسب کردهاند.
هوش مصنوعی: بنابراین، گاهی مانند شمع به خاطر دوری او ذوب میشدند و گاهی مانند پروانه به خاطر نزدیک شدن به او میسوختند.
هوش مصنوعی: در میخانهٔ تباهی، وقتی ساقی جام را پرتاب کرد، هر چیزی که از دو جهان در اختیار داشتند را با باده معامله کردند.
هوش مصنوعی: نجم رازی به این فکر افتاد که آیا رازی از درد و غم در این دو جهان برای او جمع شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از شعاع تیغ هر ساعت جهانی سوختند
وز تف شمشیر هر دم آتشی افروختند
قبة الاسلام را هم عزت اسلام را
بی تهاون روز می کندند و شب میسوختند
می بریدند از سر شمشیر حلق یکدگر
[...]
هر کرا این عشقبازی در ازل آموختند
تا ابد در جان او شمعی ز عشق افروختند
و آن دلی را کز برای وصل او پرداختند
همچو بازش از دو عالم دیدهها بردوختند
پس درین منزل چگونه تاب هجر آرند باز
[...]
آتشی از عشق او در بزم ما افروختند
عود جانان ، عاشقان در مجمر دل سوختند
پیر رندانیم و سرمستیم در کوی مغان
نوجوانان جهان رندی ز ما آموختند
وصله ای از خرقهٔ پشمینهٔ ما یافتند
[...]
گر حسین تشنه لب را جان ز محنت سوختند
ماند ازو شمعی که صد عالم چراغ افروختند
عاشقان در آتش عشق تو خود را سوختند
تا کماهی سر عشق و عاشقی آموختند
آن زمان کز بهر هر کس خلعتی تعیین شد
برقد من جامه رندی از آن دم دوختند
سوخت یاد غیر و یادت مونس جانم بماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.